آثار و شواهد و مدارکی که تاکنون پیدا شده، همچنین تحقیقات مورخان و پژوهشگران عموما نشان میدهد که ساکنان گیلان در دورههای باستانی علاوه بر دارا بودن تمدن درخشان و آشنائی وسیع با علوم و فنون و هنرهای زیبا، از استقلال و آزادی نیز برخوردار بودهاند.
گیلان در دورههای مختلف پادشاهیهای قبل از اسلام، یعنی زمان ماد، هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی کم و بیش دارای استقلال بوده و بعد از اسلام نیز چنان که خواهیم دید تا مدتهای مدید استقلال خود را حفظ کرده است.
تئودور نولدکه محقق و مورخ قرن ۱۹ و ۲۰ میلادی که تحقیقات او در مورد تاریخ یونان و ایران باستان جزو مدارک و مآخذ معتبر شناخته شده است به استقلال گیلان در دورههای مختلف قبل از اسلام اعتقاد راسخ دارد. وی مینویسد:
«... این معنی مسلم است که مردم دیلم (گیلان) در حقیقت مطیع پادشاهان ایران نبودهاند.»(27)
این نوشته در اعتراض به مطلبی است که صاحب مجمل التواریخ از پیروزنامه نقل کرده و نوشته است دیلمیان بر بهرام پادشاه بشوریدند و او ایشان را اسیر کرد و سپس آنها را خلعت داده به ولايتشان بازگردانید. نولدکه مینویسد پیروزنامه کتاب افسانه است و مطالب آن قابل اعتماد نیست زیرا مردم دیلم هیچگاه از پادشاهان ایران اطاعت نکردهاند.
دیاکونوف مؤلف تاریخ ماد از قول کتسیاس مینویسد: «کادوسیان از قدیم با ماديها دشمن بودند و برای نخستین بار فقط سر به اطاعت کورش گذاردند.»(28) اما مدارک دیگر تاریخی نشان میدهد که آنها در زمان کورش نیز استقلال خود را حفظ کرده و فقط متحد کورش بودند. به طوری که مورخان عهد باستان نقل کردهاند در عهد سلطنت آرتهیس یکی از پادشاهان سلسله ماد، جنگ بزرگی بین مادها و کادوسیها اتفاق افتاد که منشأ دشمنی و خصومتی طولانی بین آنها گردید. دیودور سیسیلی جریان واقعه را از قول کتسیاس چنین نقل میکند:
در سلطنت این شاه (آرتهیس یکی از پادشاهان ماد) جنگی بزرگ برای مادیها با کادوسیها پیش آمد و منشأ این واقعه چنین است: پارشد نام پارسی که از حیث دلاوری، شجاعت و عزم و حزم معروف بود نفوذی در دربار ماد یافت. بعد چون از حکم شاه درباره خود رنجید با سه هزار پیاده و هزار سوار نزد کادوسیها رفته خواهرش را به یکی از متنفذین این مردم داد و مورد توجه گردید. پس از آن او مردم کادوسی را تحریک کرد که بر ماد شوریده مستقل شوند و چون شنید شاه قشونی به قصد او فرستاده با دویست هزار نفر تنگی را اشغال کرد. خود شاه به قصد او با قشونی مرکب از هشتصد هزار نفر بیرون رفت و در جنگ شکست خورد. توضیح آن که پنجاه هزار نفر کشته شد و مابقی را پارسی مزبور از ولایت کادوسیها براند. پس از آن کادوسیها او را شاه کردند و او همواره به ممالک ماد تجاوز کرده به تاخت و تاز و غارت میپرداخت. از این راه او یک شخص نامیگردید و در آخر عمر جانشین خود را مجبور کرد سوگند یاد کند که همواره آتش کینه کادوسیها را نسبت به مادیها مشتعل خواهد داشت و لعنت کرد به هم نژادان خود و کادوسیهائی که از در صلح با مادیها در آیند. بدین سبب کادوسیها هیچگاه مطيع اوامر شاهان ماد نگشته در این حال تا زمان کورش، که دولت ماد را منقرض کرد، باقی ماندند.»(28)
گروهی از محققان در صحت مطالب نقل شده از قول کتسیاس تردید کرده و بعضی از آنها را مطابق با واقع نمیدانند، از جمله آماری که از تعداد و جنگجویان طرفین مخاصمه در نبرد بین مادها و کادوسیان داده است. باید دانست که کتسیاس پزشک دربار هخامنشی بوده و مدت هفده سال در دربار هخامنشی روزگار گذرانده است. او با مطالعه مدارک دولتی و دفاتر شاهی کتابهای متعددی به رشته نگارش کشید که بیشتر آنها مفقود شد و فقط قسمتهای کمیاز آنها، که در آثار سایر نویسندگان و مورخان نقل شده به دست ما رسیده است. گرچه نمیتوان به تمام مطالب نقل شده از او اعتماد کرد ولی از آنجا که وی شخصاً شاهد وقایع تاریخی در دربار ایران بوده یا دوران زندگی او با زمان وقوع حوادث فاصله زیادی نداشته و از همه مهم تر آن که بسیاری از مطالب او مأخوذ از دفاتر ایام پادشاهان هخامنشی است لذا تا حدودی باید برای نوشتههای او ارزش و اهمیت قائل شد. مشیرالدوله پیرنیا با اشاره به همین نکته مینویسد: «کتزیاس هم چیزهائی راجع به ماد نوشته، لازم است مضامین آنرا نیز ذکر کنیم زیرا اگر هم در بعض موارد موافق حقیقت نباشد از کلیات آن میتوان راجع به مادیها، دولت ماد و مناسبات آن با آشور و سایر ملل استنباطهائی کرد»(29)
آماری که کتسیاس از سپاهیان ماد و کادوسیان میدهد اغراق آمیز بنظر میرسد اما در اختلاف این دو و وقوع جنگ بین آنها، چنان که خواهد آمد، تردیدی نمیتوان داشت. سایر مورخان از جمله گزنفون و دیودور نیز تایید کردهاند که در اوایل قرن هفتم و اوایل قرن ششم قبل از میلاد سر حد خاک ماد از مصب رود امردوس یا سفیدرود میگذشت اما کادوسیان یعنی ساکنان گیلان و قسمتهائی از کنارههای خزر سر به اطاعت ماد نگذاشته بودند.
از آنچه دیاکونوف مورخ معاصر شوروی در کتاب تاریخ ماد نوشته است چنین بر میآید که کادوسیان از دوران ماد و پس از آن با استقلال زندگی میکردند؛ یا اگر استقلال کامل نداشته و موطنشان یک سرزمین یا کشور کاملاً مستقل شناخته نشده بود حداقل در اداره امور مربوط به خویش از آزادی و استقلال کامل برخوردار بودند. وی در مورد کادوسیان مینویسد:
پادشاهی ماد از عهده مطیع ساختن ایشان بر نیامد و نخستین بار سر به اطاعت کورش نهادند (شاید در زمانی که وی هنوز سردار ایشتوویگو - آستیاگ - بود.)(30) در فهرست ساتراپ نشینهای هردوت ذکری از ایشان دیده نمیشود ولی ظاهراً جزو ساتراپ نشین یازدهم بودهاند... هیچیک از کتیبههای رسمیپادشاهان پارس (ایران) سرزمین کادوسیان و کاسپیان را جزو اراضی تابع ایشان نمیشمارد. به نظر میرسد که قبایل مزبور، در آغاز امر از قلمرو شاهنشاهی پارس جدا شدند. در روزگاری که کتسیاس در دربار پارس اقامت داشته اردشیر دوم علیه کادوسیان لشکر کشید ولی چندان موفقیتی کسب نکرد؛... به روایت تروگو پومپه اردشیر سوم مجدداً عليه کادوسیان لشکر کشید و کودومان، که بعدها به نام داریوش سوم به سلطنت رسید، در نبرد تن به تن علیه پهلوان کادوسی هنرنمایی کرد ولی مع هذا کادوسیان بعد از آن لشکر کشی هم کاملاً مطيع امپراطوری پارس (ایران) نشدند و بدین سبب در جنگ گائو کامل میبینیم که کادوسیان جزو اتباع و حتی متحدان شاه پارس (ایران) نبوده و فقط متحد مادیها و آتروپات - ساتراپ ایشان - میباشند... داریوش سوم پس از آن که تمام لشکریانش معدوم گشته یا وی را ترک گفتند آخرین امید خویش را به کادوسیان بسته بود. گرچه کادوسیان از یاری با دستگاه استبدادی فرو ریخته هخامنشیان سر باز زدند ولی همین چشم داشت کمک از کادوسیان و این که ایشان را لشکریان نیرومند و قابل اعتماد شمرده بود خود جالب توجه است...»(31)
دیاکونوف در مورد ابتدای کار کورش مینویسد:
بنا به گفته کتسیاس کورش در زمانی که از طرف ایشتوویگو (آستیاگ) به سفارت نزد پیشوای کادوسیان رفته بود با ایبار(32) مهتر، که پیش از آن برده مردی مادی بود، برخورد کرد. صاحب ایبار وی را به خاطر خطائی سخت زده بود و ایبار کورش را برانگیخت که توطئه ای بچیند و قدرت را از دست ماديها بیرون آورد و به پارسیان بسپارد.»(33)
ریچارد فرای نویسنده «میراث باستانی ایران» همین مطلب را از قول کتسیاس در قالب دیگری نقل کرده مینویسد:
«... کورش به خدمتی به دربار ماد راه میجوید و از آنجا کارش بالا میگیرد. وی خوابی دیده است که پایگاه او بلند خواهد شد و هنگامیکه آستیاک او را به سفارت نزد کادوسیان میفرستد با مردی ایرانی به نام آبارس(34) برخورد میکند و با او طرح شورش بر آستیاک را میافکند...»(35)
ریچارد فرای در اثر خود، میراث باستانی ایران، به استقلال ساکنان گیلان در دورههای باستانی اشاره کرده است. در فصل سوم کتاب ضمن بحث از ایران و سرزمینهای مغرب آن مینویسد:
در شمال ارس که مرز ماد بود کاسپیها و کادوسیان میزیستند که گویا جزو قلمرو ماد نبودند.»(36)
بررسیهای ریچارد فرای نشان میدهد که در دورههای بعد از ماد نیز سرزمین گیلان و قسمتهای وسیعی از کنارههای دریای خزر دارای استقلال بودهاند. تحقیقات تئودور نولدکه نیز صحت این نظریه را تایید میکند. وی که تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان را به رشته نگارش کشیده است در همین اثر اشارهای به وضع دیلمیان در دوران پادشاهان هخامنشی دارد و مینویسد:
«ساکنان ناآرام دیلم، که در قسمت غربی کوهستانهای جنوبی بحر خزر زندگی میکردند، به هماناندازه از ساسانیان سرپیچی میکردند که کادوسیان ساکن آن ناحیه در زمان هخامنشیان از این خاندان نافرمانی داشتند. اما برعکس به هنگام جنگ داوطلبانه به سپاه ایران میپیوستند... به گفته بلادزی خسرو دوم چهار هزار مستحفظ دیلمیداشت. رؤسای این دیلمیان، که سپاه مزدور بودند، بعدها خود امرا و پادشاهان شدند... حتی گیلها، که سرزمین امروزی گیلان به نام ایشان نامیده شده است و در سواحل دریا زندگی میکردند... بر شاپور دوم پادشاه مقتدر ساسانی پیروز شدند.»(37)
همانطور که گفته شد برخی از مورخان عهد باستان سرزمین کادوسیان را جزء اراضی تابع ایران به شمار نمیآوردند و در فهرست ساتراپ نشینهای آنان نامیاز کادوسیان دیده نمیشود اما تعدادی از مورخان این خطه را یکی از ساتراپ نشینهای پادشاهان باستانی معرفی کردهاند. موضوع قابل توجه آن است که این مورخان نیز برای سرزمین کادوسیان یا گیلان ارزش و اهمیت خاصی قائل شدهاند و به امتیازات و استقلال آن اشاره کردهاند.
گزنفون مورخ یونانی مینویسد کورش فرزند خود بردیا یا تانائو کسار را به ساتراپی ارمنستان و سرزمین کادوسیان منصوب کرد اما کادوسیان باج و اخراج کمی میپرداختند و نفوذ ساتراپ مزبور در سرزمین ایشان ظاهری بوده است.
کریم کشاورز مؤلف کتاب گیلان به نقل از کرستومانی مؤلف متون باستانی مینویسد: «نام کادوسیان و یا گلان و یا امردان در فهرست قبایلی که به داریوش اول مالیات و یا خراج میدادهاند نیامده است و فقط از کاسپیان و مردم قفقاز یاد شده است. در کتیبه داریوش اول در نقش رستم هم، که کاملترین فهرست اسامیسرزمینهای تابع داریوش در قرن پنجم قبل از میلاد است، نامیاز کادوسیان و گلان و یا امردان یا ساکنان شمال کوه البرز وجود ندارد.»(38)
مؤلف کتاب «ایران در عهد باستان» مینویسد: «قبل از انوشیروان ایران را مرزبانان اداره میکردند و از میان ایشان چهار مرزبان خیلی اهمیت داشتند: ١- ارمنستان ۲ - خوارزم ۳ - حدود روم ۴ - خزرها و آرانیها. به مرزبانها تخت نقره میدادند به استثنای مرزبان حدود خزر که تختی از زر داشت... در زمان انوشیروان ایران دارای چهار پادگس (قسمت) بود که آنها را به جهات چهارگانه آورده بودند. قسمت اول مغرب ایران (خوروان). قسمت دوم نیمروز يا ولايات جنوبی. قسمت سوم باختر یا شمال. قسمت چهارم خراسان با ولایات شرقی. گیلان جزء قسمت سوم بود.»(39)
از آنچه دکتر گیرشمن محقق معاصر نیز نوشته میتوان استنباط کرد که سرزمین کادوسیان از ساتراپ نشینها بوده است. وی مینویسد: «اردشیر با ثبات بسیار اغتشاش کادوسیان و عصیان شهربانان را سرکوب کرد.»(40)
از نوشته وی در جای دیگر چنین بر میآید که کادوسیان غالباً با قدرتهای پادشاهی مقابله میکردند: «داریوش دوم هرگز پايتختهای خود را برای فرماندهی سپاهیان خویش در جنگها ترک نگفت و فقط نزدیک آخر عمر سفر جنگی ضد کادوسیان را رهبری کرد واندکی بعد درگذشت»(41)
نوشته دکتر گیرشمن در این مورد که «اردشیر باثبات بسیار اغتشاش کادوسیان را سرکوب کرد.» کاملاً با واقعیت تطبیق نمیکند زیرا اردشیر دوم در مرحله اول به قهر بر کادوسیان دست یافت ولی ارتش عظیم او به علت برخورد با مشکلات فراوانی از قبیل عدم دسترسی به آذوقه از هم پاشید و او ناچار تن به صلح داد که در ادامه از آن گفتگو خواهیم کرد.
الكساندر خودزکو که در بررسیهای خود پیرامون گیلان بیشتر منابع و مأخذ معتبر را مورد مطالعه قرار داده ضمن بحث از استقلال گیلان به همین مطالب اشاره کرده مینویسد:
«در آغاز سده ششم قبل از میلاد گلها در سرزمین خود همچنان با استقلال زندگی میکنند و چون گذشته از اطاعت پادشاهان ماد سر باز میزنند. کورش اتحاد با آنان را طلب میکند و گلها لشکری متشکل از بیست هزار مرد پیاده و چهار هزار سوار به کمک او میفرستند تا به هنگام محاصره بابل وی را یاری کنند؛ خشایارشاه در جلب اتحاد آنان با توفیق کمتری روبروست. گلها به هنگام لشکر کشی بدفرجام این پادشاه به یونان از مساعدت به او دریغ میورزند. یکی از جانشینان خشایارشاه موسوم به اردشیر سرانجام موفق میشود به قهر بر این قوم دست یابد. او به کمک ارتشی مرکب از سیصد هزار مرد جنگی و قریب به ده هزار سوار، گیلان را مسخر میکند... این ارتش به زودی از هم میباشد و به احتضار میافتد... سپاه اردشیر دستخوش اضمحلال کامل بوده است که یکی از افسران وی موسوم به تیرباز موفق میشود بر یکی از دو امیر کادوسیان دست یابد و صلح را میسر کند. گیلان در این هنگام دارای دو پادشاه بوده است که در دو اردوگاه جداگانه بسر میبردهاند. گلهای کادوسی حتی تا زمان سلطنت شاهپور اول نیز از استقلالی کامل برخوردار بودهاند. این پادشاه با امیر کادوسیان بالروس یا بلنوس از در صلح و اتحاد در میآید و پس از دستگیر ساختن امپراطور والرین گروهی از کادوسیان را در سپاه خویش میپذیرد.»(42)
محقق و مورخ فاضل سرپرسی سایکس نیز در تاریخ مفصل ایران به این مطلب اشاره کرده مینویسد:
«در این اوقات طایفه کادوسیان عاصی شده بودند و اردشیر با لشکر عظیم شخصاً به دفع ایشان پرداخت. لیکن مسکن طایفه نامبرده ناحیهای بود که امروز گیلان خوانده میشود و به واسطه جنگلهای انبوه و جبال صعب و رودهای متعددی که دارد وصول به آن ناحیه بسیار مشکل است. کادوسیان ترتیب جنگ گریز را اختیار کردند و کار خواربار را بر پارسیها سخت نمودند لیکن میان رؤسای ایشان اختلاف انداختند و کار به مصالحه کشید. لشکر ایران سالم بازگشت نمود اما کاری از پیش نبرده بود.»(43)
در مورد کمک کادوسیان به کورش در نبرد با بابلیها لازم به یادآوری است که طبق برخی از مدارک تاریخی کادوسیها بعد از غلبه بر آرته یس پادشاه ماد و کسب استقلال کامل، از مرزهای خویش خارج شده متوجه غرب گردیدند و به مرزهای آسور رسیدند، به طوری که در زمان ظهور کورش کبیر یعنی ۵۵۰ قبل از میلاد در همسایگی بابلیها بودند. گزنفون مینویسد که کورش کبیر با گئوبریاس رئیس هیرگانیان مشورت کرد و پرسید در نبرد علیه آسوریها از یاری چه کسانی میتوان سود جست؟ وی جواب داد از کادوسیها و سکاها که مورد ظلم و ستم آسوریها قرار گرفتهاند. گزنفون سپس به مجمعی اشاره میکند که برای مقابله با آسوریها از رؤسای کادوسیها، سکاها و باختریها تشکیل شده بود. در آن مجمع کادوسیها متعهد شدند بیست هزار پیاده و چهار هزار سوار به جبهه جنگ اعزام دارند در صورتی که سکاها و باختریها بسیج تعداد کمتری را تعهد کردند و این خود قدرت و توانائی کادوسیان را در آن عهد نشان میدهد.
برخی از مدارک تاریخی، ساکنان گیلان و قسمتهائی از سواحل دریای خزر را در زمان هخامنشیان و دورههای بعد دارای استقلال کامل میدانند و برخی دیگر از جمله تاریخ ماد آنها را نیمه مستقل به شمار میآورند. دیاکونوف مؤلف تاریخ ماد مینویسد: در جنگی که روز اول اکتبر سال ۳۳۱ قبل از میلاد در مشرق دجله نزدیک شهر پیشین آشوری آربل بین اسکندر مقدونی و داریوش سوم در گرفت آتروپات فرمانده مادیها بود و کادوسیان، آلبانیان و سکسنیان که نیمه مستقل بودند به اتفاق مادیها جنگ میکردند.(44) دیاکونوف ضمن حواشی کتاب تأکید میکند که کادوسیان همدست مادیها بودند نه شاهنشاهی پارسی(45) و در همین قسمت یادآوری مینماید که در جنگ مزبور کادوسیان جناح چپ و مادیها جناح راست را اشغال کرده بودند.(46)
ابراهیم فخرائی که در مورد تاریخ گیلان به بررسی پرداخته است در زمینه استقلال گیلان مینویسد:
«گیلها و اماردها که در ازمنه قدیم کادوزی نامیده میشدند قرنها پیش از میلاد مسیح استقلال داشته و تسلط سلاطین همجوار را به خود نمیپذیرفتند همچنان که با مادها جنگیده و مدی را غارت کردند. کورش کبیر برای فتح بابل از گیلها کمک خواست و اینان به روایت گزنفون به یاریش شتافته سلطنت مدى را منقرض نمودند... خود مختاری کادوزیها نه تنها در عهد هخامنشی بلکه در زمان ساسانیان نیز ادامه داشت. در عهد شاپور اول کادوسیها دعوت شدند که در معیت پادشاه ساسانی در جنگ با والرین امپراطور روم شرکت کنند. گیلها دعوتش را پذیرفتند و نتیجه این همکاری غلبه بر امپراطور روم و دستگیری والرین شد.»(47)
استقلال و آزادی گیلان را برخی از مورخان و محققان مربوط به وضع طبیعی و آب و هوای منطقه میدانند چنان که الکساندر خودزکو در تاریخ گیلان مینویسد:
«هوای ناسالم یعنی فضائی که به سلسله جبال البرز محدود میشود و محوطهای به طول صد و نه فرسنگ، گیلان و مازندران و استرآباد را در بر میگیرد همچون یک گرمخانه است که وقتی به این هوا، وضع سخت کوه و باران را، که در هر سال هفت ماه دوام دارد و زمینها را با تلاقی میسازد، اضافه کنیم آن وقت به خوبی درک میشود که چگونه ساکنین نواحی مذکور در اثر موقعیت محلی توانستهاند استقلال خویش را در مدت چند قرن حفظ کنند.»(48)
شکی نیست که موقعیت خاص گیلان و قرار گرفتن آن در میان سلسله کوههای البرز و دریای خزر و آب و هوای آن، مردم این خطه را در حفظ استقلال و آزادی سرزمین خود کمک کرده بود ولی موقعیت جغرافیائی و طبیعی گیلان را نباید تنها عامل بقای استقلال این سرزمین دانست.
پینوشت:
27. تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، تئودور نولدکه، ترجمه عباس زریاب، انتشارات انجمن آثار ملی، تهران ۱۳۵۸، صفحه ۷۳۲ (ضمائم).
28. ایران باستان، حسن پیرنیا (مشیرالدوله)، دنیای کتاب، تهران ۱۳۶۲، صفحه ۲۱۲ و ۲۱۳.
29. همان کتاب، صفحه ۲۰۸.
30. جمله داخل پرانتز مربوط به خود دیاکونوف است.
31. تاریخ ماد، ا. م. دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام، تهران ۱۳۵۷، چاپ دوم، صفحه۴۱۱ و ۴۱۲
32. ایبار به ضم الف بر وزن مردار.
۳3. تاریخ ماد، ا. م. دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام، تهران ۱۳۵۷، چاپ دوم، صفحه ۳۸۷.
34. Oibaras - Eubares ، همان ایبار است.
35. میراث باستانی ایران، ریچارد فرای، ترجمه مسعود رجب نیا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۴۴، صفحه ۱۳۰.
36. همان کتاب، صفحه ۱۲۰.
37. تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، تئودور نولدکه، ترجمه عباس زریاب، انجمن آثار ملی، تهران ۱۳۵۸، صفحه ۷۳۲ (ضمائم).
38. گیلان، کریم کشاورز، انتشارات شرکت سهامیکتابهای جیبی، چاپ دوم، تهران ۱۳۵۶، صفحه ۱۷.
39. ایران در عهد باستان، دکتر محمد جواد مشکور، انتشارات اشرفی، چاپ چهارم، تهران ۱۳۶۳، صفحه ۱۷.
40. ایران از آغاز تا اسلام گیرشمن، ترجمه دکتر محمد م.
۴1. همان کتاب، صفحه ۲۲۲.
۴2. سرزمین گیلان، الکساندر خودزکو، ترجمه دکتر سیروس سهامی، انتشارات پیام، چاپ اول، تهران۱۳۵۴، صفحه ۱۸ و ۱۹.
۴3. تاریخ ایران، سرپرسی سایکس، ترجمه فخر داعی گیلانی، دنیای کتاب، چاپ دوم، تهران ۱۳۶۳، صفحه ۳۰۵.
44. تاریخ ماد، دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام، چاپ دوم، تهران ۱۳۵۷، صفحه ۴۰۷ و۴۰۸.
45. در مورد اتحاد و همبستگی و نیز اختلاف و دشمنی کادوسیان با ماديها و پارسيها مطالب متناقضی توسط محققان و مورخان به رشته نگارش کشیده شده است. برخی از آنان کادوسیان را متفق پارسیها و مخالف ماديها معرفی کرده و بعضی دیگر خلاف این عقیده را ابراز داشتهاند.
46. تاریخ ماد، دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات پیام، چاپ دوم، تهران ۱۳۵۷، صفحه ۶۲۱ حواشی).
47. گیلان در گذرگاه زمان، ابراهیم فخرائی، انتشارات جاویدان، تهران ۱۳۵۴، صفحه ۲۱۱ و ۲۱۲.