ریچارد هاس، رییس شورای روابط خارجی آمریکا، محافظهکاری سنتی و منتقد جدی سیاست خارجی ترامپ است؛ اما باید دید این پیشگوییهای وی، با این صراحت بر چه مبنایی است و هدف از طرح آن چیست.
چند نکته بهم پیوسته در دیدگاه نظری ریچارد هاس وجود دارد که امکان فهم نگاه وی را که به نظر میرسد رویکرد اصلی راهبردی آمریکا در دورنمای آتی است، بهتر فراهم میکند.
اول: وی معتقد است که عصر خاورمیانه پساآمریکایی فرارسیده است. او ویژگی این عصر را ملتزم با سه مولفه میداند که با عملکرد فعلی سیاست خارجی دولت ترامپ همسویی کاملی دارد:
۱. دخالت غیرنظامی و استفاده از دیپلماسی فعال آمریکا
۲. استفاده آمرانه و قهریه از تروریسم محلی
۳. مصونسازی آمریکا با دوری جستن نظامی از منطقه
اما مبنای این استراتژی و عصر پساآمریکایی خاورمیانه بر چند فرض است:
۱. اول پذیرش یک قاعده کلی و آن اینکه برای بهبود اوضاع متناسب با سیاست و خواست آمریکا باید شرایط بدتر شود تا امکان تحول و نظم جدید پدید آید.
۲. این واقعیت را بپذیریم که خاورمیانه بر دوپایه قدرت استوار شده است: اول، ایران که در حال بازیابی و بازسازی امپراتوری خود است. دوم، اسراییل که منبع اصلی الهامبخشی به امنیت آمریکاست.
۳. ناسیونالیسم وسوسیالیسم عربی بعنوان جریانهایی که منظمکننده و توضیحدهنده نظامهای حکومتی در جهان عرب وخاورمیانه است؛ شکست خورده و اسلامگرایی در حال پر کردن این شکاف است. اسلامگرایی دو رویکرد عمده دارد: نوع ایرانی آن و نوع غیرایرانی.
۴. موازنه بین قدرت ایران و اسراییل متاثر از نظامیگری، تروریسم، اسلامگرایی و شکلگیری نیروهای پشتیبان این دوست.
۵. چون دورنمایی از مذاکره و صلح وجود ندارد و تعارض ذاتی این دو قدرت است؛ خاورمیانه مستعد جنگ است.
۶. با درهم ریختن مرزها و بحرانهای داخلی که همه کشورها را به سوی فروپاشی سوق داده؛ زمینه برای شکلگیری جنگ فراهم شده است. این جنگ میتواند به یک نزاع فرامنطقهای بیانجامد.
ریچارد هاس معتقد است که تروریسم در سوریه دوباره شکل میگیرد و این کشور هرگز امن نخواهد شد.
عربستان، ترکیه و مصر به سمت دستیابی به سلاح اتمی میروند و عربستان برای امنیت خود به اسراییل تکیه خواهد کرد.
اروپا چون در ناآرامی بسر میبرد و امنیتش در اکراین از سوی روسیه تهدید میشود؛ همچون چین که با آمریکا در جنگ اقتصادی است، تنها قدرتهایی نظارهگر خواهند بود.
روسیه نیز در انتخاب شریک راهبردی بر ترکیه و سوریه تمرکز میکند. چنین نگاهی هم به عربستان و اسراییل خواهد داشت.
با این زمینهچینیها و پیشفرضهای نظری، هاس احتمال جنگ عربستان و اسراییل با ایران را محتمل میداند و بر روی آن شرط بندی میکند.
اما آیا چنین سناریویی در عمل امکان تحقق خواهد داشت؟ اگر تنها به شواهد ظاهری بسنده کنیم، مجموعه رخدادها وقوع احتمالی چنین سناریویی را پررنگ نشان میدهد.
حتی برخی رخدادهای داخلی ما در یکسال اخیر در همین مسیر قرار دارد. اینکه تمام تلاشها برای ایجاد ثبات و آرامش و بهبود تنشها هر روز به بهانهای نقش بر آب میشود؛ بر ابهامها میافزاید.
اما بهرغم همه این شواهد، نه آمریکا و نه متحدانش هیچکدام از ثمربخش بودن چنین سناریویی اطمینان ندارند.
به نظر میرسد هاس و همفکرانش با بزرگنمایی این موضوع قصد برنامهریزی برای حذف جناح تندرو در جبهه محافظهکاران را دارند تا با ایجاد نگرانی در آمریکا مانع پیروزی احتمالی ترامپ در انتخابات آینده آمریکا شوند.
اما بهرغم جدی بودن این موضوع، سیاستمداران، تصمیمگیرندگان و استراتژیستهای نظامی در ایران باید چنین سناریویی را جدی بگیرند و از بازی در زمین دشمن پرهیز کنند.