خصومت میان فرانسه و انگلیس در امریکای شمالی در جریان چهار جنگ پیاپی، در حدود هفتاد سال، ادامه یافت و در فواصل این جنگها فقط صلحى زودگذر و نامطمئن برقرار میگردید. جنگهای مذکور در حقیقت ادامه جنگهای فرانسه و انگلیس در قاره اروپا بود، لیکن در قاره جدید، صحنههای آن کیفیتی دیگر داشت.
جنگ اول (۱۶۸۹ - ۱۶۹۷)، که فرانسویان آن را جنگ اتحاد اگسبورگ و انگلیسیها جنگ ویلیام شاه نامیدهاند، سوای تاخت و تازهای متقابل بی شمار و کشمکشهای خونین مرزی، بیشتر از نقطه نظر حملات دریایی انگلیسیها برضد کبک که در سال ۱۶۹۰ به مورد اجرا گذاشته شد، جلب نظر میکند. سر ویلیام فیلیپ با ۳۴ کشتی مسلح بوستن، در برابر شهر قد برافراشت لیکن موفق به پیاده شدن در ساحل نگردید. تسخیر پورت رویال ( Port-Royal آناپوليس رویال کنونی) به وسیله انگلیسیها در آکادی، از اهمیتی موقت برخوردار بود، زیرا معاهده ریسو یک (۱۶۹۷) این شهر مستحکم را به فرانسه بازگرداند.
هنوز هفت سال نگذشته بود که خصومت بین فرانسه و انگلیس از سر گرفته شد. جنگ جانشینی اسپانیا که انگلیسیها آن را جنگ ملکه آن (QueenAnn's war ) نامیدهاند. دوازده سال طول کشید (۱۷۰۱ - ۱۷۱۳) عملیات جنگی جدیدی که در خاک آمریکا درگرفت، با جنگ اتحاد اگسبورگ چندان تفاوتی نداشت، مگر محتملاً از نقطه نظر شرکت سرخپوستان در حملات و کشتارهای متقابل مرزی در مین(Maine) ، نيوهامپشایر و ماساچوست که این بار به صورت فعالتری به چشم میخورد. تا حوالی سال ۱۷۱۰ نتیجه مبارزه همچنان مبهم و نامعلوم باقی مانده بود. یگانه موفقیت قابل ملاحظهای که انگلیسیها به دست آوردند، تسخير مجدد پورت رویال بود. برعکس در اروپا بخت نبرد آزمایی به سود انگلیسیها و به زیان فرانسویان گشته بود. عملیات جنگی بی شمار آن هم در جبهههای متعدد، نیروی فرانسه را براستی تحلیل برده بود. فرانسه این بار به موجب معاهدهی اوترخت (۱۷۱۳) ناگزیر گردید تا به شرایط دشوار صلح تن در دهد. لویی چهاردهم بناچار جزيرة ترنور، خلیج هودسن و آکادی را که از نظر اسکان جمعیت موفقیت بیشتری کسب کرده بود، به انگلستان تفویض کرد.
این قرارداد براستی برای فرانسویان مصیبت بار بود، زیرا انگلیسیها که از این پس در دروازههای فرانسه جدید استقرار یافته بودند، میتوانستند کشتیهای فرانسوی را به هنگام صلح، وارسی و در زمان جنگ، توقیف کنند
بدتر از همه اینکه برابر مفاد قرارداد فوق، فرانسویان، ایروكواها را به عنوان اتباع انگلیسی به رسمیت شناخته بودند، آن هم در سرزمینی آن چنان نامشخص که انگلیسیها به همین بهانه میتوانستند بر درهی شعبههای رودخانه میسیسیپی شمالی به عنوان محدوده تحت نفوذ خود دست درازی کنند.
براستی نیز تا سی سال بعد، یعنی تا آغاز جنگ بعدی، کشمکشهای گوناگون ادامه یافت. وقتی انگلیسیها در سال ۱۷۲۷ استحکاماتی در اوسوگو(Oswego)، کنار دریاچه اونتاریو ایجاد کردند رقابت تجارتی بین دو رقیب به نهایت شدت خود رسید، برگرداندن بخشی از جریان آب رودخانه تجارتی اوسوگو که تا آن هنگام به سوی موترآل جاری بود، امکان پذیر می گردید، برای پیشگیری از عواقب این رسالت اضطراب آور بود که فرانسویها چهار سال بعد، برای آنکه انگلیسیها را از دسترسی به میسیسیپی مانع گردند، مبادرت به ایجاد استحکامات ونسن(Vincennes) بر روی رودخانه واباش(Wabash) نمودند.
در جنوب نیز اوضاع دستخوش تغییر گردیده بود و البته این دگرگونی در این مورد نیز به زبان مصالح فرانسویان بود. مهاجران پنسیلوانیا و ویرجینیا که تعدادشان به طور روزمره افزایش مییافت، در درهها و بلندیهای کنار رودخانههای ساحل اقیانوس اطلس که از کوههای آلگانی سرچشمه میگیرند بر فعالیت خود افزوده و حتی از قله کوهها عبور کرده و به تجارت پوست علاقه نشان میدادند. کمپانی اوهایو که در سال ۱۷۱۵ ایجاد شده بود، با سرزمینهای غرب که ویرجینیا، به استناد امتیاز پادشاهی، مالکیت آن را تا منتهاالیه کشور و حاشیه اقیانوس آرام خواستار بود، به مبادلات تجاری پرداخته بود.
کارولینا نیز مراکز مقدم تجاری خود را در آن سوی کوههای آپالاش به دره تنسی میکشانید. اکنون دیگر زمان آن رسیده بود که نوار طولانی میسیسیپی که با استحکامات و برج و بارویی چند به وسیله فرانسویان محافظت میشد، از نقاط بیشمار، مورد تهدید قرار گیرد و این خطر اینک از سوی سرخپوستانی که یحتمل دست نشانده عمال انگلیسی بودند، بیشتر احساس میشد. بخصوص چیکاچا(Chicacha)ها به کاروانهای فرانسوی که رودخانه را به سوی بالا یا پایین میپیمودند شبیخون زده و به چپاول آنها میپرداختند و روابط فرانسویان را بین ایلینوا و لويزيانای جنوبی، متزلزل ساخته بودند. بین سالهای ۱۷۳۶ و ۱۷۳۹ بینویل کوشید با عملیاتی ماهرانه به غارت و چپاولگری این سرخپوستان خاتمه بخشد، لیکن در این امر چندان توفیقی نیافت.
در این هنگام خصومت علنی میان فرانسه و انگلیس در شرف آغاز بود. جنگ جانشینی اتریش (Succession d'Autriche) (۱۷۴۳ - ۱۷۴۸) که انگلیسیها آن را به نام جنگ جرج شاه میشناسند، تعادل قوای نظامی را به طور محسوسی تغییر نداد، زیرا اگرچه انگلیسیها توانستند در سال ۱۷۴۵ بر لويیسبورگ دژ اصلی استحکامات جزيرهی كاپ برهتون استیلا یابند، در عوض، معاهدهی اکسلا شاپل (۱۷4۸) آن را مجدداً به فرانسویان مسترد ساخت. لیکن نتایج غیر مستقیم این جنگ پنج ساله، بزودی آشکار گردید. این درگیریهای طولانی، ارتباط فرانسه جدید را با فرانسه کهن که سرزمین مادر آن به شمار میآمد، منفصل ساخته بود، به طوری که قیمت کالاهای صادر شده از فرانسه، در مقایسه با قیمت کالاهایی که از انگلستان صادر میشد، با کالاهای انگلیسی که در مستعمرات ساحلی ساخته میشد، دو برابر بیشتر بود. بنابراین بخشی از مشتریان سرخپوست عادت کردند با انگلیسیها به داد و ستد پردازند و از فرانسه چشم پوشیدند، از سوی دیگر ویرجینیا به بهانه امتیازی که در دست داشت، زمینهای حوضه رودخانههای آلگانی و موتونگائلا(Monongahela) را (که با تلاقی هم رودخانه اوهایو را تشکیل میدهند) به خاک خود منضم ساخت، همان زمینهایی که فرانسویان آنها را بخشی از لوئیزیانای خود میپنداشتند.
به دلایلی که بیشتر جنبه اقتصادی و بازرگانی داشت تا سیاسی و سوق الجیشی، دوشاخه اوهايو، از این پس اهمیتی اساسی مییافت، پس شگفت آور نیست که از آغاز سال ۱۷۵۴ یعنی دو سال پیش از شروع جنگ هفت ساله (که مورخان آن را جنگ فرانسویان و سرخپوستان نامیدهاند) درگیری و خصومت مجدد درست از همین نقطه آغاز گشت. فرانسه و انگلیس بر سر دوشاخه اوهایو با شدت و حرص و آز بسیار با هم به جدال پرداختند. یکی از فرماندهان انگلیسی که در این جنگ مشارکت داشت، سرهنگ معروف ویرجینیایی، جرج واشنگتن بود که در دگرگونی اوضاع جنگ و موفقیت انگلیسیها، سهم بسزایی داشت. پس از این دگرگونیهای اساسی وقتی قوای انگلیسی قلعه فرنتوناک را کنار دریاچه اونتاريو متصرف گردیدند و ارتباط فرانسویان با غرب قطع شد، بالاخره فرانسویان ناگزیر گردیدند استحکامات دوکسن(Duquesne) را (در محل کنونی پیتسبورگ) که مهمترین عامل تدافعیشان به شمار میرفت، ترک گویند.
واقعه دیگری نیز پیش از اعلان جنگ ماه مه ۱۷۵۶ اتفاق افتاد که شکست فرانسویان را تسهیل کرد و آن عبارت از این بود که آکادیها شدیداً تحت فشار قرار گرفتند که نسبت به ژرژ دوم پادشاه فرانسه سوگند وفاداری یاد کنند و فرانسوی به شمار آیند و در صورت استنکاف، نفی بلد شوند. بیش از شش هزار نفر از آکادیها ترجیح دادند که به آنتیل تبعید شوند و عده قابل ملاحظهای از تبعیدشدگان از آنجا خود را به لوئیزیانا رساندند.
با اینکه فرماندهی انگلیسیها در دست وزیری فعال و لایق چون ویلیام پیت، کنت چاتام بود، انگلیسیها در آغاز به ادبار افتادند. فرانسویان نیز در رأس خود فرماندهی گرانقدر و لایق چون مارکی دو مونتکالم داشتند، وی نه تنها به امور جنگی و سوق الجیشی تسلط داشت، در مورد رهبری افراد نیز قابلیت تمام داشت. وی در سال ۱۷۵۶ با بیرون کشیدن قلعه مستحکم اوسوگو از دست انگلیسیها، استیلای فرانسه را بر دریاچه اونتاريو مسجل ساخت. در سال۱۷۵۷ نیز با حمله به جنوب، قلعه ویلیام هانری را که انگلیسیها به منظور ممانعت فرانسویان از دست اندازی به رود هودسن در شمال دریاچه ژرژ برپا ساخته بودند، متصرف گردیده، سپس قلعه نظامی تیکوندروگا را که بارویی مستحکم و ترسناک بود بنا کرد که در سال ۱۷۵۸ پیروزمندانه در برابر حملات ارتش ژنرال آبرکرومبی (Abercrombie) ایستادگی کرد. ليكن نتوانست پیشرفت خود را به جنوب ادامه دهد و به تعقيب دشمن بپردازد، زیرا تعداد نفراتش بسیار اندک بود.
این فرمانده آخرالامر زیر فشار نابرابری نفرات، از پا درآمد، انگلستان در سایه تسلط بر دریا توانست بیش از بیست هزار نیروی امدادی با تسلیحات لازم به میدان بفرستد. مستعمرات آمریکایی نیز به نوبهی خود فرصت تجهيز يافته و افراد دیگری را به صف نظامیان افزودند. ارتش انگلیسی - آمریکایی بزودی حمله را از سر گرفت و فشار خود را به سوی شمال افزایش داد و بزودی یک یک نقاط استراتژیک مهم مانند قلات نیاگارا و تیکوندروگا را متصرف گردید. در سال ۱۷۵۹ یک ناوگان نیرومند انگلیسی سن لوران را تا نزدیکی کبک پیمود و نیرو پیاده کرد. نبرد قطعی و سرنوشت ساز، در بامداد روز سیزدهم سپتامبر میان نیروهای انگلیسی و فرانسوی در بلندیهای آبراهام درگرفت. فرماندهی قوای انگلیسی را ژنرال جوانی به نام جیمز ولف ۶ بر عهده داشت و فرماندهی نیروهای فرانسوی برعهده مونتکالم بود. فرانسویان که از نظر تعداد و تسلیحات در سطح پایین تری قرار داشتند، شکست خوردند و دو نفر از افسرانشان کشته شدند و چند روز بعد کبک تسلیم گردیده، جنگ میان فرانسه و انگلیس در خاک آمریکا عملاً پایان یافته بود، زیرا مونترال چندان موقعیتی نداشت تا یک مقاومت جدی نشان دهد. در مورد اعزام با رسیدن قوای کمکی از سوی فرانسه، هیچ امیدی نمیرفت و چنین انتظاری بیهوده بود، مونترآل برای دفاع از خود در برابر حملات پروس که متحد انگلستان گردیده بود، به امکانات وسیع نظامی احتیاج داشت و نوشداروی پس از مرگ سهراب نیز دردی دوا نمیکرد!
ورود اسپانیا به جنگ برای جانبداری از فرانسه در ۱۷۶۱ نیز قادر به برقراری تعادل قوا نبود و فرانسه شکست خورده و از پا افتاده، به سال ۱۷۶۳ در پاریس مذاکرات صلح را آغاز کرد. به همین جهت به امضای قرارداد صلح ناگزیر شد و به شرایط سنگینی گردن نهاد.
به موجب معاهده پاریس (۱۰ فوریه ۱۷۶۳) فرانسه بجز چند بخش بیاهمیت، کلیه امپراتوری استعماری خود را از دست داد. سرتاسر کانادا به تصرف انگلیس درآمد و قسمتی از لوئیزیانا که میان رودخانه میسیسیپی و بلندیهای آپالاش واقع بود، نیز از آن انگلیس شد. اسپانیا نیز که به وسیله فرانسه به جنگ کشانیده شده بود، کوبا و فیلیپین را از دست داد. اسپانیا مجدداً كوبا و فیلیپین را به دست آورد لیکن در عوض ناگزیر شد، فلوریدا را به انگلستان تفویض کند. فرانسه به منظور جبران این خسارت، قسمتی از لوئیزیانا را که بین میسیسیپی و کوههای روشوز قرار داشت، به انضمام نیواورلئان به متحد خود بخشید. به این ترتیب فرانسه حتى یک وجب خاک در سرزمین شمالی قاره آمریکا در تصاحب نداشت. پس از خاتمه این جنگ و در نتیجه آن، بیش از دو قدرت در قاره آمریکا باقی نمانده بود: انگلستان مقتدر و پیروز و اسپانیای بسیار ضعیف.