انقلاب‌شناختی به روایت «انسان خردمند»

انقلاب‌شناختی به روایت «انسان خردمند»

کتاب Sapiens: A Brief History of Humankind نوشته یووال نواخ هراری،1 استاد تاریخ، یکی از خوش‌اقبال‌ترین آثار عامه‌پسند علمی درباره تاریخ بشر است. این کتاب نخست در سال ۲۰۱۱ به زبان عبری منتشر شد2 و در سال ۲۰۱۴ به انگلیسی ترجمه شد.

تاریخ ثبت: (1397/09/08 )  تاریخ بروزآوری: (1397/09/08 )

این مطلب (3,821)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

Homo sapiens

استقبال از این کتاب به‌قدری گسترده بود که در اوایل سال ۱۳۹۶ برگردان فارسی آن نیز به نام انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر به ترجمه نیک گرگین از سوی نشر نو منتشر شد و به سرعت چاپ‌های پی‌درپی آن فروش رفت. برگردان دیگری نیز به نام ساپی‌ینس: گشت‌وگذاری در تاریخ بشر در اواخر سال ۱۳۹۶، به ترجمه محسن مینوخرد، از سوی نشر چشمه به طبع رسید. با وجود استقبال گسترده نسبت به این کتاب، بسیاری از انسان‌شناسان نقدهایی به محتوای آن وارد کرده‌اند؛ نقدهایی که اغلب در فضای علوم انسانی به‌خصوص تاریخ سیر می‌کند، اما نقدهایی نیز نسبت به محتوای علمی کتاب وجود دارد که باید مورد توجه بیشتر قرار گیرند. شاید مهم‌ترین این نقدها، مربوط به عدم تمایز میان فرضیات خود هراری و باقی پژوهشگران در این کتاب است. از مهم‌ترین فرضیاتی که هراری روی آن دست می‌گذارد «انقلاب‌شناختی»3 است که با وجود ضعف‌های نظری و شواهد فراوانی که خلاف آن گواهی می‌دهد، یکی از عمودهای خیمه این کتاب است.


نگاهی به ترجمه‌های کتاب
گرچه موضوع اصلی ما، نقد دو ترجمه این کتاب نیست، اما از آن‌جا که نگارش چنین نقدی، قائم به اقبال به ترجمه‌های آن در بازار نشر ایران است، بد نیست نگاهی گذرا به کیفیت این دو ترجمه بیفکنیم. انتخاب قلم و سلیقه‌ گرافیکی و سبک‌وزنی نسخه نشر چشمه به دید نگارنده این نقد، دلپذیرتر است. قیمت نسخه نشر چشمه نیز (با جلد سلفون ته‌چسب)، کمتر از دوسوم قیمت نسخه نشر نو (با جلد گالینگور ته‌دوخت) است. باید اذعان کرد هر دو ترجمه نسبتا خوشخوان و روان‌اند، البته در برگردان مینوخرد، سیاق قلم و برابرهای ابداعی مترجم، تا حدودی بدیع و آشنایی‌زدا ولی همچنان گویاست. برای مقایسه بد نیست قسمتی از متن دو برگردان را با هم مقایسه کنیم:
- ژن‌های پدرسالار: سومین تبیین زیست‌شناسیک به زورِ جسمانی و خشونت کمتر اهمیت می‌گذارد و سخنش این است که در جریان میلیون‌ها دگرگشت، مردان و زنان به راهبردهای متفاوتی برای ماندگاری و فرزندآوری رسیدند. (ساپی‌ینس، ترجمه محسن مینوخرد، نشر چشمه، ص ۱۷۴؛ رسم‌الخط مطابق متن کتاب است، به‌نظر می‌رسد واژه «سال» میان عبارت «‌میلیون‌ها دگرگشت» جاافتاده باشد).
- ژن‌های مردسالار: نوع سومی از تبیین زیست‌شناختی برای زور بازو و خشونت اهمیت کمتری قائل است و معتقد است که زنان و مردان در طی میلیون‌ها سال تکامل، راهکارهای متفاوتی را برای بقا و تولیدمثل خود شکل دادند. (انسان خردمند، ترجمه نیک گرگین، نشر نو، ص ۲۲۷)
مینوخرد از واژه «دگرگشت» به‌جای «تکامل» استفاده می‌کند و سبب این اختیار را نادرستی واژه تکامل می‌شمرد؛4 او همچنین همه‌جا از «ارگانیسم» و «ارگانیک» نام می‌برد، درحالی‌که معنای متداول و بسیار رایج این دو واژه در فارسی به‌ترتیب «جاندار» و «زیستی» است؛ بنابراین به نظر می‌رسد گزینش مترجم در این واژه‌ها و برخی موارد دیگر، صرفا متکی بر سلیقه بوده است.  نکته جالب دیگر، تفاوت در نگارش نام نویسنده میان دو برگردان است. در برگردان نشر نو، نام نویسنده به صورت «هراری» ضبط شده و در ترجمه نشر چشمه به صورت «حراری». نگاهی به نگارش نام نویسنده در زبان عبری، نشان می‌دهد خلاف اختیار نشر چشمه، «هراری» مطابق نگارش اصلی نام است.5
برخی خطاهای املایی که می‌شد با ویرایش و نمونه‌خوانی تصحیح شود، اشکال دیگر برگردان نشر چشمه است.6 در شناسنامه نسخه نشر چشمه، نام هیچ ویراستاری به چشم نمی‌خورد؛ درحالی‌که حتی روی جلد نسخه نشر نو مزین به نام دو ویراستار است که احتمالا در تنقیح و تنزیه متن نقش پررنگی داشته‌اند؛ اما شاید آزارنده‌ترین جنبه ترجمه مینوخرد، بی‌دقتی در ضبط معدود نام‌های علمی است. همان‌طور که انجمن شیمی ایران و نیز آیوپاک، قوانینی برای نگارش نام‌های علمی شیمی دارند که تخطی از آنها در هر متن علمی، نشان‌دهنده ناآگاهی نویسنده یا مترجم و ویراستار از ابتدایی‌ترین هنجارهای علم شیمی است. در زیست‌شناسی نیز چنین هنجارهایی از سوی انجمن‌های بین‌المللی علمی در قالب نظام‌نامه‌های بین‌المللی نام‌گذاری جانوری و گیاهی7 وضع ‌شده‌اند. شیوه مرضیه نگارش نام‌های علمی البته منطبق با اصول نگارش زبان لاتین و زبان‌های دیگری است که به خط لاتین نگاشته می‌شوند؛ یعنی «نام سرده» حتما با حرف بزرگ آغاز می‌شود و «صفت گونه‌ای» که پس از نام سرده می‌آید، حتما با حرف کوچک نوشته می‌شود. مترجم در همان صفحه‌ای که هراری می‌کوشد خواننده را با مفهوم و قواعد نام‌گذاری آشنا کند، مرتکب چنین خطایی شده و در نگارش نام علمی گونه انسان، نام سرده را با حرف کوچک می‌آغازد و صفت گونه‌ای را برعکس با حرف بزرگ.8 این موضوع که تنها در ترجمه نشر چشمه دیده می‌شود، نه‌تنها نشانه بی‌دقتی مترجم و ناشر در این ساحت است؛ بلکه گویای ناآشنایی مترجم این کتاب با الفبای زیست‌شناسی است. کمی عجیب است کسی با این سطح از آشنایی، به اصطلاحی جاافتاده و تخصصی در دنیای زیست‌شناسی خرده بگیرد و جایگزینی پیش نهد.


نظریه انقلاب‌شناختی
بخش عمده کتاب انسان خردمند به تاریخ مفاهیم اجتماعی انسان می‌پردازد و موضوع آن بیشتر در حوزه علوم انسانی می‌گنجد، نه زیست‌شناسی؛ اما هراری برای تشریح تکامل اجتماعی بشر، از تکامل زیستی آغاز می‌کند و گرچه بسیار سریع از این مبحث می‌گذرد؛ اما یکی از پی‌رنگ‌های اصلی کتاب او که عنوان پاره نخست کتاب نیز هست؛ یعنی «انقلاب‌شناختی»، در دل همین مقدمات زیستی مطرح می‌شود و بارها مورد ارجاع قرار می‌گیرد. آنچه او درباره ماهیت انقلاب‌شناختی می‌گوید، بسیار مختصر، ولی صریح است:
ظهور شیوه‌های جدید تفکر و برقراری ارتباط، بین ۷۰ هزار تا ۳۰ هزار سال قبل، «انقلاب‌شناختی» نامیده شده است؛ اما علتش چه بود؟ به‌درستی نمی‌دانیم. براساس رایج‌ترین نظریه پذیرفته‌شده، جهش‌های ژنتیکی اتفاقی سیم‌کشی داخلی مغز انسان‌های خردمند را تغییر داد و آنها را قادر ساخت که به شیوه‌های نوینی بیندیشند و با به‌کارگیری یک نوع زبان کاملا تازه با هم ارتباط برقرار کنند. شاید بتوان نام «جهش درخت دانش» بر آن گذاشت. چرا این ‌جهش در دی‌ان‌ای انسان خردمند به وجود آمد و نه در نئاندرتال‌ها؟ تا‌جایی‌که می‌دانیم، کاملا اتفاقی بود. (ترجمه نیک گرگین، نشر نو، صص ۴۷-۴۸).
او «انقلاب‌شناختی» را متکی به «نظریه‌ای رایج و پذیرفته‌شده»، ناشی از جهش‌های ژنتیک منتهی به تغییر سیم‌کشی داخل مغز انسان خردمند می‌شمرد. در اینجا دو مسئله مطرح می‌شود: نخست اینکه آیا به واقع 70 هزار سال پیش، نقطه‌عطفی در توانایی ذهنی گونه ما رخ داده؟ دوم اینکه اگر چنین انقلابی رخ داده، آن‌گونه که هراری می‌گوید، نظریه‌ای رایج و پذیرفته‌شده وجود دارد که سبب این موضوع را جهش ژنتیک و تغییر سیم‌کشی مغز انسان می‌داند؟
در اصل، شاید دقیق‌ترین عبارتی که هراری درباره این انقلاب‌شناختی و علتش ذکر کرده، جمله کوتاهی باشد که به سرعت از روی آن می‌گذرد و داستان خودش را از سر می‌گیرد: «به‌درستی نمی‌دانیم». یکی از عمده‌ترین نقدهایی که به شیوه روایی هراری وارد شده، همین موضوع است که هراری در نقالی خطیر و هیجان‌انگیزش، هرگز تفاوتی میان فرضیات خودش با نظریات انسان‌شناسان تکاملی دیگر قائل نمی‌شود. به‌علاوه او تفاوتی میان نظریات قوی و رایج با نظریات حاشیه‌ای و نظریات مورد انتقاد قائل نیست. هرچه او برگزیده تا شرح قصار خود را با آن کامل ‌کند، بدون قیدهای دست‌وپاگیری مثل تردید یا تشکیک بیان می‌کند. اگر هم جاهایی چند فرضیه رقیب مطرح می‌شوند، او صحبتی درباره پیشینه و بازخوردهای هریک در میان جامعه علمی به دست نمی‌دهد. کسی که کتاب او را بخواند و باور کند، برداشت درستی از سازوکار علم به دست نخواهد آورد؛ چون روایت او، کمتر متوجه جدل‌ها و مناقشات دانشمندان است و بیشتر درگیر کشیدن خطی یکدست و صاف به دور نظریاتی گلچین‌شده تا مخاطب کمتر صابون اندیشه را به تن خیال بکشد و صرفا دل دهد به شنیدن قصه‌ای که هراری تعریف می‌کند.
آنچه هراری درباره انقلاب‌شناختی می‌گوید مصداق واضحی از کم‌فروشی علمی به قصد راست و درست‌کردن قصه‌ای است که براساس این نظریه پی می‌گیرد. او فهرستی از دستاوردهای بشر به دست می‌دهد که به روایت او، همگی تنها پس از هفتاد هزار سال پیش ظاهر شده‌اند. سپس از طریق «استنتاج از راه بهترین تبیین»9 نتیجه می‌گیرد لابد 70 هزار سال پیش اتفاقی افتاده و همه این هنرها پس از گذر از آن رویداد ممکن شده است.
او ابتدا از از اولین نبرد ثبت‌شده بین نئاندرتال‌ها و انسان‌های خردمند می‌گوید که حدود صد هزار سال پیش در شرق مدیترانه رخ داد و به عقب‌نشینی انسان‌های خردمند از خاورمیانه انجامید. هراری از این رویداد نتیجه‌ای بدیع می‌گیرد:
شاید ساختارهای داخلی مغز این انسان‌های خردمند با ما متفاوت بوده است. آنها شبیه ما بودند، اما قابلیت‌های شناختی‌شان -یادگیری، به‌خاطر‌سپردن و برقراری ارتباط- بسیار محدودتر بود. (ترجمه نیک گرگین، ص ۴۶).


سپس او بقیه روایت را پیش می‌گذارد:
اما بعد، نزدیک به ۷۰ هزار سال قبل، انسان‌های خردمند شروع به انجام‌دادن کارهایی بسیار خاص کردند. در حوالی آن تاریخ، گروه‌هایی از انسان‌های خردمند برای بار دوم از آفریقا خارج شدند و این‌بار نئاندرتال‌ها و همه دیگر گونه‌های انسانی را نه فقط از خاورمیانه بلکه از صحنه زمین بیرون راندند. انسان‌های خردمند در زمانی بسیار کوتاه به اروپا و شرق آسیا رسیدند. حدود ۴۵ هزار سال پیش به طریقی از دریاها گذشتند و در استرالیا پا به خشکی گذاردند؛ قاره‌ای که پای هیچ انسانی تا آن زمان به آن نرسیده بود. دوره میان ۷۰ هزار تا ۳۰ هزار سال پیش شاهد اختراع قایق، چراغ نفتی، تیر و کمان و سوزن (ضروری برای دوختن لباس‌های گرم) بود. اولین اشیایی که با اطمینان می‌توان آثار هنری نامید، متعلق به این دوره‌اند (بنگرید به تصویر مجسمه «مرد شیرنما»ی اشتادل)؛ همچنان که اولین نشانه‌های دین و تجارت و لایه‌بندی اجتماعی نیز به این دوره برمی‌گردد. (ترجمه نیک گرگین، ص ۴۶)
آیا چنان‌که هراری می‌گوید، نظریه‌ای رایج و پذیرفته‌شده وجود دارد که بتوان چنین نتیجه سختی از آن گرفت؟ نباید نظریه «انقلاب‌شناختی» مورد علاقه هراری را با جنبش روشن‌فکری «انقلاب‌شناختی» اشتباه گرفت. مورد دومی، حرکتی فکری بود که در دهه ۱۹۵۰ میلادی آغاز شد و به پژوهش‌های میان‌رشته‌ای ذهن و عصب‌شناسی منتهی شد. نقدهای کسانی مانند نوام چامسکی به «رویکرد رفتارشناختی» که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد، آغازگر جنبش «انقلاب‌شناختی» بود. این تمایز را از این جهت باید مورد توجه قرار داد که اعتبار جنبش روشن‌فکری «انقلاب‌شناختی» خرج دفاع از نظریه کاملا متفاوت «انقلاب‌شناختی» نشود.
 آنچه هراری از آن به عنوان «نظریه رایج و پذیرفته‌شده» سخن می‌گوید، در اغلب متن‌های دیرینه‌انسان‌شناختی به عنوان «تجدد رفتاری»10 ذکر شده است. تجدد رفتاری مجموعه‌ای از نوآوری‌های رفتارشناسانه است که با تفکر انتزاعی، برنامه‌ریزی، ماهیگیری، رفتار نمادین از قبیل تزئین و موسیقی، دفن مردگان، هنر نقاشی و مجسمه‌سازی، کاربرد رنگدانه‌ها برای رنگ‌آمیزی، استفاده از استخوان به عنوان ابزار و فناوری‌های متأخر و پیچیده مثل ساخت تیغه و سوزن، انسان‌های واجد این توانایی‌ها را از انسان‌های پیشین متمایز می‌کند.11 خود هراری به همه این توانایی‌ها (مثلا ماهیگیری، زندگی ساحلی و ساخت قایق) به صورت یک‌جا اشاره نمی‌کند، هرچند در جاهای دیگری، مثلا شکل‌گیری دهکده‌های ماهیگیری در 45‌ هزار سال پیش در سواحل جزایر اندونزی اشاره می‌کند و می‌گوید: «احتمالا همین دهکده‌ها پایگاه اولین ماجراجویی فرااقیانوسی انسان خردمند باشد:
 تسخیر استرالیا» (ترجمه نیک گرگین، ص۸۳).
تفوق انسان خردمند بر نئاندرتال‌ها نیز از پیامدهای همین تجدد رفتاری انسان خردمند (البته در کنار تغییرات اقلیمی و عوامل طبیعی دیگر) دانسته شده است.12
گمانی نیست که زمانی نیاکان ما توانایی‌های فوق را نداشتند و زمانی هم این توانایی‌ها را کسب کردند و به نسل‌های بعدی تا امروز به ارث رسیده است. اما تردیدها و اختلاف‌نظرها بر سر دو چیز است: این توانایی‌ها چه زمانی پیدا شده و آیا همه اینها در فاصله زمانی اندکی پیدا شده و این پیدایش ناگهانی، معلول نوعی جهش و تغییر در سیم‌کشی مغز بوده یا اصلا روند پیدایی این صفات، تدریجی و حاصل انباشت فرهنگی بوده است؟ در تاریخ انسان‌شناسی تکاملی، نسبت به این سؤالات دو رویکرد متفاوت وجود دارد: 1- این تغییرات انقلابی و سریع پیدا شده‌اند؛ 2- این تغییرات تدریجی بوده‌اند.
مهم‌ترین مدافع رویکردی که مورد علاقه هراری است و او آن را «انقلاب‌شناختی» نامیده است، مقاله‌ای است مروری که در سال ۱۹۹۵ میلادی در نشریه ماقبل تاریخ جهان منتشر شد و از مجموعه اطلاعات و دانش همان سال، به همان شیوه «استنتاج از طریق بهترین تبیین» نتیجه می‌گیرد زمانی حدود 40 هزار تا 50 هزار سال پیش، انقلابی در توانایی ذهنی بشر پیدا شده است.13 مهم‌ترین شواهد مورد اشاره در این مقاله، ماهیگیری، ابزارهای استخوانی، اجاق، تنوع ابزاری و گورهایی است که طبق دانش آن زمان، همگی قدمتی کمتر از 50 هزار سال دارند. پس از این چند مقاله دیگر نیز با همین رویکرد به جمع‌بندی داده‌های دیرینه‌انسان‌شناختی به‌خصوص در رابطه با تاریخ خروج انسان از آفریقا پرداختند؛14 اما تنها اثر مشهور دیگری که از این فرضیه حمایت کرده، کتاب انسان خردمند هراری است. اغلب آثار پژوهشی از نظریه رقیب حمایت کردند که می‌گوید تغییرات رفتاری و شناختی انسان، حاصل روندی تدریجی بوده،15 به‌خصوص که هرازچندی، شواهد غیرقابل‌انکاری به دست آمده که نافی نظریه مورد علاقه هراری است.16
بد نیست نگاهی مختصر به برخی از مهم‌ترین نقدهایی بیندازیم که نسبت به نظریه «انقلاب‌شناختی» مورد علاقه هراری وجود دارد. این نقدها به‌جز اتکا به شواهد جدیدی که در 20 سال اخیر به دست آمده، شامل نقدهای روش‌شناسانه و حتی فلسفی نیز می‌شود. برای مثال توجه به نوفه و اعوجاج اطلاعاتی که ناشی از شرایط حفظ‌شدگی سنگواره‌ها و آثار باستانی به‌جامانده از انسان‌های نخستین است، تردیدی جدی بر سر این موضوع به وجود می‌آورد که واقعا همه شواهد تجدد رفتاری، پس از 70 هزار سال پیش پیدا شدند یا شاید شرایط نامساعد حفظ‌شدگی، مانع از به‌جای‌ماندن شواهد قدیمی‌تر رقیب شده باشد.17 تردید دیگر به این حقیقت بازمی‌گردد که در خلال بازه زمانی ۱۹۵ هزار تا ۱۳۰ هزار سال پیش، شرایط اقلیمی خشک و سردتری بر آفریقا حاکم بوده و از این رو یافته‌های باستان‌شناسی قدمت‌یابی‌شده مربوط به این بازه زمانی بسیار اندک است.18 این تردید با پیداشدن تدریجی شواهدی تقویت می‌شود که یا قدمتی بیش از قدمت تصورشده برای انقلاب‌شناختی دارند، یا مربوط به زمان‌ها و مکان‌هایی هستند که در آن دوره، هنوز پای انسان‌های خردمند به آن باز نشده بود. ماهیگیرانی باستانی که ۱۶۴ هزار سال پیش در جنوب آفریقا دهکده‌های ماهیگیری داشتند، اقلام دریایی را تجارت می‌کردند و از رنگ‌دانه‌های دریایی، برای تزیین و خلق آثار هنری استفاده می‌کردند، یکی از مهم‌ترین نمونه‌های این شواهد است که در سال ۲۰۰۷ گزارش شد.19 حتی پیش از این یافته نیز می‌دانستیم که انسان‌ها از ۱۲۵ هزار سال پیش در سواحل دریای سرخ دهکده‌های ماهیگیری داشتند.20 علاوه ‌بر این شواهد دیگری نیز نشان می‌دهد رفتار نمادین مرتبط با صدف‌های دریایی (از قبیل کاربرد صدف به عنوان تزیین) از حدود ۱۳۵ هزار تا ۷۰ هزار سال پیش در آفریقا و خاورمیانه رواج داشته است.21
شواهد دیگری نشان می‌دهد که نه‌تنها تمام انسان‌های خردمند (ازجمله انسان‌های ماقبل مرز «انقلاب‌شناختی»)، بلکه حتی نئاندرتال‌ها نیز قادر به تفکر انتزاعی و خلق آثار هنری بوده‌اند. برخی از این شواهد مدت‌ها پیش به دست‌‌ آمد، ولی اکنون مورد تردید هستند. برای مثال کشف گرده‌های گل روی پیکر پیشانئاندرتال‌های غار شانه‌در در عراق، در سال ۱۹۷۵ به‌عنوان نشانه‌ای بر مراسم تدفین و باور به زندگی پس از مرگ تلقی شد؛22 اما این فرضیه اکنون مورد تردید قرار دارد. شاهد دیگر از بررسی بقایای پرندگان در ۱۶۹۹ محل باستانی در سراسر اوراسیا به دست آمده که در آن ادعا می‌شود نئاندرتال‌ها از پرهای پرندگانی که استخوان‌هایشان در مجاورت نئاندرتال‌ها انباشته‌شده، به‌عنوان تزیین استفاده می‌کردند.23 در سال ۲۰۱۲ خراش‌هایی عمیق در دیواره غاری در جبل‌الطارق کشف شد و به‌عنوان هنر نئاندرتال‌ها تفسیر شد.24 دو حلقه استالاگمیتی به عرض چندین متر و سن ۱۷۶ هزار سال در عمق غار برونیکل فرانسه، شاهد دیگری بر فعالیت انتزاعی افکار نئاندرتال‌هایی است که در اعماقی تاریک و به مدد مشعل‌هایشان، ساختارهایی بزرگ برای مقاصد آیینی و اجتماعی آفریده‌اند.25 همچنین پنجه‌های ۱۳۰ هزار‌ساله عقاب که در کنار بقایای نئاندرتال‌ها در کراپینای کرواسی کشف شده، نشان می‌دهد نئاندرتال‌ها از این پنجه‌ها به‌عنوان زینت استفاده می‌کردند؛26 اما جالب‌ترین و محکم‌ترین شواهدی که نشان می‌دهد توانایی‌های شناختی محدود به نسل انسان‌های خردمند خارج‌شده از آفریقا نیست، کشف نقاشی‌هایی ۶۵هزارساله در غاری در اسپانیاست؛ نقاشی‌هایی که بی‌شک توسط نئاندرتال‌ها کشیده‌ شده‌اند؛ زیرا پای انسان خردمند ۲۰ هزار سال بعد از کشیده‌شدن این نقاشی‌ها به ایبری رسید.27
عجیب‌ترین یافته هم که در اوایل سال گذشته منتشر شد، کشف آثار فعالیت انسانی به‌ جز انسان خردمند در آمریکای شمالی است که ۱۳۰ هزار سال قدمت دارد. این یافته نشان می‌دهد حتی پیش از آنکه انسان خردمند از آفریقا خارج شده باشد، گونه دیگری از انسان (شاید جمعیتی از نئاندرتال‌ها یا انسان‌های دنیس‌آوا که پیش از انسان امروزی در آسیا ساکن بودند) به آمریکای شمالی رفته و در آنجا ماستودون  شکار می‌کرده است.28

 


نظریه‌ای منتهی به نژادپرستی

 

مهم‌ترین نقد فلسفی هم که به نظریه انقلاب‌شناختی وارد است، به تبعات نژادپرستانه و فاشیستی این نظریه اشاره دارد. اگر چنین تغییراتی 70 هزار سال پیش در نیاکان ما رخ داده باشد؛ یعنی درست در زمان خروج نیاکان انسان‌های غیرآفریقایی از آفریقا، طبیعی است که بپذیریم که این تغییرات در نسل آفریقایی‌هایی که هنوز در آفریقا مانده‌اند، پیدا نشده. به‌ویژه اینکه بررسی‌های مولکولی توالی‌های میتوکندریال و کروموزوم Y نشان می‌دهد آخرین نیای مشترک همه انسان‌های امروزی زمین، چیزی بین ۱۶۰ هزار تا ۲۰۰ هزار سال پیش در آفریقا زیسته است؛29 یعنی همین امروز انسان‌های زنده‌ای در آفریقا وجود دارند که نه‌تنها از نسل نیاکان 70 هزار سال پیش من و شما نیستند؛ بلکه آخرین نیای مشترک ایشان با ما، حدود ۱۶۰ هزار تا ۲۰۰ هزار سال پیش زیسته ‌است. طبیعتا هر جهش ژنتیک که 70 هزار سال پیش در نیاکان گروهی از انسان‌های امروزی (احتمالا سفیدپوستان خارج‌شده از آفریقا) رخ داده باشد، وارد خزانه ژنی قبایل دورافتاده و منزوی سیاه‌پوستان آفریقا نشده است؛ به‌این‌ترتیب پذیرش چنین فرضی، مجوزی خواهد بود برای پذیرش اختلافات ژنتیکی تأثیربخش در میزان قوه ادراک میان سفیدپوستان و سیاه‌پوستان.

 


آیا ژنی هست که مسئول انقلاب‌شناختی تلقی شود؟

 

تاکنون تنها ژنی که با توانایی‌های شناختی انسان مرتبط دانسته ‌شده، ژنی موسوم به FOXP2 است.30 این ژن رمزکننده پروتئینی به نام Forkhead box protein P2 است که مسئول تکوین گفتار و زبان شناخته می‌شود.31 نسخه‌ای از این پروتئین که در انسان امروزی وجود دارد، تنها در دو آمینواسید با شمپانزه‌ها تفاوت دارد و تنها یکی از این دو تفاوت، ویژه گونه ماست؛ اما به‌ نظر می‌رسد این نسخه خاص، منشأ توانایی‌های شناختی و گفتاری انسان امروزی بوده باشد.32 شواهد به‌دست‌آمده از موش‌هایی که مصنوعا با آلل انسانی از این ژن رشد کردند، حاکی از دخالت این ژن در توسعه ارتباط عصبی میان هسته‌های پایه‌ای مغز با قشر مخ است.33 از همه مهم‌تر اینکه قطعات ژنتیک به‌دست‌آمده از بقایای نئاندرتال‌ها نیز حاوی توالی مشابهی از همین ژن هستند که نشان می‌دهد توانایی سخن‌گفتن دست‌کم میان انسان امروزی و نئاندرتال‌ها (و شاید گونه‌های دیگر سرده هومو) اشتراک داشته و سابقه پیدایش آلل انسانی ژن FOXP2 دست‌کم به نقطه افتراق انسان خردمند و نئاندرتال، یعنی 500 تا 700 هزار سال  پیش بازمی‌گردد.
با وجود همه این نقدها و اشکالاتی که بسیاری از آنها پیش از نگارش انسان خردمند از سوی هراری منتشر شده است، این سؤال بزرگ باقی می‌ماند که چرا هراری در نگارش کتاب خود توجه چندانی به این یافته‌ها نداشته؟ شاید بهترین پاسخ همین باشد که هراری هیچ تخصصی در انسان‌شناسی تکاملی و دیرینه‌انسان‌شناسی ندارد. او استاد تاریخ است؛ ولی درباره پیش از تاریخ، نه‌‌تنها هیچ تخصصی ندارد؛ بلکه قصه‌ای نه‌چندان دقیق و محل نقدها و اشکالات زیاد به دست می‌دهد. البته بی‌شک باید هراری را در این شیوه قصه‌گویی مقصر پنداشت؛ اما نقد اصلی به فضای رسانه‌ای حوزه ارتباطات علم بازمی‌گردد که خلاف روند انتقادی حاکم بر علم، طرفدار روایت‌های مشهور افتاده و گریزان از نقد است. این کتاب را نباید و نمی‌توان کنار گذاشت؛ اما باید درعین‌حال به نقد جدی و مستدل آن پرداخت!


پي‌نوشت‌ها:
1-Yuval Noah Harari
2- به نام קיצור תולדות האנושות (قیصور تولدوت هـ‌انوشوت) به معنی «تاریخ قصار بشریت».
3-Cognitive Revolution
4- همان‌طور که مفهوم ظاهری تکامل نسبت با مفهوم اصطلاحی آن متفاوت است، باید اذعان کرد دگرگشت نیز بازگوکننده دقیقی برای فرایند تکامل نیست. این انتخاب شاید از سوءتفاهمی درباره تکامل ناشی شده باشد که این فرایند زیستی را همواره ملازم تغییر و تحول می‌شمرد؛ درحالی‌که گاهی اوقات فرایند تکامل نه به تغییر؛ بلکه به ایستایی منتهی می‌شود. در حقیقت تکامل، نه لزوما به معنی تغییر است، نه کامل‌شدن؛ بلکه فرایندی زیستی با پیچیدگی‌های فراوان است که هرگز نمی‌توان مفهوم آن را با معنای تحت‌اللفظی یک واژه بازنمایی کرد.
5- יובל נח הררי
نگارش دو حرف «هـ» و «ح» در زبان و الفبای عبری همانند خویشاوندش، عربی، تمایز دارند. حرف «ح» به صورت «ח» نوشته می‌شود و حرف «ه» به صورت «ה». البته در عبری مدرن، ممکن است تلفظ هر دو حرف «هـ» و «ح» به صورت حلقی و شبیه /خ/ باشد. مثلا نام هراری را /خراری/ تلفظ کنند، اما این موضوعی وابسته به لهجه و جغرافیاست و گروه‌های مختلف این حروف را به صورت‌های مختلفی ادا می‌کنند. مثلا یهودیان اشکنازی حروف حلقی را نسبت به یهودیان سفاردی نرم‌تر ادا می‌کنند. البته شاید نگارش هراری به صورت «حراری» علت ساده‌تر یا غامض‌تری داشته باشد. از سویی «حراری» یادآور صفت نسبی عربی (منتسب به حرارة) است. شاید هم این نگارش حاصل یکی‌انگاری «هراری» با نام‌جای مشهور «حراری/هراری» در اتیوپی باشد که در نام بسیاری از یهودیان یمن و اتیوپی رایج است. این نام‌جای در خط گعز یا حبشی به صورت  نوشته می‌شود و در این نگارش، حرف  معادل /ح/ حلقی در زبان‌های سامی دیگر است. منتها احتمال این انتساب ضعیف است، زیرا «هراری» به همین صورت (با هـ) در عبری معنی روشنی دارد که یعنی کوه‌نورد و برگرفته از «هر» به معنی کوه است.
6- مثلا در صفحه ۱۸۹، سطر ششم، «ولی» به «وی» تبدیل شده؛ در صفحه ۲۷۲، سطر نخست، «اقرار» به «قرار» تبدیل شده.
7-International Code of Zoological (or Botanical)
Nomenclature, abbreviated as ICZN (or ICBN)
پیروی از قواعد نگارش نام‌های علمی، بیش از هر چیز، برای پیشگیری از هرج‌ومرج نگارشی و موضوعی در حوزه جامعه‌شناسی علم است. کسی می‌تواند مدعی شود که مرا با این پایبندی‌ها کاری نیست و اهمیتی به این وسواس سطحی نمی‌دهم، چون رساندن مفهوم را مهم‌تر می‌دانم. اما اصطلاحی آشنا که در جامعه پذیرفته‌شده و مفهوم آن مثل هر اصطلاح تخصصی دیگر، نه در ظاهر و معنای تحت‌اللفظی، بلکه در کتاب‌های مرجع علمی تشریح شده، به بهانه سوءتسمیه کنار می‌گذارد و با وسواس اصطلاحی تازه وضع می‌کند تا معنای تحت‌اللفظی آن شبیه مفهوم اصطلاحی باشد. این دو رویکرد ناهمخوان‌اند.
8- نام علمی انسان در پانویس صفحه ۱۳ کتاب به این صورت ضبط شده: «homo Sapiens»؛ در صفحه ۱۵، سطر دوازدهم نام علمی شیر به صورت
«Panthera Leo» آمده و در پانویس همین صفحه، نام سرده شیر، به صورت «panthera» ثبت شده است. هر سه مورد اشتباه است.
 9- Inference to best explanation
10- Behavioral modernity
11- Hill, Kim; et al. (2009). “The Emergence of
Human Uniqueness: Characters Underlying Behavioral Modernity”. Evolutionary Anthropology. 18: 187–200.
doi: 10. 1002/evan. 20224.
Klein, R. G. 1999. The human career: human biological and cultural origins. Chicago: University of Chicago Press
12- Henshilwood, Christopher; Marean, Curtis (2003). “The Origin of Modern Human Behavior: Critique of the Models and Their Test Implications”. Current Anthropology. 44 (5): 627–651. doi: 10. 1086/377665..
D’Errico, F; et al. (1998). “Neanderthal Acculturation in Western Europe? A Critical Review of the Evidence and Its  Interpretation”. Current Anthropology. 39 (S1): S1-S44.
 doi: 10. 1086/204689..
13- Klein, Richard (1995). “Anatomy, behavior, and modern human origins”. Journal of World Prehistory. 9: 167–198. doi: 10. 1007/bf02221838.
14- Hoffecker, John (2009). “The spread of modern
humans in Europe”. PNAS.. 106 (38): 16040–16045. Bibcode: 2009PNAS.. 10616040H. doi: 10. 1073/pnas. 0903446106.
Tattersall, Ian (2009). “Human origins: Out of Africa”. PNAS.. 106 (38): 16018–16021. Bibcode: 2009PNAS. 10616018T. doi: 10. 1073/pnas.. 0903207106.
15-McBrearty, Sally; Brooks, Allison (2000).
“The revolution that wasn’t: a new interpretation of the origin of modern human behavior”. Journal of Human Evolution. 39: 453–563. doi: 10. 1006/jhev. 2000. 0435.
Henshilwood, Christopher; Marean, Curtis (2003). “The Origin of Modern Human Behavior: Critique of the Models and Their Test Implications”. Current Anthropology. 44 (5): 627–651. doi: 10. 1086/377665.
16- Marean, Curtis; et al. (2007). “Early human use of
marine resources and pigment in South Africa during the Middle Pleistocene”. Nature. 449: 905–908. Bibcode: 2007Natur. 449. 905M. doi: 10. 1038/nature06204.
Powell, Adam; et al. (2009). “Late Pleistocene Demography and the Appearance of Modern Human Behavior”. Science. 324: 1298–1301. Bibcode: 2009Sci. . . 324. 1298P. doi: 10. 1126/science. 1170165.
Premo, Luke; Kuhn, Steve (2010). “Modeling Effects of
Local Extinctions on Culture Change and Diversity in the
Paleolithic”. PLOS ONE. 5 (12): e15582. Bibcode: 2010
PLoSO. . . 515582P. doi: 10. 1371/journal. pone. 0015582.
17- Shea, John (2011). “Homo sapiens Is as
Homo sapiens Was”. Current Anthropology. 52 (1): 1–35. doi: 10. 1086/658067.
18- Marean, C. W. & Assefa, Z. in African Archaeology
(ed. Stahl, A. B.) 93–129 (Blackwell, New York, 2005)
19- Marean, Curtis; et al. (2007). “Early human use of marine resources and pigment in South Africa during the Middle Pleistocene”. Nature. 449: 905–908. Bibcode: 2007Natur. 449. . 905M. doi: 10. 1038/nature06204.
20- Walter, R. C. et al. Early human occupation of the Red Sea coast of Eritrea during the last interglacial. Nature 405, 65–69 (2000)
21- Henshilwood, C. , d’Errico, F. , Vanhaeren, M. , van Niekerk, K. & Jacobs, Z. Middle Stone Age shell beads from South Africa. Science 304, 404 (2004)
Vanhaeren, M. et al. Middle Paleolithic shell beads in Israel and Algeria. Science 312, 1785–1788 (2006)
22- R. S. Solecki (1975). “Shanidar IV, a Neanderthal Flower Burial in Northern Iraq”. Science. 190(4217): 880–81.
 Bibcode: 1975Sci. . . 190. . 880S. doi: 10. 1126/science. 190. 4217. 880.
23- Finlayson, Clive; et al. (17 September 2012). “Birds of a Feather: Neanderthal Exploitation of Raptors and
Corvids”. PLOS One. 7 (9): e45927. Bibcode: 2012PLoSO. . . 745927F. doi: 10. 1371/journal. pone. 0045927.
24- E. Callaway (2014). “Neanderthals made some of
Europe’s oldest art”. Nature News. doi: 10. 1038/nature. 2014. 15805.
25- Jaubert, Jacques; et al. (2 June 2016) [online 25 May 2016]. “Early Neanderthal Constructions deep in Bruniquel Cave in Southwestern France”. Nature. 534 (7605): 111–14. Bibcode: 2016Natur. 534. . 111J. doi: 10. 1038/nature18291.
26- Radovčić, D. ; Sršen, A. O. ; Radovčić, J. ; Frayer, D. W. (2015). “Evidence for Neandertal jewelry: Modified white-tailed eagle claws at Krapina”. PLOS ONE. 10 (3): e0119802. doi: 10. 1371/journal. pone. 0119802.
27- Hoffmann, D. L. et al. U-Th dating of carbonate crusts reveals Neandertal origin of Iberian cave art. Science 359, 912–915 (2018)
Marris, Emma. Neanderthal artists made oldest-known cave paintings. Nature News. www. nature. com/articles/
d41586-018-02357-8.
28- Holen, Steven R. et al. A 130,000-year-old archaeological site in southern California, USA. Nature 544, 479–483 (2017) doi: 10. 1038/nature22065.
29- Ingman, M. , Kaessmann, H. , Paabo, S. & Gyllensten, U. Mitochondrial genome variation and the origin of modern humans. Nature 408, 708–713 (2000)
McDougall, I. , Brown, F. H. & Fleagle, J. G. Stratigraphic placement and age of modern humans from Kibish, Ethiopia. Nature 433, 733–736 (2005)
30- Klein, Richard (1995). “Anatomy, behavior, and modern human origins”. Journal of World Prehistory. 9: 167–198. doi: 10. 1007/bf02221838.
Tattersall, Ian (2009). “Human origins: Out of Africa”. PNAS. 106 (38): 16018–16021. Bibcode: 2009PNAS.. 10616018T. doi: 10. 1073/pnas. 0903207106.
31- Lai CS, Fisher SE, Hurst JA, Vargha-Khadem F, Monaco AP (2001). “A forkhead-domain gene is mutated in a severe speech and language disorder”. Nature. 413 (6855): 519–23. doi: 10. 1038/35097076.
32- Enard W, Przeworski M, Fisher SE, Lai CS, Wiebe V, Kitano T, Monaco AP, Pääbo S (2002). “Molecular evolution of FOXP2, a gene involved in speech and language”. Nature. 418 (6900): 869–72. doi: 10. 1038/nature01025.
33- Enard W, et al. (2009). “A humanized version of Foxp2 affects cortico-basal ganglia circuits in mice”. Cell. 137 (5): 961–71. doi: 10. 1016/j. cell. 2009. 03. 041.

 

شرح عکس اول
یافته‌هاى اخیر نشان می‌دهد خلاف پیشفرض‌هاى سابق درباره نقص توانایى شناختى نئاندرتال‌ها، آنها کمابیش مثل خود ما بودند و با مقولاتى مثل هنر و باورهاى انتزاعى بیگانه نبودند.

 

شرح عکس دوم

طبق فرضیه انقلاب شناختى که مورد علاقه نویسنده کتاب انسان خردمند است، جمعیتهاى باستانى گونه Homo sapiens که پیش از خروج از آفریقا زندگى میکردند، چندان خردمند نبودند؛ گرچه هیچ نشانهاى از این بیخردى در آناتومى جمجمه آنها پیدا نیست. تنها شاهد کتاب انسان خردمند، فقدان نسبى شواهد است. البته که این برداشت، غلط و ضمنا مؤید دیدگا ههاى نژادپرستانه است.

برچسب: فرگشت; انسان هوشمند; نئاندرتال
اثر یا گردآوری: عرفان خسروي . ديرينه‌شناس;منبع: روزنامه شرق   -  لینک منابع: http://www.sharghdaily.ir/fa/main/detail/200489   -  

 فرگشت
 انسان هوشمند
 نئاندرتال
1403/09/01 17:24
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: