1) ظهور ساسانیان:
هرچند اطلاعات ما دربارهی تاریخ دورهی ساسانی نسبت به دورههای پیش از آن بیشتر است، اما تحریف حقایق تاریخی و عدم مستند بودن وقایع، ما را در ترسیم و درک اوضاع و احوال سیاسی آن دوران چندان یاری نمیکند چرا که در این دوره منابعی که توسط نویسندگان ایرانی نوشته شده است محدوده بوده و منابع تاریخی نسبتاٌ اندکی بدست ما رسیده است حاصل کار مورخین ایرانی از جمله یونانی، رومی، ارمنی و چینی معاصر پادشاهان ساسانی میباشد و به گفتهی موسی خورنی ارمنی بعضی از کتب دورهی ساسانی که به رشتهی تحریر درآمده است، در آن برخی از حقایق تاریخ تحریف شده و نویسندگان سعی کردهاند بصورت مستند، مدافع قدرت و حکومت ساسانی باشند (سرفراز ، 1375: 33).
از جمله منابع ایرانی که به تاریخ ساسانیان میپردازد خدای نامک (خداینامه یا نامهی شاهان) است که در همان زمان نوشته شده است. البته برخی بر این عقیدهاند این کتاب دردورهی اسلامی تدوین یافته است. این اثر بعدها به عنوان منبعی برای شاهنامهی فردوسی قرار گرفته و مورخین اسلامی نیز در تحریر کتب تاریخی خود بسیار از آن سود جسته اند (کریستینسن ، 1378 : 37).
در خصوص وقایعی که به روی کارآمدن سلسلهی ساسانی منجر گردیده است، منابع مشروحی از دورهی اسلامی در دست است. براساس این منابع، نابسامانی در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس حکمفرما بود که انحطاط قدرت اشکانیان را در آن عهد آشکار میسازد. ظاهراً هر شهری، که تا اندازهای قابل اعتنا بوده، پادشاه کوچکی داشته است. مهمترین امارات کوچک در فارس شهر استخر بود،که پایتخت پادشاهان باستانی پارس محسوب میگردید. در این هنگامه شهر استخر به دست گوچهراز سلسله بازرنگیان افتاد. این شخص گویا از سلاله همان گوچیهر باشد، که در قرن اول میلادی برادر خود ارتخشت نام را به قتل آورد. همچنین درگوپانان (ناحیه دارابگرد، طبری:جوبانان) و درکونوس و لورویر سلسلههای کوچکی از شاهان محلی وجود داشتند. قرائت صحیح این اسامی جغرافیایی که طبری نقل کرده، میسر نشده ولی از عبارات طبری معلوم میشود که این نامها را از منابع معتبر نقل کرده است(کریستینسن ، 1390 : 58).
ساسان رئیس معبد آناهیتا درشهراستخر با زنی از خاندان بازرنگیان ازدواج کرد و صاحب پسری به نام بابک شد، پس از مرگ ساسان، بابک به جای پدر نشست و در پی ازدواجش با زنی از همین خاندان اردشیر به دنیا آمد (طبری ، 1362: 580). عدهای نیز معتقدند ساسان دختر بابک را به زنی گرفت و در نتیجه بابک نیای مادری اردشیر محسوب می گردد(449 : 1985، Frye). اردشیر پس از چندی با حمایت خاندان بازرنگی ارگبذ دارابگرد گشت و از پشتیبانی نیروی نظامی برخوردار گردید (کریستینسن ، 1378: 59 ).
وی از سال 212 م. شروع به تسخیر ایالت ها و شهرهای اطراف نمود، چندتن ازملوک پارس را مغلوب و هلاک کرد و مقام آنان راصاحب شد. مقارن این احوال پابگ برگوچهر شاه، که خویشاوند او بود، شورید و مکان گوچهر را، که معروف به کاخ سفیدبود، به تصرف آورد و گوچهر راکشته، خود بر اریکه سلطنت نشست. البته اردشیر مایل بود که پادشاه سرتاسر ایالت پارس شود، ولی پابگ از قصد پسرجاه طلب خود هراسان شده، نامهای به حضور شاهنشاه اردوان (ارتبان پنجم) نوشت و رخصت طلبیدکه تاج گوچهر را به سر فرزند ارشد خویش شاپور گذارد (کریستینسن ، 1390 : 59).
شاهنشاه در پاسخ نوشت که او پابگ و پسرش اردشیر را یاغی میشناسد، پابگ اندکی بعد از این واقعه بدرود حیات گفت و شاپور به جای او نشست. میان او و برادرش اردشیر نزاع درگرفت. اتفاقاً شاپور به طور ناگهانی وفات یافت و سبب را چنین نوشتهاندکه هنگام حمله به دارابگرد، شاپور درخانهای ویرانه فرود آمد، ناگهان سنگی از سقف جدا شد و او را از پای درآورد. برادران دیگر تخت و تاج را به اردشیر تقدیم کردند و بدینسان او در سال 208 میلادی شاه شد. اردشیر چندی بعد برای جلوگیری از خیانت و طغیان برادران فرمان داد که همه آنان را به قتل آوردند. اردشیر بعد از آنکه طغیان دارابگرد را فرونشاند، به استحکام مبانی قدرت خویش پرداخت و ایالت کرمان را، که در جوار کشور او بود، مسخر و پادشاه آنجا موسوم به ولخش را اسیر کرد. سواحل خلیج فارس جزو قلمرو آن شهریار جهانگشا گردید. گویند دراین ناحیه سلطانی بوده، که مردم او را چون خدایی میپرستیدهاند، و وی به دست اردشیر از پای درآمد. اردشیر بعد از بسط قدرت خود در تمام پارس وکرمان، که دنباله جغرافیایی آن به شمار می آید، فرمان داد تا درگور (فیروزآبادکنونی) قصری و آتشکدهای برآورند و یکی از فرزندان خود را، که هم اردشیر نام داشت، والی کرمان کرد (کریستینسن، 1390:59).
با افزایش قدرت اردشیر، اردوان پنجم پادشاه اشکانی در صدد سرکوب او برآمد و اردوان پادشاه اهواز (شوش) را فرمان داد که به جنگ اردشیر شتافته، او را مغلولاً به تیسفون فرستد. اردشیر مهلت نداد. بعد از آنکه شاد شاپور شهریار اصفهان را مغلوب و هلاک کرد، رو به جانب اهواز نهاد و شهریار آنجا را کاملاً مغلوب و کشور او را به قلمرو خود ملحق نمود. آنگاه ولایت کوچک میشان را، که در مصب شط دجله و ساحل خلیج فارس بود، به تصرف آورد. این ولایت دردست اعرابی بود،که ازعمان آمده بودند و پیشرو طوایف عربی محسوب میشوند، که درست در آغاز سلطنت ساسانیان ناحیه حیره را در مغرب فرات فرو گرفتند (کریستینسن، 1390:59).
در نتیجه در سال 224م. در دشت هرمزدگان جنگی بین اردشیر و شاهنشاه اشکانی، که خود فرماندهی لشکر را داشت، در گرفت.
بنابر روایات عهد ساسانیان اردوان به دست اردشیر کشته شد و اردشیر سر خصم را لگد کوب کرد. این کار وحشیانه گویا حقیقت نداشته باشد و منشا آن ظاهراً نقوش، نقش رستم که پس از این نبرد، در روز 28 آوریل 224رخ داد، میباشد. اردشیر پس از نبرد دشت هرمزدگان فاتحانه وارد تیسفون شد و ایالت بابل را به اطاعت خود آورده، جانشین اشکانیان گردید. او به طور رسمی در سال 226میلادی تاجگذاری و عنوان شاه شاهان ایران را اختیار کرد (کریستینسن، 1390:60).
بنابر روایات موجود اردشیر دختر یا دختر عموی اردوان یا برادرزاده فرخان پسر اردوان را به نکاح خویش درآورد. آنچه مورخان عرب و ایرانی در باب این ازدواج نقل کرده اند، شبیه افسانه است، معذلک هرتسفلد معتقد است که این ازدواج درحقیقت صورت گرفته است، زیرا که اردشیر میخواست به وسیله وصلت با خانواده اشکانی، اساس دولت خود را استوار کند. اما به دو دلیل نسبت به صحت این روایت سوال برانگیز است. یکی اختلاف آرایی که در درجه قرابت زوجه اردشیر نسبت به اردوان هست، دیگر آنکه مقصود مورخان عرب و ایران از ذکر این ازدواج، اثبات این نکته است که چون مادر شاپور پسر اردشیر از سلسله سابق بوده، پس شاپور حقاً جانشین اشکانیان به شمار می رود. اما در واقع قبل از آنکه اردشیر به تخت نشیند، شاپور بنا به یکی از روایات طبری به حد بلوغ رسیده بود،که گوید شاپور در نبرد هرمزدگان شرکت جست (طبری، ص 819، نلدکه،ص14). سلسله این روایت ظاهراً به کتاب خودای نامگ میرسد، درصورتی که روایت عروسی اردشیر با یکی از بانوان اشکانی و تولد شاپور از او، که درضمن نوشتههای طبری دیده میشود، مأخوذ از یکی از افسانههای عامیانه است (کریستینسن، 1390:61).