«همه ساکنان سیاره زمین باید به روزی فکر کنند که این سیاره دیگر قابل سکونت نیست». این صحبتهای جان اف. کندی در سازمان ملل است به سال 1961. تهدیدی که او از آن سخن میگفت آشوب اقلیمی نبود که در آن روزگار کمتر کسی را به فکر میانداخت، بلکه بمب هیدروژنی بود. تهدید هستهای فوریت و وضوح آشکاری داشت که تهدید پیچدرپیچ فاجعه اقلیمی امروز به گرد پای آن نمیرسید. چطور میتوانیم شهروندان را از خواب خرگوشی بیدار کنیم و حکومتها را واداریم تا در راه یک تغییر هماهنگ عمل کنند؟ آیا این همانطور که نائومی کلاین اصرار دارد نیازمند چیزی در مقیاس طرح مارشال برای زمین است؟
«آخرین فرصت تغییر: سرمایهداری در تقابل با شرایط اقلیمی» کتابی است که چنین هدفی دارد. دوستداران کلاین روش او را از کتابهای پیشینش درمییابند: «بدون لوگو» (1999) و «دکترین شوک: ظهور سرمایهداری فاجعه» (2007) که با کتاب «آخرین فرصت تغییر» تشکیل یک سهگانه ضدجهانیسازی میدهد. راهبرد او این است که یک بلا و مصیبت را در نظر میگیرد - مثلا، مصرفگرایی حاد ناشی از سیطره برندها، استثمار جوامع مصیبتزده از سوی شرکتها، یا «افسانه رشد ابدی در یک سیاره محدود» - خاستگاههای آن را دنبال میکند، و سپس نقشه راهی ترسیم میکند برای برونرفت از این مصیبت. او در هر کتاب روزنه امیدی را نشان میدهد که فعالان و کنشگران میتوانند از آنجا در راه ارزشهای مدنی مورد مناقشهشان به مبارزه ادامه دهند.
اگر بخواهیم «آخرین فرصت تغییر» را کتابی زیستمحیطی قلمداد کنیم دستور کار قابلتوجه کلاین را محدود کردهایم. به اعتقاد او، «هنوز زمان داریم که از فاجعه گرمایش زمین جلوگیری کنیم ولی نه در چارچوب احکام سرمایهداری معاصر. این بهترین دلیل است برای تغییر این احکام و فرامین». در میان چپگرایان فعال محیط زیست بسیاری با کلاین موافقاند. جورج مونبیو، ستوننویس روزنامه گاردین، از این نکته ابراز تأسف میکند که با اینکه «کذب دعاوی بنیادگرایی بازار آزاد همچون دعاوی کمونیسم دولتی بر همگان آشکار شده است، این ایدئولوژی زامبیوار همچنان افتان و خیزان به حیات خود ادامه میدهد». کلاین، مونبیو و بیل مککیبن (فعال محیط زیست و روزنامهنگار آمریکایی) هر سه بر این باورند که بدون شلکردن افسار این ایدئولوژی زامبیوار زهوار در رفته گریزی از فاجعه بومشناختی نداریم. نولیبرالیسم مروج یک نظام کربنخوار مبتنی بر مصرف بیش از حد است. این فلسفه مشوق شرکتهای بزرگ، توافقهای تجاری ضد محیط زیست و مقررات کار و تحرک بالای جهانی است و شرکتهایی مثل اکسون موبیل، دومین شرکت نفتی بزرگ جهان، را قادر ساخته طی یک سال بیشتر از هر شرکتی در تاریخ پول دربیاورند. قدرت فوقالعاده این شرکتها فرایندهای دموکراتیک را از بین میبرد. بااینحال، غولهای کربن دنیا همچنان سالانه 600 میلیارد دلار یارانه از خزانه عمومی دریافت میکنند. به اعتقاد کلاین، این شرکتها با جو زمین مثل زبالهدانی برخورد میکنند. کلاین گزارشی از آمار هولناک تغییرات اقلیمی ارائه و نشان میدهد چرا باید نسبت به اقدامات دولتهای بزرگ بدبین بود: تصمیمات آنها همیشه یک انتخاب به شدت سیاسی بوده و تعیین خط قرمز مثلا دودرجهای چندان قابل اتکا نیست، چون همیشه در تعیین حد نهایتها عددی بالاتر انتخاب میشود تا از فضای بین اعداد برای دفعالوقت استفاده شود. کار کلاین در نسبت با گفتارهای رایج درباره بحران اقلیمی نیز برجسته است، از گفتار دانشمندان که تاکنون بسیار محتاطانه و با ملاحظات خاص خود تغییرات اقلیمی را بررسی کردهاند تا واژگان سازمان ملل که ملغمهای است از بشردوستی و سیاستبازی. کلاین حتی طرفداران محیط زیست را همانند انکارکنندگان گرمشدن زمین میداند که در عمل برای مقابله با این بحران نیازی به تغییرات ساختاری نمیبینند. بااینحال، در نسبت با گفتارهای موجود درباره تغییرات اقلیمی، کلاین تقریبا خوشبینانه این فرآیند را همان چیزی میداند که میتواند در اصلاح سیاستهای زمانه ما به کار آید. در نظر کلاین این قضیه میتواند محرکی باشد برای شکلگیری جنبشهای عمومی و متحد در سراسر جهان. این جنبشها باید بتوانند ثروتهای بهدستآمده از سیاستهایی مثل معافیتهای مالیاتی، خصوصیسازی و مقرراتزدایی را بازگردانند.
کلاین گریزی هم میزند به ربط و نسبت ظهور جنبشهای ملیگرایانه افراطی و نژادپرستانه با بحران اقلیمی. همین امر نشاندهنده پیوند تغییرات اقلیمی با مسائلی چون نابرابری و نژادپرستی است. به همین جهت، در سطحی دیگر، مساله فراتر از بالارفتن عدد دماسنج دانشمندان یا تکاپوی دولت- شرکتها در تدوین مقررات تولید گازهای گلخانهای است.
بحران در نسبت مستقیم بالاآمدن تشدید تغییرات اقلیمی با نژادپرستی افراطی است. تحلیل درخشان کلاین مربوط به بخشی است که تغییرات اقلیمی را تسریعکننده مسائلی چون نژادپرستی، ملیگرایی افراطی و نابرابری میداند. ناگفته پیداست که کلاین در این کتاب میکوشد کاهش سطح انتشار گازهای کربنی را در جهان امری ضروری معرفی کند. هرچند کلاین از طرح دقیق بهاصطلاح «راهحل» در معنای متعارفش طفره میرود، در بخشهای مختلف کتاب، از ضرورت مالیاتبستن بر کربن میگوید و پای دولتها و لابیهای شرکتهای عظیم نفتی و کربنی را به میان میکشد. او حتی از ایدهای به نام «تولد دوباره» به مثابه فرآیندی فعال صحبت میکند و مردم را بهعنوان مشارکتکنندگان در فرآیند حداکثرسازی خلاقیت زندگی به میدان مبارزه فرامیخواند. البته در نظر منتقدان رادیکال کلاین، بعید است مجموع این پیشنهادات اساس منطق سرمایهداری را به چالش بکشد که در پیوند با ملت-دولتها عامل اصلی بحران کنونیاند. ازاینرو، خواننده ناچار است در کار کلاین صرفا جنبه درخشان تحلیل او از بحران اقلیمی و نقد و بررسی نسبتش با سرمایهداری را جدی بگیرد. برای مثال، بعید است حتی با بستن مالیات سنگین بر کربن بتوان جلوی دولتها و شرکتهای چندملیتی ایستاد. وقتی در پیمانهای اقلیمی پیشین تصویب شد هر کشوری تا حد مشخصی مجاز به تولید کربن است، کشورهایی چون ایالات متحده و شرکتهای عظیم چندملیتی به آسیای جنوبشرقی هجوم بردند و سهم کربن کشورهای کوچکی چون ویتنام و لائوس و بنگلادش را خریدند. تحلیل کلاین از شرایط تیرهوتار کنونی و خصلت ساختاری معضلات اقلیمی کتاب او را غمانگیز جلوه میدهد. ولی چنین نیست یا لااقل او قصد این کار را ندارد. کتاب او سخت خوشبینانه است. به زعم او نهتنها میتوان به مرور زمان بر معضل انتشار گازهای گلخانهای غلبه کرد بلکه میتوان تا حدودی هرآنچه را در جامعه امروز ما مشکلساز است مرتفع کرد: مسائلی همچون نابرابری، بیکاری، عدم دسترسی بخشهای عمدهای از جهان به الکتریسیته یا آب تمیز یا بهداشت عمومی.