تولد محمّد عبده
در سال 1266 ه.ق. در دهکدهی «محله نصر» یکی از روستاهای شبراخیت (1) که از شهرهای استان بحیره است (2) نوزادی زیباروی، دیده به جهان گشود و قلب پدر و مادرش را غرق شادی نمود. (3)
نام دل انگیز محمّد را برایش برگزیدند؛ به این امید که از راه و رسم پیامبر گرامی اسلام صل الله علیه السلام الگو بردارد و در راه شناخت و عمل به سنت نبوی قدم گذارد.
پدر و مادر محمّد عبده
پدر وی «عبده» نام داشت و بعدها نام پدر به اسم فرزندش محمّد افزوده شد. پدر محمد مرد محترمی بود و در منطقهای حاصلخیز، کشاورزی میکرد. محمد عبده دربارهی پدر و مادر خود چنین سخن میگوید:
در چشم من، پدرم بزرگترین مرد روستا بود؛ و حتی بزرگترین مرد دنیا، زیرا دنیا در چشم من همان روستا بود. بعضی از حاکمان منطقه، وقتی به روستا میآمدند در خانهی پدرم منزل میکردند؛ با وجود آن که افراد پولدارتر نیز در روستا بودند. به همین سبب، عقیده پیدا کردم که بلند مرتبگی به ثروت بستگی ندارد. پدرم ثابت قدم و در برخوردها محکم و بر دشمنانش سرسخت بود. و من از وی همهی این خصوصیتها را به ارث بردم؛ به جز شدت عمل در مقابل دشمنان را.
اما منزلت مادرم در میان زنان روستا، کمتر از منزلت پدرم در میان مردان روستا نبود. مادرم به فقیران ترحم میکرد و مهر میورزید و همیشه خدا را شاکر بود...(4)
روزی پدر، برادران محمد را به کشاورزی فراخواند و به هر کدام قطعه زمینی اهداء کرد، تا مشغول کار شوند و برای خود درآمدی داشته باشند. اما محمد را به مدارس علوم دینی فرستاد. (5)
مرحوم مصطفی عبدالرزاق، یکی از شاگردان شیخ، میگوید: پدر محمد عبده. او را از میان برادران برگزید و به خاطر منزلتی که نزد پدر داشت. به درس خواندن وادار نمود. در این مورد آمده است:
رشد شیخ محمد عبده در هنگامی بود که خانواده در راحتی نسبی به سر میبرد. چون پدر شیخ محمد عبده به خاطر قساوتهای حاکمان و ظلم آنان مجبور به فرار شد، در اثنای مسافرت از روستای خود، با «جنینه» مادر شیخ محمد عبده ازدواج کرد و به وطن خود «محله نصر» بازگشت و برخی از اموال از دست رفتهی خود را بازستاند. به همین خاطر، محمد عبده در زمانی به دنیا آمد و رشد نمود که پدر از لحاظ تمکن مالی در وضع خوبی به سر میبرد و میتوانست زمینهی تعلیم محمد را فراهم سازد؛ در حالی که چنین موقعیتی برای دیگر برادران وی به وجود نیامد. (6)
حفظ قرآن توسط محمّد عبده
ده بهار از عمر محمد گذشته بود که خواندن و نوشتن را فرا گرفت. سپس به مکتب مردی که حافظ قرآن کریم بود، رفت تا قرآن بیاموزد. وی قرائت را نزد آن حافظ قرآن تمرین نمود تا از لحاظ نکات تجویدی مشکلی نداشته باشد؛ و آن قدر این کار را ادامه داد، تا در مدت دو سال، تمام آن را حفظ کرد.
عبده، پدر محمّد، که از حفظ قرآن توسط فرزندش بسیار خرسند بود، در سال 1279 ه. ق. برای تکمیل قرائت قرآن و تجوید و فراگرفتن دیگر علوم دینی، وی را به شهر«طنطا» فرستاد، تا در مسجد احمدی این شهر به تحصیل مشغول شود. (7)
طنطا که از شهرهای قدیمی است، در استان غربی مصر واقع شده و نام قبلی آن در عصر فراعنه، طنتاثو بود. به مرور زمان به طندتا و طنتدا تغییر پیدا کرد و در سال 1205 ه. ق. به طنطا تغییر نام یافت. این شهر از سال 1215 ه.ق مرکز استان غربی، بازار بزرگ تجارت مصر و مرکز خطوط آهن و جادههای شوسه میباشد و دارای یکصدو پنجاه هزار نفر جمعیت است. سید احمد البدوی از اولیاء قرن دوازدهم هجری و همچنین طنطاوی، صاحب تفسیر مشهور، از این شهر برخاستهاند. (8)
آن روزها، مسجد احمدی در شهر طنطا مرکز آموزش علوم قرآنی اعم از حفظ، تجوید و تفسیر قرآن بود. برنامهی فعالیتهای فرهنگی این مسجد هر شب بین نماز مغرب و عشاء انجام میشد و هر هفته بعد از نماز جمعه، کلاس تجوید و حفظ قرآن برگزار میگردید. و محصّلان این کلاسها معلمان آیندهی همین کلاسها میشدند. (9) دایی شیخ محمد عبده به نام شیخ مجاهد نیز یکی از استادان تجوید مسجد احمدی بود. (10)
تحصیلات حوزوی محمّد عبده
محمد که پس از آموزش کامل قرآن و تجوید، پانزده ساله شده بود، در همان مسجد احمدی شروع به تحصیل ادبیات عرب نمود و فراگیری کتاب «شرح کفراوی» برکتاب «الأجرومیه» را آغاز کرد.
کتبی که در زمینهی ادبیات عرب تدریس میشد، خصوصاً کتاب فوق، پیچیدگی خاصی داشت و در تألیف آن، رعایت حال تازه واردان نشده بود و از همان ابتدا، دانشجو را با اصطلاحات دشوار ادبی روبه رو میساخت؛ به طوری که این ضعف نظام آموزشی و متون درسی مدارس علمیه، باعث ناامیدی محمد از ادامهی تحصیل شد و مقدمات بازگشت وی را فراهم نمود. (11)
محمد با شجاعتی که در وجود خود احساس مینمود، توانست خود را از آن فشار روحی نجات دهد. وی در این باره میگوید:
در سال 1281 ه. ق. در مسجد احمدی که در طنطا واقع شده است به فراگیری دانش پرداختیم فراگرفتن «شرح کفراوی» را بر «الأجرومیه» آغاز کردم. یک سال و نیم را بر این منوال گذراندم و هیچ نفهمیدم! زیرا روش آموزش مدرّسین بد بود. آنها ما را با هجوم اصطلاحات نحوی یا فقهی روبرو میکردند و ما آنها را نمیفهمیدیم؛ آنها توجهی به فهماندن معانی اصطلاحات مزبور برای امثال ما را نداشتند! به همین جهت، ناامیدی از موفقیت مرا فراگرفت و از درس گریختم و مدت سه ماه نزد داییهایم پنهان شدم!
برادر محمد که متوجه شد وی تحصیل را رها کرده، تلاش کرد محمد را برای ادامهی تحصیل به مسجد احمدی بازگرداند؛ اما فایدهای نداشت و سرانجام محمد لباس و وسایل خود را برداشت و به روستای محله نصر بازگشت. او برای این که تا مدتی ذهن خانواده را از این مطلب دور نگه دارد، تصمیم به ازدواج گرفت و در سال 1282 ه. ق با یکی از دختران روستای خودش ازدواج نمود. (12)
ادامهی تحصیل محمّد عبده
پدر محمّد که همهی تلاش خود را برای تحصیلات محمد به کار گرفته بود، از این که وی درس را رها کرد و میخواست به کشاورزی بپردازد، ناراحت بود و میکوشید محمد را به محیط علم بازگرداند. شیخ محمد عبده در زندگی نامهی خویش مینویسد:
پس از آن که چهل روز از ازدواجم سپری شد، پدرم در یک روز آفتابی به سراغم آمد و مرا به رفتن به طنطا برای آموختن علم وادار کرد! هر چه دلیل آوردم و از رفتن امتناع ورزیدم، پدرم قبول نکرد. نخواستم امر پدر را اطاعت نکنم؛ مخصوصاً که دیدم پدرم اسبی را آماده ساخته تا مرا روانه کند. به ناچار سوار شدم و همراه یکی از نزدیکان که پدرم او را به ملازمت با من سفارش کرده بود، حرکت کردم. وی مردی نیرومند و قوی بود و تا ایستگاه راه آهن من را مشایعت کرد.
آن روز هوا به شدت گرم بود و باد تند و سوزانی میوزید و ریگهای ریز داغ صحرا را به صورتم میزد. من که توان ادامهی راه را نداشتم به همراهم گفتم «باید به دهکدهای برویم و در آن جا منتظر بمانیم تا هوا بهتر شود.» او از این کار خودداری کرد ولی من او را پشت سر گذاشته و اسبم را تاختم و فریادکنان به وی گفتم «من به دهکدهی کنیسهی اورین میروم.» بیشتر ساکنان این دهکده، خانوادهی داییهای پدرم بودند.
جوانان دهکده از دیدن من خوشحال شدند؛ زیرا من به سوارکاری و بازی با اسلحه در آن جا معروف بودم و آنان آرزو داشتند مدتی در میانشان بمانم تا با یکدیگر به تفریح و بازی بپردازیم. همراه سفرم نیز به آن جا آمد و تا عصر اصرار میکرد که مرا به ایستگاه راه آهن ببرد. به او گفتم «اسبت را بگیر و برگرد! من نیز فردا صبح به طنطا میروم؛ و اگر میل داری به پدرم میگویی که من به طنطا رفتهام!» وی نیز بازگشت و هر چه خواست به پدرم گفت. من در آن دهکده پانزده روز ماندم. در این مدت، ماجرایی پیش آمد که حال مرا دگرگون کرد و میل و رغبتی دیگر به سویم آمد.» (13)
شاگردی محمّد عبده نزد درویش
در دهکدهی کنیسهی اورین که محمد به آن جا رفت، پیرمردی وارسته زندگی میکرد که محمد خضر نام داشت(14) و به شیخ درویش معروف بود. وی که یکی از داییهای پدر محمد بود، چندین بار به صحرای لیبی و طرابلس سفر کرده بود (15) و از عقاید سنوسیّان تأثیر گرفته بود. (16)
شیخ درویش مدتی نیز در استانبول از محضر سید محمد مدنی استفاده کرده بود. سید محمد مدنی والد شیخ الظافر بود که در آستانه (مرکز خلافت عثمانی) زندگی کرد و در همان جا فوت نمود.(17) شیخ درویش، از سید محمد مدنی طریقهی شاذلیه (18) را فراگرفت. او قرآن کریم و کتاب «المُوطّأ» مالک بن انس (متوفای 179 ه.ق.) را حفظ کرده بود و در همان روستا به کار کشاورزی اشتغال داشت.
درویش روزی کتابی را که سید محمد مدنی نگاشته بود، برداشت و به سراغ محمد رفت و به او گفت« چشمانم کم سو است؛ اگر میتوانی قسمتی از این کتاب را برایم بخوان» محمد که از کتاب خواندن متنفر شده بود، این پیشنهاد را رد کرد و کتاب شیخ را گرفت و کنار گذاشت. پیرمرد صبور و با وقار چندین بار تقاضای خود را تکرار کرد تا این که محمد راضی شد قسمتی از آن را بخواند. وقتی چند سطر از کتاب را خواند، شیخ درویش شروع به تفسیر معانی کتاب نمود. محمد پس از ساعتی، شیخ را رها کرد و به بازی با بچهها مشغول شد.
روز دوم، پیش از غروب آفتاب، شیخ کتابش را برداشت و به سراغ محمد رفت و مثل روز قبل مقداری از آن را برای محمد تفسیر کرد. روز سوم، محمد حدود سه ساعت کتاب شیخ را خواند و او توضیح داد و احساس خستگی نکرد؛ بلکه وقتی پیرمرد برای کار کشاورزی میخواست از خانه خارج شود، کتاب را از او به امانت گرفت و شروع به مطالعهی آن کرد و هر جا که متوجه نمیشد، علامت گذاشت تا از شیخ سؤال کند. به این ترتیب علاقهی به خواندن کتاب دوباره در محمد زنده شد. محمد در این باره میگوید:
رسائل شیخ، مقداری از معارف صوفیّه را دربرداشت و بسیاری از سخنان ایشان در آداب نفس و ترغیب به مکارم اخلاق و تطهیر روح از پلیدی رذائل و بی میلی نسبت به امور باطل در زندگی دنیا را شامل بود.
هنوز روز پنجم نیامده بود که حالم دگرگون شد و از هیچ چیز به اندازهی اموری که قبلاً آنها را دوست داشتم مثل بازی و تفاخر و پرداختن به کارهای باطل متنفر نبودم! در اثر مطالعه و فهم، محبوبترین کارها در نظرم به بدترین عمل مبدّل شد. و از قیافهی جوانانی که مرا به آن چه دوست داشتم دعوت میکردند و از معاشرت با شیخ (خدا رحمتش کند) مرا بی رغبت میساختند، بیزار گشتم؛ به طوری که قدرت تحمل و دیدن یکی از آنها را هم نداشتم و از دیدار همگی میگریختم؛ آن سال که شخص سالم از بیماری که مبتلا به مرض مسری شده، میگریزد!!» (19) در حقیقت میتوان شیخ درویش را نجات دهندهی محمد از سرخوردگی و فرار از تحصیل علم دانست؛ زیرا پس از آشنایی با وی، محمد دوباره تصمیم گرفت به مسجد احمدی بازگردد و تحصیل را ادامه دهد. وی در دوران تحصیل نیز رابطهی خود را با آن دهکده قطع ننمود.(20)
طریقه سنوسیه
تاریخ جدید لیبی پیش از آن که متأثر از حضور ترکان عثمانی که در مجموع مدت آن نسبتاً محدود بوده است باشد، متأثر از استقرار و پرتوافکنی یک طریقهی جدید پرقدرت به نام سنوسیه است که توسط محمد سنوسی تأسیس شد.
مؤسس این سلسله فردی به نام محمد بن علی سنوسی، چهل و دومین فرزند از سلالهی پیامبر بود که در تاریخ 22 دسامبر 1787م. مطابق با 1166 ه.ش. در «تورش» نزدیک به «مستغانم» در الجزایر به دنیا آمد. سنوسی از سال 1209 ه.ش. مدتی را در مکه شاگرد احمد بن ادریس فاسی، مؤسس طریقههای قادریه – ادریسیه بود و در پی فوت وی در سال 1216 ه.ش. در منطقهی کوه ابوقبیس واقع در نزدیکی مکه، اولین زاویهی(21) خود را تأسیس کرد. سنوسی، پس از چندی به برقه بازگشت و در سال 1234 ه. ش. زاویهای در البیضاء و زاویهای در جغبوب تأسیس کرد و در سال 1238ه.ش. در همان محل فوت نمود.(22) در پی مرگ سنوسی، پسر وی به نام محمّد المهدی جایش را گرفت و با تسلط بر بخش قابل توجهی از صحرای شرقی، شعباتی از طریقه را در کانم، اوآدای، و بورکو تأسیس کرد. محمد المهدی در گورو به سال 1280 ه. ش. فوت کرد،(23) و برادرزادهی وی به نام محمد الشریف جانشین او شد(1259 تا 1312 ه.ش.) و به دلیل آمدن فرانسویان به چاد (کانم، و تیبستی) به کُفره نقل مکان کرد و در آن جا دست به تشکیل گروهی چریکی علیه استعمارگران اروپایی زد. محمد الشریف در پی تشکیل این گروه در سال های 1294 تا 1295ه.ش. علیه انگلیسها در مرز مصر و علیه فرانسویان در صحرا جنگید و عاقبت در پشت دروازههای آگادِس و در جنوب تونس شکست خورد و مجبور به ترک لیبی شد. نوهی مؤسس سنوسیه موسوم به محمد ادریس که در سال 1268ش. متولد شد، در سال 1295ش. امیر برقه شد و در سال 1301ش. توسط موسولینی اخراج گردید و به قاهره گریخت و 24 سال بعد برای به دست گرفتن قدرت به لیبی بازگشت.
ایتالیاییها در پی عهد نامهی اُوش، جای ترکها را گرفتند و بلافاصله پس از جنگ، تمامی کشور را زیر سلطهی خود درآوردند؛ ولی با وجود تلاش طاقت فرسا و مقاومت طولانی سنوسیها (عمر مختار در القصور نزدیک برقه) جنگ با تسخیر کفره در سال 1310 ش. به پایان رسید و اموال سنوسیه ضبط و زاویههای آنان به استثنای زاویهی جغبوب تعطیل شد.
در جریان جنگ جهانی دوم، امیر ادریس با اعزام نیروهای لیبیایی غرب به مصر، جانب انگلیسیها را گرفت و «سر آنتونی ایدن» در سال 1321 ش. به سلسلهی سنوسیه قول استیفای حقوق آنان را برای سال 1325ش. داد. ادریس سه سال بعد، امیر برقهی مستقل و در سال 1331 ش. فرمانروای کشور پادشاهی لیبی (شامل برقه، طرابلس غرب و فزّان) شد.
پس از دستیابی لیبی به سرمایهی گران قدر نفت و صدور آن توانست بودجهی زیادی را کسب نماید. اما اوضاع سیاسی داخلی، خیلی زود دگرگون شد و ملک ادریس که در ابتدا چهرهای مردمی داشت به سبب سوء استفادههای درباریان مستبد و فاسد، اعتبار و نفوذ خود را از دست داد.
تظاهرات دانشجویی و اعتصابات کارکنان نفت در سال 1346 ش. نیز نشانهی خوبی برای ادامهی سلطنت وی نبود.
ارتش لیبی که از شکست در جنگ شش روزه (24) سرخورده بود، و بی تفاوتی سلطان در مورد فلسطین را نظاره میکرد، هنگامی که ادریس از ترکیه و یونان بازدید مینمود، ضربهی آخر را وارد کرد. و با رهبری معمر محمد عبدالسلام ابومنیار معروف به سرهنگ مُعَمَّر محمد قَذّافی نقاط حساس کشور در سال 1969 میلادی (1348خورشیدی) تصرف کرد و اعلام جمهوری کرد.
تفکر سنوسیه که از یک قرن پیش نقش مهمی در حیات مذهبی لیبی ایفا کرده بود، با قیام سال َ قَذّافی تضعیف شد و حذف جامع البیضاء که مدرسهی علمیهی سنوسیه به شمار میرفت، ضربهی مرگباری بر پیکرهی این طریقه وارد نمود. (25) سنوسیّان معتقدند که مسلمانان باید به همان روش مسلمانان صدر اسلام زندگی کنند و با هم متحد و یکپارچه شوند.
طریقه شاذلیه
رهبر این گروه ابی الحسن علی بن عبدالله بن عبد الجبار شاذلی است. وی از نسل امام حسن و امام حسین علیه السلام و در مذهب مالکی(یکی از مذاهب چهارگانهی اهل سنت) فقیه بود. او در سرزمین مغر رشد نمود و مسافرتهای زیادی به سرزمینهای اسلامی داشت و عاقبت در سال 656 ه. ق. در کشور مصر فوت نمود و در ساحل دریای سرخ به خاک سپرده شد (26) قدیمی ترین طریقه در سودان شاذلیه است که در سال 849 ه.ق. توسط جزولی، مشهور به شریف حمد ابودونانه، در میان قبایل برابره رایج شد. جانشینان وی تا امروز منصب خلیفه را عهده دار بودهاند. جزیره توتی در نیل آبی، محل آرامگاه خوجلی (خواجه علی) بن عبدالرحمان (متوفی 1122ه.ش.) یکی از شخصیت های مقدس در طریقهی شاذلیه است(27)
شاذلیه پیروان زیادی در مناطق مختلف دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. جزایر کومور: مبلّغ این فرقه در این منطقه سعید بن محمد المعروف بود که سال 1283ش. وفات یافت. آرامگاه وی در مورونی و در زاویهی میره رِنی قرار دارد و مورد احترام زیادی است. نزدیک به 50% مسلمانان کومور از این طریقه پیروی میکنند.
2. شمال کنیا
3. تانزانیا که دو فرقه در آن نفوذ زیادی دارند: شاذلیه و قادریه.
4. کشور مالاوی: این طریقه در این کشور که از جنوب به موزامبیک و از غرب به زامبیا محدود است، پیروان زیادی دارد. و نمایندگان این طریقه با خلیفهی شاذلیه که در زنگبار ساکن است در ارتباطند. (28)
محمّد عبده در طنطا
محمد شانزده ساله بود که در جمادی الاخر سال 1282 ه.ق به طنطا بازگشت و در مسجد احمدی با روحیه ای تازه و هدفمند به تحصیل پرداخت. البته این بار کتاب آسان تری به نام «شرح شیخ خالد» بر «اجرومیه» را تدریس میکردند.
محمد عبده تقریباً چهار ماه دیگر در آن جا به فراگیری مقدمات مشغول شد و پس از آن تصمیم گرفت به دانشگاه معروف الازهر برود. بنابراین در نیمهی شوال سال 1282 ه. ق. به قاهره مسافرت نمود. (29)
تحصیل محمّد عبده در دانشگاه الازهر
تاریخ و قدمت این دانشگاه به حدود سال های 350 تا 360 ه. ق. بر میگردد. بنیان گذار مسجد جامع الازهر جوهر کاتب صِقِلّی غلام و سردار نیرومند المعزلدین الله (حکومت از 341 تا 365 ق) چهارمین خلیفهی فاطمی بود. و در پی فتح مصر، شهر قاهره تحت عنوان (القاهره المعزیه) به دستور او ساخته شد. او نخستین مسجد قاهره را به نام مسجد الازهر در جنوب شرقی و سمت قبلهی قصر خلیفه در میانهی محلهی ترک و دیلم بنا کرد. و چون خلفای فاطمی شیعه بودند، آن مسجد را به افتخار نام مبارک حضرت زهرا علیه السلام «جامع الازهر» نامید. ساختمان «جامع» از 24 جمادی الاولی سال 359 تا نهم رمضان سال 361 ه. ق به طول انجامید و تا پایان دورهی فاطمیان، مرکز علوم مذهبی شیعیان اسماعیلی بود.
به مرور زمان، هر یک از مذاهب چهارگانه (حنفی، شافعی، حنبلی و مالکی) در جامع الازهر نمایندهی مخصوص داشتند. اما چون مذهب دربار حنفی بود، شیخ جامع الازهر به فرمان شاهانه از میان حنفیان برگزیده میشد. (30)
تغییر نظام آموزشی الازهر از سنتی به علوم جدید در کنار علوم فقهی از زمان عباس حلمی، جانشین محمد علی پاشا آغاز شد. در سال 1325 ه.ق مدرسهی دارالعلوم وابسته به الازهر پدید آمد که توجه استادان الازهر را به تدریس تاریخ، هندسه، موسیقی و غیره جلب کرد. در این زمان، الازهر 314 مدرّس و نزدیک به ده هزار دانشجو از مذاهب چهارگانهی اهل سنت داشت.(31)
در سال 1329 ق. الازهر به عنوان برترین نهاد آموزشی مصر اعلام شد و مدارس واقع در شهرهای طنطا، دسوق، دمیاط، اسکندریه و نیز مدرسهی تربیت قضات (القضاء الشرعی) به تابعیت الازهر درآمد.
کلیهی امور دانشگاه الازهر به وسیلهی انجمنی به نام «مجلس الازهر الاعلی» با تشکیلات زیر اداره میشد: رئیس الازهر و معاون او، مفتی مصر، نمایندگان وزارت دادگستری و دارایی و فرهنگ و اوقاف و چهار تن از دانشمندان (32).
این مدرسه طلاب زیادی را در حجرههای خود جای میداد. کف هر حجره حصیری انداخته شده، و صندوقی نیز در گوشهی حجره برای لباس و لحاف و غیره پیش بینی شده بود. غذای طلاب بر عهدهی خودشان بود.
برنامهی شبانه روزی طلاب این حوزه چنین بود: سحرگاهان از خواب بیدار میشدند، نماز صبح میخواندند و پس از آن در کلاس فقه که تا طلوع آفتاب ادامه داشت، شرکت میکردند. پس از اتمامِ درس صبحگاهی، به دنبال صبحانه و هر کس برای خود چیزی تدارک میدید. آنگاه طلاب تا اذان ظهر، به مطالعهی دروس خود میپرداختند. پس از ادای نماز و خوردن ناهار، درس نحو شروع میشد و گاهی تا عصر طول میکشید. شب را نیز به استراحت میپرداختند و خود را برای کلاس صبح فردا آماده میکردند. پس از چند سال که فقه و نحو میخواندند، دروس اصول فقه و بلاغت جای فقه و نحو را میگرفت.
دروس اصلی این دانشگاه همان بود که ذکر شد. البته برخی از دانش پژوهان که علاقهی بیشتری به یادگیری داشتند. در اوقات فراغت به آموختن تفسیر، حدیث و منطق میپرداختند. (33)
خلاصهای از فعالیتها و تأثیرات شیخ محمّد عبده
علاوه بر شیخ درویش او از محضر شیخ حسن الطویل و سید جمال الدین اسدآبادی بهره برد. همچنین به توصیه سید جمال به مطالعه علوم عقلی پرداخت و وارد شغل معلمی شد و شاگردان زیادی را تربیت نمود که از جمله آنها میتوان به محمد رشید رضا، سعد زغلول، طه حسین، عبدالغادر مغربی، مصطفی عبدالرزاق و شیخ محمود شلتوت اشاره کرد.
عبده علاوه بر کار معلمی کار سیاسی هم میکرد و به خاطر همین کار وارد حزب وطنی مصر شد. وی همچنین بنا به پیشنهاد ریاض پاشا (وزیر خدیو پاشا) به سردبیری روزنامه «وقایع مصریه» منصوب شد.
سال ۱۲۹۹ در پی مشارکت با انقلاب عرابی (احمد عرابی) برای مدت شش سال از قاهره تبعید گردید و در لبنان اقامت نمود. سپس عازم پاریس شد و در آنجا در انتشار روزنامه عروهالوثقی که نگرش ضد استعماری و ضد انگلیسی داشت، با سید جمال الدین همکاری کرد. بعد از اقامت در پاریس و لندن عازم بیروت گردید و در آنجا نیز برای وحدت اسلامی و همچنین تقریب ادیان فعالیت میکرد.
محمد عبده پس از چند سال و با تغییر و تحولی که در بدنه سیاسی- اجتماعی جامعه ایجاد شد به مصر بازگشت و با عضویت انتصابی در اواخر عمر در مجلس شورا که هیئتی مشورتی بود، زندگی خویش را سراسر به اصلاح فکر دینی، سازمانهای دینی و فعالیتهای خیریه وقف کرد.
در سال 1899م خدیو مصر، عبده را به مقام مفتی منصوب کرد و تا پایان عمر بر این مسند باقی ماند.
لازم به ذکر است در واقع اخوانالمسلمین به تأثیر از اندیشههای سید جمالالدین اسدآبادی و شیخ محمّد عبده در پاسخ به انحطاط داخلی مسلمانان و سلطه بیگانگان بر کشورهای اسلامی، به ویژه بر کشور مصر پدید آمد.
اخوان المسلمین قدیمیترین و بزرگترین گروه سیاسی اسلامی است که پس از فروپاشی خلافت عثمانی در سال ۱۹۲۸ میلادی (۱۳۰۷ شمسی، ۱۳۴۷ قمری) در شهر اسماعیلیه مصر به رهبری «حسن البنا» بنیان نهاده شد.
این جنبش فراملی که در بسیاری از کشورهای عربی طرفدار دارد، با بیعت حسن البناء و شش نفر از همفکرانشان تشکیل گردید. حسن البنا در آن روز تنها 22 سال داشت. در ابتدا فعالیتهای جنبش به صورت نیمه مخفی انجام میشد. اعضای جنبش برای گسترش افکار خود از جزوه، نامه، سخنرانی و ملاقات های شخصی استفاده می کردند.
در ماه ربیعالثانی 1323ق شیخ محمد عبده در معده و کبد خود احساس درد کرد. وقتی به پزشکان مراجعه نمود، تأکید کردند که از فعالیتهای خود بکاهد، بیشتر استراحت کند. و برای معالجه به اروپا سفر کند. اما عبده با آن همه مسؤولیتی که داشت نمیتوانست بیکار بنشیند و یا به اروپا سفر کند. بنابراین مریضی او شدت گرفت. پزشکان نظر دادند که در حال حاضر نمیتواند به اروپا سفر کند زیرا قدرت جسمی کافی برای تحمل سختیهای سفر با کشتی را ندارد و باید در مصر معالجه شود. عبده به اسکندریه رفت و از پزشکان آنجا نیز پرس و جو کرد. آنها نیز نظر پزشکان قاهره را تأیید نمودند. از این رو شیخ محمد عبده به بخش رمل اسکندریه که منزل برادرش در آن جا بود رفت و در منزل برادر خود مستقر شد.
پس از پخش خبر شدت گرفتن بیماری شیخ محمد عبده، عده زیادی از بزرگان به عیادتش رفتند و برخی نیز پزشکان متخصصی را برای معالجه وی فرستادند. اما مریضی شیخ شدت گرفت و در ساعت پنج بعد از ظهر روز هشتم جمادی الاولی سال 1323 ق در سن پنجاه و شش سالگی فوت نمود.
پی نوشتها :
1. الاعمال الکامله الامام الشیخ محمد عبده، ج2، ص315.
2. این شهر از دمنهور 15 کیلومتر فاصله دارد.
3. ریحانه الادب، ج4، ص 96؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص9
4. الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 27.
5. ریحانه الادب، ج4.ص 96؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 9.
6. الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 27.
7. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص7.
8. دائره المعارف شهرهای جهان، ترجمه و تألیف: عبدالحسین سعیدیان، انتشارات علم و زندگی، تهران، ص 269؛ القاموس الجغرافی للبلاد المصریه، جزء 2، محمد رمزی، ص8.
9. شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 10 12.
10. الاعمال الکامله الامام الشیخ محمد عبده، ج2، ص 320.
11. شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 12 14.
12. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 7و 8؛ شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 14 – 18.
13. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 9و 10؛ شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص19 و 20.
14. الاعمال الکامله لامام الشیخ محمد عبده، ج2، ص315.
15. الامام محمد عبده و منهجه فی التفسیر، ص 28.
16. دربارهی این گروه تحت عنوان «سنوسیه» توضیح داده شده است.
17. شیخ محمد ظافر از نسل امام حسن (ع) است و در مذهب مالکی فقیه بود. (الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص9.)
18. پیرامون شاذلیه نیز در آخر همین عنوان بحث میشود.
19. الامام محمد عبده، عبد الحلیم الجندی، ص10 و 11؛ الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 34؛ شیخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر، ص 21 23.
20. الامام محمد عبده، عبد الحلیم الجندی، ص 10 و 11؛ و شیخ محمد عبده: مصلح بزرگ مصر، ص 27.
21. «زاویه» به مراکزی که محل تدریس علوم و تبلیغ فرقه های مذهبی است؛ میگویند.
22. وی که به سنوسی الخطابی الحسنی الادریسی شهرت داشت و مؤسس و پیشوای سنوسی اول بود، آثاری نیز داشت؛ از جمله: الکواکب الدریه فی الوائل الکتب الاثریه. (1202 1276 ه. ق)
23. وی دعوی مهدویت کرد و جنبش او در برقه (در مغرب مصر واقع در لیبی کنونی) و صحرای الجزایر پیروان زیادی یافت و به سودان نیز سرایت کرد. سرانجام پس از مزاحمت هایی برای انگلیسها با اشتغال لیبی توسط نیروهای ایتالیا در سال 1329 نیروی سنوسیان نیز درهم شکست. (سیری در اندیشه سیاسی عرب، ص8)
24. جنگ اعراب با اسرائیل که سال 1346 ش. رخ داد، شش روز بیشتر طول نکشید و منجر به شکست اعراب شد.
25. تاریخ مسلمانان آفریقا، ص 60 62.
26. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 9
27. مسلمانان آفریقا، ص 428.
28. همان، ص520، 566، 624،584.
29. الامام محمد عبده، عبدالحلیم الجندی، ص 11؛ الامام محمد عبده بین المنهج الدینی و المنهج الاجتماعی، ص 36.
30. تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، علی جواهر کلام، چاپ خودکار ایران، سال 1320ش. ص 197؛ و دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 8، ص63.
31. دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج8، ص 63 69.
32. تاریخ مصر و خاندان محمد علی بزرگ، علی جواهر کلام، چاپ خودکار ایران، سال 1320 ش. ص 197؛ و دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج8، ص 63 69.
33. زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث، ص 287.