ه) سنتها و معتقدات دینی سارماتها
دربارهی اعتقادات مذهبی سارماتها اطلاع زیادی در دست نیست. به نظر میرسد که آنان خورشید و آتش را میپرستیدند و به خاصیت تطهیر کنندهی آن اعتقاد داشتند. این اعتقادات و رسوم، ظاهراً از نیاکان آنها در عصر مفرغ و حتى عصر نوسنگی به آنها رسیده بود. این مطالب از آتشهایی که نزدیک گورها یا روی آنها بر میافروختند و مربوط به سوزاندن جسد بوده است و با مشاهده قطعات زغال که به درون گور میافکندند یا در پیرامون آن میپراکندند، معلوم میگردد. «محرابهای» زنان غیبگو احتمالاً مربوط به آتش پرستی بود. همراه با این آداب شاید از پرستش خورشید با خدای خورشید میتوان نام برد. بعدها، در دوره عیسویت، به نظر میرسد که آیین زردشتی در میان سارماتها، بویژه طوايف آلانی پیروانی پیدا کرده باشد.
یکی دو ویژگی سارماتی در خور توجه است. مثلا آمیانوس مارکلینوس درباره آلانها چنین مینویسد:
برای پیشگویی آینده، روش جالب توجهی دارند. ترکههای راست و مستقیمی گرد میآورند و در وقت معین، آنها را با وردهای پنهانی با هم جور میکنند و بدین ترتیب، به روشنی آنچه را که قریب الوقوع است پیشبینی میکنند. همین مطلب را چند قرن بعد هرودوت درباره سکاهای دریای سیاه گزارش میکند.
یک رسم پایدار دیگر که برای نخستین بار دربارهی سکاهای کرانههای شمالی دریای سیاه نقل شده و احتمالاً در میان سارماتها نیز رواج داشته، پرستش شمشیر آهنین بوده است. بنا به گفته هرودوت (کتاب چهارم)، سکاها تصور میکردند که شمشیر تندیس مارس ("Mars" خدای جنگ رومیان، پسر ژوپیتر "Jupiter" و ژوتون "Jinon"(، خدای جنگ است و برای آن هر ساله اسب و گاو و گاهی اسیران جنگی را قربانی مینمودند. آمیانوس مارکلینوس میگوید که آنها شمشیر برهنهای را که در زمین فرو میبردند، به عنوان خدای جنگ میپرستیدند.
رسم غلطی که آن را از ویژگی سارماتها میدانند تغییر شکل دادن مصنوعی جمجمهها بود. بدین معنی که سر کودک را به طرز ویژهای میبستند تا به صورت خاصی رشد کند، تا هفتاد درصد از جمجمههای مردان که از گورها به دست آمده فاقد شکل طبیعی بوده است. این رسم در آسیای مرکزی در اوایل دوره عیسویت بویژه در میان هونها متداول بوده و احتمالاً آلانهای شرقی هنگامی که هنوز در استپهای قزاقستان میزیستند نیز بدان عمل میکردند.
سارماتها به زندگی پس از مرگ اعتقاد داشتند و آن را ادامه زندگی دنیوی خود میدانستند این موضوع از مراسم تدفین و مشاهدهی وسایل درون گورها معلوم میشود. برای متوفی، وسایل لازم به جهت مسافرت به جهان دیگر را فراهم میساختند. زنان نیز بایستی همراه شوهران خود به جهان دیگر بروند. در دورههای بعد، و در میان بعضی از طوایف، بردگانی را نیز بر روی گور رؤسا قربانی میکردند. در مراسم تدفین، هیچگونه هماهنگی وجود ندارد. نحوه قرار گرفتن جسد در گور، سمتی که سر بِدان جهت برگردانده میشده و چیدن وسایل درون گور، بنابر آداب و رسوم طوایف مختلف سارماتی در ادوار مختلف، فرق میکرد. گاهی نیز بعضی از طوایف اجساد مردگان خود را کُلاً یا جزئاً میسوزاندند، که در مورد سکاها و کیمریهای پیش از سکاها صادق است. هرودوت شرحی درباره سوروماتها داده است و تاریخ نویسان رومی، که از وجود آنها در سواحل دانوب و منطقه قفقاز آگاه بودند، تصویری از آنها بر جای نهادند که اگر چه ناقص است، ولی بخشهایی از آن کامل است. سوروماتها دارای جامعه ویژهای بودند که باعث شگفتی یونانیان میشد: مادر سالاری یا شاید بقایای آن، شرکت زنان در جنگ و امور دولتی، برتری زنان در کارهای سیاسی، نظامی و مذهبی جامعه. اما در میان سارماتها، تا آنجا که میدانیم چنین رسمی متداول نبوده است، آنان مانند سکاها، طایفهای جنگجو بودند و در حالت بدوی به سر میبردند و به شکار و گلهداری میپرداختند. این طایفه، اگرچه بارها با رومیان به جنگ پرداخت، ولی در هیچ مورد گفته نشده است که زنان در صفوف سپاه حضور داشته، یا در حیات سیاسی نقشی ایفا کرده باشند. بنابراین، می توان گفت که سوروماتها از سارماتها جدا بودند و سوروماتها احتمالاً تحت تسلط سارماتها قرار گرفتند و سپس این قوم ایرانی از صحنه تاریخ محو شدند.
و) اطلاعات تاریخی
هنگامی که نخستین بار به سارماتها بر میخوریم، آنها به صورت گروههای جداگانهای هستند که، در دورههای مختلف به سوی غرب به حرکت درآمدند. از جزئیات این مهاجرت، آگاهی زیادی در دست نیست، زیرا در آثار نویسندگان رومی، از دوره جمهوری و امپراتوری، اشارات زیادی به آنها نشده است. اما همین اشارههای اندک، به طور کلی، باعث میشود که بتوانیم درباره حمله سارماتها به جنوب روسیه اطلاعات پراکندهای به دست بیاوریم.
سارماتها که مانند سکاها، از ایرانیان آسیا بودند و احتمالا با سکاها پیوستگی نزدیک داشتند، و شاید شبیه آن دسته از ایرانیانی بودند که به طور کلی ساکیها نامیده میشوند، تا از شعبه دیگر ایرانیان یعنی مادها و پارسها، که دشمنان سرسخت ساکیها بودند، متمایز شوند. این که سارماتها اصل و نسب ایرانی داشتند، با بررسی زبان اوستی " Ossetian" معلوم میشود. قوم اوستی از آنها هستند که نیرومندترین و پرجمعیتترین طایفه سارماتی به شمار میرفتند. اوستی، هر چند آمیزهای از عناصر گوناگون است، بدون تردید، یک زبان ایرانی است، که شباهت نزدیکی به فارسی دارد (هرودوت کتاب چهارم).
سارماتها مانند سکاها بیابانگرد بودند و در اسب سواری و فنون جنگی مهارت داشتند. همچنین از لحاظ اداری بسیار با کفایت بودند؛ پس از فتح دشت اوراسیای غربی، بر منطقهای که امروزه در جنوب روسیه اروپا واقع است تسلط سیاسی کامل خود را برقرار ساختند. آنها نام خود را به طوایف خویشاوندی دادند که آنان نیز از این زمان به بعد، نام خود را به طوایف کوچکتر وابسته خود دادند. آلانها، روكسولانها("Roxolans " یکی از اقوام اتحادیههای طوایف گوناگون که به ظاهر از آسیای مرکزی به جنوب روسیه آمده بودند.) مهمترین این طوایف ثانوی بودند. اگرچه گاهی نیز به استقلال به سر میبردند، ولی همگی جای خود را در جامعه سارماتی حفظ کردند. آنها فرهنگی را که مورد توجه سارماتها بود، پذیرفتند و آن را با چنان شدتی گسترش دادند که سلیقه و نفوذ آنها در سواحل دریای سیاه و در غرب احساس شد.
از اصل نام کلی سارماتی اطلاعی نداریم، این نام را، یونانیان و رومیان در مورد طوایفی به کار میبردند که، به تدریج سکاها را از نواحی جنوب روسیه بیرون راندند.
از زمان پوليبيوس ("Polybius " مورخ بزرگ یونان، کتاب «تاریخ عمومی» او که مرکب از ۴۰ مجلد بود، و اکنون از آن جز پنج مجلد در دست نیست، از بهترین آثار تاریخی قدیم به شمار می رود)، که در ۱۷۹ پیش از میلاد، ذکری از سارماتها، به عنوان دشمنان سکاهای کریمه، به میان میآورد؛ نام سارماتها به طور کلی، در میان یونانیان و رومیان متداول بود و آن را برای نشان دادن آن طوایف ایرانی به کار میبردند که در سده سوم و بویژه سده دوم پیش از میلاد، از شرق به غرب تا دانوب و اروپای غربی پیش رفتند. به کار بردن این وجه تسمیه کلی، درباره طوایف مختلفی که در نواحی جنوبی روسیه جانشین سکاها شدند، حاکی از آن است که، این طوایف با یکدیگر پیوستگی نزدیک داشتند. این موج نو - ایرانیان، که سرنوشتی شبیه سرنوشت کیمریها ("Cimmerian " نام قومی قدیمی و نیمه افسانهای و نیمه تاریخی که به نام آنها برای نخستین بار در اودیسه هومر برمیخوریم و هرودوت از آنان به عنوان ساکنان اولیه روسیه جنوبی یاد کرده و ظهور آنان در تاریخ از سده هشتم پیش از میلاد آغاز گردید.) و سکاها داشته و مشخص نبود از کجا آمده بودند؟ اطلاع زیادی در دست نداریم.
در مدارک چینی، سخن از مهاجرت مهمی ضمن سلطنت دو سلسله تسین ("Tsin" سلسله ای از پادشاهان چین، که از ۲۶۵ تا ۴۲۰ سلطنت کردند.) و هان ("Han " نام چند سلسله از پادشاهان چین)، به میان آمده است. طوایف مغولی، در نتیجه دفاع دلیرانه چینیان از مرز خود و بر اثر احداث دیوار بزرگ چین، به سوی غرب رانده شدند. این حرکت، گروهی از طوایف ایرانی را که در آسیای مرکزی و ترکستان بودند، جا بجا کرد. طوایف مزبور مانند سکاها، به سوی شمال و غرب حرکت کردند و به طرف غرب سیبری و اورال و نواحی ولگا در شمال دریای خزر، روی آوردند. راه جنوبی، در نتیجهی وجود کشور پارت، بر روی آنها بسته شده بود. عزیمت طوایف سارماتی به سوی جنوب روسیه، به سبب اوضاع سیاسی و اقتصادی آسیای مرکزی، بین سدههای چهارم و سوم پیش از میلاد بود. حرکت طوایف مغولی به سوی غرب و حرکت مشابه ایرانیان را، از علایم آن میتوان دانست.
ز) تقسیمات تاریخی
اکنون میدانیم که سارماتها از آسیای مرکزی به حرکت در آمدند، بر سکاها غلبه کردند، برخلاف آنچه گفته شده، از درون قلمرو خود علیه آنها سر به شورش برنداشتند. تاریخ سارماتها را به چهار دوره تقسیم کردهاند: دورهی اول، از سدهی ششم تا سدهی چهارم پیش از میلاد ادامه یافت، و در طی آن، سارماتها از آسیا به مهاجرت پرداختند و به دامنههای غربی سلسله جبال اورال نفوذ کردند. در پایان این دوره روکسولانها به سوی رودخانه ولگا پیش رفتند و آنها در در کوبان اقامت گزیدند. بیشتر آنها، در این نواحی، و بعضی از آنها، به ناحيه اوستیا نفوذ کردند، و در آنجا به صورت جامعهای تا حدود سده نهم میلادی باقی ماندند.
سارماتها به دنبال طوایف بالا به حرکت در آمدند و تا سدهی پنجم پیش از میلاد، بر دشتی که میان کوههای اورال و رود دون گسترده است، تسلط یافتند. این پیروزی آنان را تشویق کرد که به فشار خود علیه سکاها بیفزایند، و در سدهی چهارم پیش از میلاد، از رود دون گذشتند و وارد سکائیه خاص شدند. این پیشرفت سریع ممکن است مصادف با انحطاط قدرت سکاها بوده باشد که آن هم از قتل آتناس پادشاه سالخوردهی آنان در نبرد با فیلیپ دوم پادشاه مقدونیه در ۳۳۹ پیش از میلاد ناشی شده باشد. در این صورت، این امر ممکن است دلیل پیشرفت سریع سارماتها به شمار آید.
این تهاجم آغاز دوره دوم در تاریخ سارماتها از سدهی چهارم تا سدهی دوم پیش از میلاد است و اغلب پروخوروف نامیده میشود که با توجه به گورهای مهمی به همین نام که در این دوره پیدا شده، معروف شده است. به نظر میرسد که سدهی دوم پیش از میلاد، دورهی بحرانی توسعهی سارماتها در جنوب روسیه بوده است، هر چند شواهد باستانشناسی و چند عبارت تاریخی نشان میدهد که از مدتها پیش، طوایف سارماتی به تدریج به سوی غرب در حرکت بودند، ولی نخستین اطلاع دربارهی سارماتها در جنوب روسیه مربوط به سدهی دوم پیش از میلاد است. گفتیم که پوليبيوس ثابت کرده بود که سارماتها در ۱۷۹ پیش از میلاد، میان دون و دنیپر("Denyeper " رودی در روسیه سفید و اوکرایین، که از نجد والدایی سرچشمه میگیرد و به دریای سیاه میریزد.) سکونت اختیار کرده بودند. با توجه به سهم پادشاه سارماتها، در حوادث سیاسی این دوره، معلوم میشود که تا سال ۱۷۹ قدرت سارماتها بين دون و دنیپر مستحکم شده و قدرت سکاهای کریمه را خنثی کرده بودند. این تاریخ را استرابون("Strabo " حدود ۶۳ پیش از میلاد، جغرافیدان و مورخ یونانی، کتاب جغرافیای او منبع سرشاری است برای کسب اطلاع درباره دنیای قدیم. استرابون، بعد از ۲۰۰ میلادی وفات یافت.) تأیید کرده است. روكسولانها، در آغاز، به همراه سارماتها به سکاها حمله بردند و از جنوب علیه آنان اقدام کردند. در پایان این دوره، هنگامی که سارماتها موقعیت خود را در قلمرو سکاهای سلطنتی تثبیت کردند، روكسولانها از اتحاد با آنان سرباز زده و جهت حمله به شهرهای یونانی مجاور دریای سیاه به سکاها پیوستند.
در دورهی سوم از سدهی اول پیش از میلاد، تا سدهی اول میلادی، سارماتها همهی سرزمینهای سکاها به جز کریمه را تسخیر کردند، و به حمله به شهرهای یونانی پایان دادند. سارماتها با آنکه موقعیت خود را در نواحی فتح شده مستحکم ساختند، ولی در صدد ضمیمه کردن هیچ یک از این شهرها به قلمرو خود بر نیامدند و به جای آن، در آغاز امپراتوری نرون به متصرفات رومی ها در بلغارستان کنونی تاختند. پیشرفت سازمان ها به آن سوی دانوب رومیان را مجبور به حمله کرد، در ۶۲ - ۶۳ میلادی یکی از سرداران نرون به نام پلوتیوس سیلوانوس، سارمات ها را شکستی سخت داد و آنها را وادار به عقب نشینی کرد. این واقعه دولت روم را از خطر احتمالی سارماتها آگاه ساخت، و نرون را بر آن داشت که، عليه سارمات ها دست به اقدامات دیگری بزند، ولی چون از سلطنت خلع شد، نقشه او هرگز به مرحله اجرا در نیامد. رومیان اگرچه آنها را در سال ۶۲ - ۶۳ میلادی طرد کردند، سارماتها و بعضی از طوایف ژرمن که با آنها متفق شده بودند، از این زمان به بعد، تهدیدی برای رومیان در غرب محسوب میشدند، چنانکه همین وضع را نسبت به آنها در منطقه قفقاز پیدا کردند. امپراتوران بعدی روم مجبور شدند منطقه داکیا (رومانی) را تصرف کنند، و نواحی کنار بوسفور را، به صورت منطقه مستقلی درآورند. هادریانوس مجبور شد یک سلسله قلعه در طول مرزهای بلغارستان و کاپادوكيا بسازد.
سارماتها و متحدین ژرمنی آنها، در آخرین مرحلهی تاریخ خود، یعنی از سدهی دوم تا سدهی چهارم میلادی، وارد داکیا شدند و شروع به حمله به نواحی سفلای دانوب کردند، ولی، در سده سوم، حمله گوتها به، استقلال آنان پایان داد. با وجود این، سارماتها بسیاری از مقام و نفوذ خود را تحت فرمان گوتها نگاه داشتند و بعضی دیگر به آنها پیوستند، و در کنار آنها، به اروپای غربی حمله بردند. اما پس از ۳۷۰ میلادی، موج هونهای مهاجم، به موجودیت سارماتیه پایان داد، و بیشتر سارماتهایی که در جنوب روسیه باقی ماندند، به وسیلهی این مهاجمان آسیایی نابود شدند. بعضی از باقی ماندگان در میان اربابان جدید خود و برخی در میان اسلاوهای دنیپر سفلی مستحيل شدند؛ اما بیشتر آنها به غرب گریختند و به اتفاق همسایگان خود، هونها و گوتهای باقی مانده را به ستوه آوردند. اعقاب آنان تا سدهی ششم به همین روش ادامه دادند، و در این زمان سرانجام از صحنه تاریخ محو شدند.
از سدهی دوم پیش از میلاد تا سدهی سوم میلادی، سارماتها و بویژه آلانها در جنوب روسیه و غرب آسیا به صورت دو نیروی عمده بودند. ولی از سدهی سوم به بعد، مجبور به مبارزه با گوتها(یکی از اقوام قدیم ژرمنی که از اسکاندیناوی با گوتلاند آمده بودند. در یک قرن پیش از میلاد در کنار رود ویستول، و سواحل دریای بالتیک پراکنده شدند، و در نیمه اول سده سوم تراكبا و مزی Mesie را خراب کرده و امپراتور دسیوس Desius را کشتند و تا سواحل دانوب پیش رفتند، ولی امپراتور روم آنها را شکست داد. سرانجام هجوم هونها در سال ۳۷۵ میلادی حکومت گوت ها را نابود ساخت.) شدند و در مواردی سر به اطاعت آنها نهادند ولی هنوز در هیأت حاکمه و قوای طوایف گوت، نفوذ خود را حفظ کردند و به صورت عوامل مهمی در آمدند. در اینجا این سئوال پیش میآید که اسناد و کتیبهها چه اطلاعاتی درباره آداب و عقاید آنها در اختیار ما قرار میدهد؟ این منابع، اطلاع زیادی به دست نمیدهند. رؤسا و پادشاهانی بر آنان حکومت میراندند، اما درباره قدرت این فرمانروایان با ساختار اجتماعی آنان مطلب زیادی نمیدانیم، ولی در مورد روابط آنان با شهرهای یونان، باید گفت که هرگز سارماتها قصد نابود ساختن آنها را نداشتند، بلکه ترجیح میدادند به میان آنها رخنه کنند و آداب و رسوم خود را در میان آنها رواج دهند، ولی زبان یونانی و بعضی از آداب یونانی را اتخاذ نمایند. سارماتها مایل بودند که از شهرهای یونانی، به عنوان عمال بازرگانی خود، استفاده کنند و مانند سکاها برای تمدن یونان و کالاهای یونانی مانند: شراب، روغن، جواهر آلات، ظروف سفالین و شیشه ای و فلزی اهمیت فراوان قایل بودند. شهرهای یونانی دریای سیاه موقعیت خود را به عنوان مراکز تولید و صادرات حفظ کرده بودند و برای مشتریان خود، در جنوب روسیه کار می کردند.
سارماتها، به نحوی که نویسندگان یونانی و رومی آنها را توصیف کردهاند، با سكاها فرق عمدهای نداشتند. آنها از نژاد ایرانی به شمار میآمدند و شاید خالصتر از سکاها بودند که بعضی از طوایف مغولی را وارد سازمانهای سیاسی و نظامی خود کرده بودند.
قرابت میان سکاها و سارماتها، با توجه به جنبههای مشترک، از حیث لباس، سلاح و سازمانهای اجتماعی و سیاسی آنها معلوم میشود. آنچه بیشتر جلب توجه میکند، اختلافات میان این دو گروه است که نشان میدهد، سارماتها روابط منظمی با سکاها نداشتند و سارماتها، به طور مستقل از سکاها، در جایی در آسیای مرکزی تکامل یافتند و به عنوان فاتحان، به جنوب روسیه، آمدند و آداب و عادات مشخصی با خود آوردند. ساز و برگ و فنون نظامی آنها غیرسکایی بود، سکاها تیراندازان ماهری بودند: سلاحهای عمده آنان تیر و کمان بود. تنها پس از درهم شکستن مقاومت دشمن از دور با تیرهای زهرآگین بود که با حمله گازانبری پیش میرفتند و با دشمن به نبرد تن به تن میپرداختند و از دشنههای کوتاه استفاده میکردند.
اما فنون سارماتها کاملاً متفاوت بود. سلاح عمدهی آنها عبارت از نیزهای سنگین و بلند مانند نیز جنگجویان قرون وسطی بود. سواران و اسبهای زره پوش، همه با هم، و در یک صف حمله میکردند و قوای دشمن را با این حمله سواره خود در هم میشکستند؛ سپس به جنگ تن به تن میپرداختند و ضمن آن از شمشیرهای دراز با نوکهای تیز استفاده میکردند. نقش تیر و كمان فرعی بود. استفاده از کلاهخودهای آهنین و رکاب که سکاها از آن اطلاعی نداشتند، ساز و برگ سارماتها را تکمیل میکرد. میان پارتها که تیراندازان متحرکی بودند و ایرانیان دوره ساسانی که پیاده میجنگیدند، همان تفاوت وجود داشت. گویی شاهد آغاز قرون وسطی هستیم.
دربارهی مذهب سارماتها اطلاع زیادی نداریم، تنها میتوانیم بگوئیم که احتمالا آتش پرست بودند و قربانی کردن اسب، در مراسم آنها وجود داشته است. سارماتها اگرچه مدتها در روسیه زندگی میکردند، ولی از کاوشهای این منطقه اطلاع زیادی درباره زندگی و روش آنها نمیتوانیم کسب کنیم، زیرا کسی تا کنون این زحمت را به خود نداده تا آنها را از لحاظ قدمت در طول تاریخ و به طور منظم نشان دهد و تجزیه و تحلیلی تاریخی از آنها به عمل آورد.