پس از اینکه گالیله دوربینهای نجومی خود را به سوی آسمان گرداند و گلولههایش را روی سطوح شیبدار رها کرد، انقلابی عظیم در دانش و فلسفه به راه انداخت؛ انقلابی که هنوز هم ادامه دارد. تا پیش از آن فلاسفه به روش عقلانی و منطقی به کار مطالعه جهان و هستی میپرداختند و در کار تجربی دانشمندان دخالت میکردند. کار مهم گالیله این بود که نشان داد روش مشاهده و آزمایش در کار شناخت طبیعت دست بالا را دارد و باید در نهایت صحتوسقم روش عقلانی را محک بزند. با این کار او اهمیت ابزار قدرتمند آزمایش و تجربه را بیشتر به بشر شناساند که بهتر از پیش جهان طبیعی را توضیح دهد. ابزاری که سبب شد انسان دورترین کهکشانها و ریزترین جانداران را ببیند و به اوج آسمانها و ژرفنای اقیانوسها سفر کند.
باوجوداین، هنوز هم در عصر ما کسانی هستند که این قدرت عظیم و این دستاورد بزرگ را نمیبینند و سعی دارند آنها را کوچک بشمارند. آنها جهان پیشا-گالیلهای را بهتر میپسندند؛ جهانی که در آن همهچیز به هم پیوسته بود. زمین مرکز جهان بود و بقیه سیارات به دور زمین میچرخیدند. افلاک سرنوشت آدمی را تعیین میکردند و بیماریها در اثر اخلاط یا تأثیر ستارگان بر انسان بودند و اماله و بخور و معجون گیاهان دارویی همه بیماریهای انسان را درمان میکردند. دانشمندان و علمای گذشته داناتر و جامعتر از دانشمندان معاصر بودند، زیرا دانش آنها طیف وسیعی از معارف را دربر میگرفت. عامل نگرش این افراد، ایدئولوژی، فلسفه و دیدگاه مذهبی خاص آنهاست.
دکتر سیدحسین نصر یکی از کسانی است که کتب و مقالات متعددی در زمینه تاریخ و فلسفه علم در اسلام نوشته و از سنتگرایانی است که معتقد است جهان اسلام به علم اسلامی نیاز دارد؛ یعنی آن نوع دانشورزیای که بر اساس مبانی و اعتقادات اسلامی بنا شده باشد. دکتر نصر بهکلی علوم تجربی جدید را مجزا از تعریف علم میداند و حتی طلب آن را غیراسلامی دانسته و آن را نکوهش میکند. دکتر نصر در مقاله «اسلام و علم» میگوید: «بسیاری از مسلمانان سعی کردهاند که نشان دهند اسلام برخلاف مسیحیت با علم تضادی ندارد، اما آنچه منظور آنها بوده است علم به معنای معرفت و علوم سنتی بوده است نه علوم جدید». (کتاب اسلام و جامعه معاصر) دکتر نصر معتقد است که علوم جدید با اسلام ناسازگار است، زیرا باعث بیاعتقادی جوانان به دین میشود. به عقیده او علم باید خصایصی داشته باشد که ایمان مسلمانان را از میان نبرد. او معتقد است «علومی که مسلمانان تولید کردند بههیچوجه همانند علوم جدید یا دانشورزی اسلام را به چالش نخواند. آنها مانند دانشجویان امروزی که با خواندن ریاضیات و یا شیمی تکالیف مذهبی خود را ترک میکنند نماز خود را ترک نکردند. چیز بسیار مهمی علوم نوین امروز را از علوم سنتی پیشین جدا میسازد. این «چیز» در مرکز مسئله مقابله اسلام و علوم نوین قرار دارد. تا وقتی که این «چیز» یا عواملی که علوم نوین را از علوم سنتی مجزا میکند مشخص و شناخته نشود هیچ امیدی به حل تهدید و چالش ناشی از علوم جدید برای علوم سنتی و جهانبینی اسلامی نیست. هرچقدر هم وجود این مسئله انکار شود و گفته شود که اسلام با علم موافق است از گسترش این علم دنیوی، که اساسش بر فراموشی خداوند قرار دارد و فرسایش پایههای بنای ایمان اسلامی جلوگیری نمیکند». (همان منبع)
یکی از جنبههای دیگر مخالفت دکتر نصر با علوم جدید تحویلگری (reductionism) علم است. او میگوید که اسلام تحویلگری علوم و کاهش آنها را به شعبههای اختصاصیتر نمیتواند بپذیرد، زیرا این علوم متافیزیک را به روانشناسی، روانشناسی را به زیستشناسی، زیستشناسی را به شیمی و شیمی را به فیزیک تقلیل میدهند و بهاینترتیب تمام عناصر واقعیت را به پایینترین سطح نمود، یعنی حیطه فیزیکی میبرند. اعتراض دکتر نصر به تحویلگری دانشورزی بیمورد است، زیرا این تقسیمبندی تضادی با علم اسلامی ندارد. مگر علمای اسلام هم در قرون متوالی علم را تخصصیتر و منشعبتر نکردند؟ مگر آنها جبر و حساب را تخصصیتر نکردند یا آنطوری که خودشان گفتهاند، داروشناسی را از طب جدا نکردند. اگر همان سنت علمی مسلمانان هم تا حال ادامه یافته بود، احتمالا مسلمانان هم مانند مسیحیان به همین راه افتاده بودند. علم یک کوشش پویا و فعال انسانی است و نمیتواند رشد و توسعه نیابد. هماکنون تحصیل در همه رشتههای فیزیک یا نجوم برای هیچکس ممکن نیست، چه برسد در رشتههای دیگر مانند طب و الهیات و فلسفه آنطور که حکما و دانشمندان اسلامی و مسیحی عمل میکردند.
دکتر نصر در کتاب «علم و تمدن» در اسلام میگوید در تاریخ اسلام چهره مرکزی و اصلی در انتقال علم مرد فرزانه یا حکیم بوده است. حکیم معمولا یک طبیب، نویسنده، و یا شاعر بوده است. در چهره حکیم میتوان وحدت همه علوم را مشاهده کرد که رشتههای مختلف علم را تدریس میکرده است. حکیم یا همهچیزدان دکتر نصر همان مدرسان (scholars) یا مردان رنسانس (renaissance men) هستند که یکی از آخرین و بهترین نمونه آنها لئوناردو داوینچی ایتالیایی بود که کارهای هنری او در زمینه نقاشی و مجسمهسازی و کارهای علمیاش در زمینه مکانیک، فیزیک و رشتههای دیگر معارف بشری بسیار پیشرفتهتر از بسیاری از حکمای اسلامی همعصرش و پس از آنهاست.
دکتر نصر چنان درگیر و عاشق گذشته است که نهایتا به دستاوردهای دانش و اندیشه در چهار قرن گذشته بها نمیدهد و آن را امتیازی منفی برای انسانها میداند، زیرا از بار ماوراءالطبیعه خالی شدهاند. دکتر نصر و امثال ایشان بهجای نازیدن و بالیدن به گذشته علم بهتر است کوششهای خود را صرف تشویق علم جدید در حوزههای گوناگون کنند (بهویژه علوم نظری را)، تا شاید در درازمدت کسی پیدا شود تا متافیزیک اسلامی را با دانشورزی جدید تطابق دهد. دانشورزی نمیتواند خود را تابع متافیزیک کند، بلکه این متافیزیک و ماوراءالطبیعت است که از دانشورزی تأثیر میپذیرد و خود را با آن تطابق میدهد. بنابراین سانتی لانا درست میگوید که ابوریحان اگر بهجای کپرنیک یا گالیله بود، همان کار آنها را میکرد که نشانه حقیقتجویی دانشورزان واقعی بدون توجه به مصالح فلسفی و مذهبی در فرایند کشف علمی است.