خط و زبان ایلامی
هنگامی که در حدود ۳۰۰۰ سال پیش از میلاد، سومریها برای ثبت بهتر اسناد خطی تصویری ابداع کردند. این نوآوری در کشور همسایه، ایلام، مدت زیادی پنهان نماند؛ زیرا کمی بعد نخستین لوحها به خط تصویری ایلامی پدیدار شد. این الواح که از شوش Cb به دست آمدهاند مطابقاند با لایهی «اوروک ۳» در بین النهرین، که به حدود ۲۹۰۰ پیش از میلاد تعلق دارد. البته با وجود تفاوتهای بسیار در جزئیات میتوان دریافت که خط تصویری ایلامی متأثر از نمونهی سومری است. این خط از طریق راههای بازرگانی به سرعت گسترش یافت، زیرا تقریباً در همان زمان در نواحی دور دست شمال شرقی ایلام، یعنی در کاشان، نیز به آن برمیخوریم.
این خط معروف به «ایلامی مقدم»، مانند نمونهی سومری، بطور اساسی خطی تصویری بود که در آن هر تصویر معادل یک کلمه است. تا مدتها بعد هم خط ایلامی همین طور باقی ماند. بر روی الواح میتوان جانوران، کوزهها، گلدانها و اشیایی دیگری را تشخیص داد. این خط هنوز بازخوانی نشده است. چون مفهوم دقیقی بسیاری از نشانههای تصویری هنوز شناخته نشده و احتمالاً هیچ گاه نیز با قطعیت نمیتوان به معنای آنها دست یافت. مورخ برخلاف آنچه در بادی امر ممکن است به نظر برسد، چیز زیادی از دست نمیدهد. زیرا همهی اسنادی که به این خط نوشته شده است، صرفاً متونى اقتصادی اند: صورت موجودیها، ثبت اجناس ورودی، رسیدها و برگههای تحويل.
در تصویر ۱۶ با نمونه ای از این نوشتهها آشنا می شویم. این لوح که در آن اسبها به ثبت رسیده اند، بسیار روشنگر است. این سند کهن ترین سندی است که در آن به اسب اشاره شده است. در لوح فقط سر اسبها نشان داده شده است. طبق حدسی جالب توجه اسبانی که یال افراشته دارند اسبهای نر و آنها که یال افتاده دارند مادیان و آنها که اصلا یال ندارند کره اسب هستند. در این لوح همچنین اعدادی هم دیده میشود، مثلاً در سمت چپ نزدیک سر اسبها نشانههای شست مانند به منزلهی یکان است و دایرههای کوچک به منزلهی دهگان، درست مانند خط سومری.
مانند برایس (W.C.Brice) من هم معتقدم که خط ایلامی مقدم را باید از راست به چپ خواند. بدین ترتیب احتمالاً پایینترین ردیف تصویر ۱۶ با مادیان: ۸ تمام میشود. منظور از نشانههایی که در اینجا و آن جا، در سمت راست سر اسب، قرار دارد، احتمالاً گیرنده یا صاحب حیوانات است. بنابراین این نشانهها احتمالاً نشان دهنده یا عناوین و مناصباند.
در پشت لوح (تصویر ۱۷)، در وسط قسمت پایین، جمع کل آمده است، یعنی ۱۸۵. در سمت راست نشانهی «صد»، در وسط هشت بار نشانهی 10 و در سمت چپ 5 بار نشانهی 1. اثر مهرها با نقش غزالها و بزهای کوهی، بعضی ایستاده و بعضی نشسته، نشان می دهد که این لوح سندی است. این مهرها ممکن است متعلق به پرورش دهندگان اسب باشند.
احتمالا خط ایلامی مقدم بیشتر از ۱۵۰ واژه نگار اصلی نداشته است. البته این نشانهها میتوانستند به صورتهای گوناگون با یکدیگر ترکیب شوند. در نتیجه این الواح این احساسی اشتباه را به وجود میآورند که این خط ایلامی دارای مجموعهی فوقالعاده بزرگی از نشانههاست. در سدههای پس از سال ۲۹۰۰ پیش از میلاد به واسطهی ساده سازی و دگرگون کردن این خط صرفاً واژه نگار هجایی به وجود آمد که در آن فقط گهگاه واژه نگارهایی به چشم میخورد. در سومر نیز تکامل خط مخطط بدین گونه بود. احتمالاً مکتبهای کتابت دو کشور تأثیر متقابل بر یکدیگر گذاشتهاند. به این ترتیب در ایلام نیز مانند سومر یک خط مخطط به وجود آمد. چنین نبود که این خط صرفاً برای ثبت امور اقتصادی به کار رود، بلکه مسائل فرهنگیای همچون امور خصوصی، سیاسی، تاریخی و دینی نیز با آن بیان میشد.
احتمالاً خط مخطط ایلامی در همان میانهی هزارهی سوم پیش از میلاد منسوخ شده بوده است. آنچه به ما رسیده از سدهی ۲۳ پیش از میلاد است، و آن هم کلاً مشتمل است بر ۵ تکه گل نبشته و ۱۱ سنگ نبشته. چیز بیشتری ظاهراً برجا نیامده است.
در این مرحلهی پایانی احتمالاً خط مخطط ایلامی حدوداً ۸۰ نشانه داشته است. از این ۸۰ نشانه تا کنون ۴۴ نشانه در سنگ نبشتهها دیده شده است. این خط معمولاً از بالا به پایین نوشته میشد، اما گاهی عکس آن هم پیش میآید. سطرها گاه از گوشهی سمت چپ آغاز میشوند و گاه از گوشهی سمت راست، حتی گاه در یک ستون چون نشانههای خط مخطط ایلامی در مواردی از همان تصویری واژههای خط سومری برآمدهاند. برخی از نشانهها در هر دو خط ظاهری همانند دارند. اما این عامل باعث نشده که نشانههای سومری و ایلامی یکسان باشند، صرف نظر از نشانهی Ki که آن هم تصادفی است. مثلاً نشانهای سومری - بابلی lum، در ایلامی Shu است و الی آخر.
همهی نبشتههایی که به خط مخطط ایلامی بر روی سنگی باقی مانده است از آن شاهی است که در حدود سال ۲۲۵۰ پیش از میلاد فرمان میرانده است. این نبشتهها که از آغاز سالهای بیستم میلادی در موزهی لوور نگهداری میشدند، تازه در سال ۱۹۶۱ میلادی بازخوانی شدند. اما پیش از آن در سال ۱۹۰۵ بُرک(Bork) مدعی شده بود که یکی از این سنگ نبشتهها روایت ایلامی متنی بابلی است که در بالای آن آمده است. به عبارت دقیقتری نبشتهی پنج ستونهی ایلامی تصویر ۱۸ ترجمهی متن بابلیای است که در دو ستون، بالای متن ایلامی آمده است (در تصویر حذف شده) کسی ناظر بُرک را نپذیرفت، اما حق با او بود. فقط او نتوانست نظر خود را به اثبات برساند. به طوری که امروز مشخص شده، او فقط توانست سه نشانه از ۴۴ نشانهی ایلامی را درست تعبیر کند. کوششهای فرانک (C. Frank) هم تقریباً بیثمر ماند. دانشمندان فرانسوی که ما متنها را مدیونشان هستیم، عکسها و طرحهای آنها را با دقت منتشر کردند، اما آنها نیز در بازخوانی موفق تر از همکاران آلمانی خود نبودند. بازخوانی خطی ناشناخته همیشه یکی ماجراجویی فکری است. در سال ۱۸۰۲ میلادی گروتفند موفق شد مبانی خط میخی فارسی باستان داریوش و خشایارشا را بازخوانی کند. و در تابستان سال ۱۹۶۱ در مجمع شرقشناسان گوتینگن والتر هینتس اعلام کرد که خط مخطط ایلامی را بازخوانی کرده است.
بازخوانی خط مخطط ایلامی
نخست باید پرسید که نشانه های تصویر ۱۸ را چگونه باید خواند، از بالا به پایین یا برعکس ؟
چون ( همان گونه که گذشت ) متن بابلی بالای متن ایلامی قرار دارد. میتوان حدس زد که ستونهای ایلامی باید از بالا به پایین خوانده شود. در پایین تصویر ۱۸، در سمت راست، چنین مینماید که جا به اندازهای کافی نبوده است. ستون پنجم بسیار طولانی تر از ستون چهارم شده است. در عوض ستون میانی چنان کوتاه است که می توان گمان برد نوشته در اینجا عمداً ادامه داده نشده، زیرا به پایان یک قسمت رسیده است. بر پایهی این ملاحظات، بر آن میشویم که کار خواندن را از بالای سمت چپ آغاز کنیم (I/1) و در پایین سمت راست به پایان ببریم(12/V).
اگر چشمانمان را در کلاف سر درگم نشانهها بگردانیم. متوجه میشویم که ستونهای IوII و III نشانهای وجود دارد که همچون جریان رود به نظر – میرسد: در ستون I شمارهی هفت و در ستونهای شمارهی III و II شماره پنج. به دنبال هر سه مورد نشانهی دیگری می آید که به یک میز چرخدار میماند. در ستون شمارهی I شمارهی هشت و در ستونهای II و III شماره ی شش. البته در 6/ III « میز چرخدار » یک خط کمتر دارد، یعنی درست همان نشانهای نیست که در دو ستون دیگر آمده است. تا این جا درست. اما چگونه میتوان این نشانهها را تعبیر کرد. ما بر مبنای نظر بُرک چنین فرض کردیم که نبشتهی ایلامی باید ترجمهای باشد از متن بابلی بالای سر خود. متن بابلی چنین است:
« به خداوند اینشوشینک، به سرورشی.
XY-Shushinak،
حاکم شوسیم (شوش)، نایب السلطنهی سرزمین ایلام،
پسر شیمبیشهوک،
کلونی از برنز و چوب سد را وقف کرده است. »
برای ادامهی کار، نامهای خاصی که در متن بابلی آمدهاند نقطهی آغاز خوبی هستند، زیرا اگر این نبشته واقعاً دو زبانه باشد، این نامها باید در متن ایلامی هم آمد باشند. پیشتر دیدیم که در سه ستون متن ایلامی سه بار ترکیبی از دو نشانهی همانند (یا تقریباً همانند) آمده است. علاوه بر این میتوان گمان کرد که هر نشانه معادل یک هجاست، زیرا در سومری و بابلی هم معمولاً این گونه است. به این ترتیب ما در متن بابلی هم در پی سه ترکیب هستیم با دو هجای همانند (یا تقریباً همانند )، آنها را در کجا میتوانیم بیابیم؟ یک بار در نام خدای ایلامی، اینشوشینک، بار دیگر در نام فرمانروا XY-Shushinak (معادل یک نشانهی بابلی است که خوانش ایلامی آن را باید معلوم کرد) و سومین بار در نام شهر شوش که در آن روزگار شوسیم (Shusim) بوده است. شوش در آن زمان شوشیم نبوده بلکه شوسیم بوده است و این تفاوت ظریف نشان میدهد که چرا «میز چرخدار» سوم کاملاً شبیه آن دو تای دیگر نیست. به سخن دیگر، نشانهی رود مانند (نشانههای 7/I و 5/II و 5/III) برابر با Shu است و «میز چرخدار» در 8/I و 6/II برابر با Shi و «میز چرخدار ناقصی » در 6/III برابرSi.
پس به این ترتیب در ستون اول نام خداوند اینشوشینک را به طور کامل بدست میآوریم، یعنی نشانهی 6/I معادل in است، نشانهی 9/I معادل na و نشانه ی 10/I معادل با این که راه را درست میرویم از این جا هم معلوم میشود. که نشانههای ۷ تا ۱۰ در ستون I و نشانههای ۵ تا ۸ در ستون II یکسانند. بنابراین در هر دو مورد باید خواند Shushinak-، یعنی در ستون I در نام خداوند Inshushinak و در ستون II در نام فرمانروا، که البته بخشی از آن برای ما آشناست - به واسطهی نشانهی XY که معادل واژه نگار بابلی Puzur ( «پناه» و «حفاظ » ) است.
در نبشتههای ایلامی ادوار بعدی همواره پیش از نام خدایان، نشان ایلامی nap میآید که دلالت بر «خدایی» میکند. بنابراین، همان گونه که روکا و فرانک حدس زدهاند، نخست به جای نشانه ی 5/I هجای nap را می گذاریم. اما بعد چه؟
با توجه به نشانههایی که تاکنون به دست آوردهایم، بقیهی ستونها را بررسی میکنیم. در بالای ستون IV دوباره «میز چرخدار» را داریم، یعنی نشانهی Shi . در زیر این نشانهای آمده است که آن را در6/I معادل in دانستیم. بنابراین واژهای که در ستونIV آمده، با Shi-in آغاز میشود و با نشانهای شبکه مانند(7/IV) پایان مییابد. این نشانهی اخیر در 10/I و 8/II هم آمده است و ما آن را در آنجا معادل –k دانستیم. به این ترتیب ستون IV با Shiin آغاز میشود و با پایان -k مییابد.
اکنون به یک دوراهی رسیدهایم. بدیهی است که اگر در آغاز بازخوانی یکی نشانه به اشتباه تعبیر شود، کار تا آخر خراب خواهد شد. تا کنون هفت نشانه را معلوم کردهایم. اما هنوز شکاکانه در آغاز کار هستیم. بنابراین بازخوانی ما بستگی به استنتاجهای بعدی دارد.
یک بار دیگر به متن بابلی نگاه کنیم! آیا ممکن است در آنجا به نامی خاص بر بخوریم که با Shi-in آغاز میشود و با -k پایان مییابد؟ در واقع بلی، نام پدر فرمانروا که به املای بابلی Shimbishhuk نوشته شده است. در واقع نام این ایلامی که دربارهی او جز این هیچ نمیدانیم. بنا بر قواعد دستوری و واژگانی ایلامی Shinpi-hish-huk است، احتمالاً به معنای «نام او وقف مار شده است».
زیرا ایلامی ها مار را بسیار بزرگ و مقدس میداشتند و بنابراین چنین نامی شگفت انگیز نیست. همچنین بعضی از نبشتههای ایلامی در کنار یا بر روی مارهایی که از سنگ تراشیده اند، پیدا شده است.
اکنون لازم است که نشانههای موجود در ستون IV را با حروف نام خاص Shinpihishhuk تطبیق کنیم. نتیجه چنین می شود.1/IV معادلShi است، که - پیشتر به آن پی برده بودیم؛2/IV معادل in، که آن هم پیشتر معلوم شده بود؛ 3/IV معادل Pi ؛ 4/IV (دایره ای با سه نقطه ) معادلhi؛ معادل ish؛ 6/IV (یک لوزی) معادلhu؛ و 7/IV معادل -k که آن هم قبلاً معلوم شده بود. از همهی اینها به دست میآید:
Shi-in-pi-hi-ish-hu-k = Shinpi-hish-huk
اینک بپردازیم به ستون III . در این جا به نام شهر شوش بر میخوریم، به ایلامی کهن Shusim . با نگاهی گذرا در مییابیم که نشانهی7/III معادل هجای im است، روی هم Shusim = Shu-Si-im / شوش. مطابق متن بابلی انتظار میرود که پیش از این کلمه عنوان ایلامی «حاکم» آمده باشد. در اسناد میخی بعدی این عنوان hal-menik است (hal = سرزمین و menik = کارگزار) بنابراین با خیال راحت به جای نشانهی 1/III، halرا میگذاریم، به جای 2/III، (زنجیر) me را، به جای 3/III (کمان) ni را، و به جای III/A (نشانهی آشنای شبکه مانند)-k را (10/I،8/II و7/IV). و این –k باید درست در همین جا قرار بگیرد تا به hal-menik («حاکم») برسیم. حالا احساس میکنیم که به نقطهی قابل اتکایی رسیدهایم.
به این ترتیب تا کنون ۱۵ نشانه را تعبیر کردهایم، یعنی یک سوم از مجموعهی ۴۴ نشانهای که به ما رسیده است. با این دستمایه رسیدن به دو سوم باقی ماند. چندان دشوار نیست. اما چون ذخیرهی لغات خاصمان ته کشیده و برای تعبیر بقیه دانستن زبان ایلامی شرط لازم است، از این رو باید به همین مقدار بسنده کنم و حاصل بازخوانی را عرضه نماییم.
از این بازخوانی به دست میآید که نام واقف نبشتهKutik-I(n)shushinak است که «حمایت شدهی خداوند اینشوشینک» معنی میدهد. روی هم رفته حرف نویسی و ترجمهی نبشته یا تصویر ۱۸ چنین است:
I) te-im-tik-ki nap in-shu-shi-na-k hu-ki
?II) u ku-tu-ki-shu-shi-na-k zunkik hal-me ak
III) hal-me-ni-k Shu-si-im-ki
IV) Shi-in-pi-hi-ish-hu-k
V) Sha-ki-ri nap-ir lik hi-an ti-la-ni-li
1) به سرور، خداوند اینشوشینک، این [کلون] چوبین را
۲) من، کوتیک ـ ا ﻳ (ﻨ) ﺸوشینک، شاه سرزمین
۳) حاکم شوش
۴ و ۵) پسر شینپی- هیش - هوک، به راستی وقف معبد خداوند کردهام.
متأسفانه خط مخطط ایلامی، پس از فرمانروای یاد شده، یعنی شاه کوتیک ـ این شوشینک ، در حدود سال ۲۲20 پیش از میلاد منسوخ شد. سرانجام خط سومری - بابلی (اکدی)، که در نهایت تبدیل به خط بسیار مشهور میخی شد. جای این خط را گرفت. ایلامیها در سدهی ۲۴و شاید حتی ۲۵ پیش از میلاد به اقتباس این خط اقدام کردند. نبشتهی ناقصی از لیان (بوشهر)، که قدیمیترین سند از این نوع است، تأییدی است بر این مدعا (تصویر 19). اما همین متن کوچک و ناقصی ایلامی به خط مخطط اکدی، در رگههای اصلی دارای بعضی ویژگیهاست که آن را از خط اکدی متمایز میسازد. بنابراین کاتبان لیان میراث بیگانه را بیدرنگ مطابق سلیقهی خود تغییر دادهاند؛ به تعبیری آن را ایلامی کردهاند، زیرا در ادوار بعدی هم تا سقوط شهریاری در حدود سال 640 پیش از میلاد ایلامیان خط میخی اکدی را پیوسته تا آنجا که توانستهاند مطابق با خواست خود به کار بردهاند. این استقلال در درجهی اول خود را در برخورد مکاتب نوشتاری ایلامی با آنچه از بین النهرین به وام ستاندهاند، نشان میدهد. چون خط مخطط منسوخ بومی تقریباً از هجاها تشکیل شده بود، اکنون نیز لازم بود که خط اکدی تا آنجا که ممکن است هجایی باشد. زیرا کاتبان ایلامی تمام بار اضافی پر زحمتی را که بر واژه نگارها (لوگوگرامها) و دیگر مبهمات بود، دور ریختند، یعنی آن میراث سومریان که کاتبان بین النهرینی با احترام بر دوش میکشیدند. کاتبان شوش با واقع بینیای منطقی - که یک مشخصهی روح ایلامی است حداکثر استفاده را از امکانات خط میخی بیگانه بردند، آن را سادهتر کردند و تا آستانهی خط الفبایی پیش بردند. البته هرگز ایلامیها جلوتر از این نرفتند. حتی بعدها هم که در حدود سال ۵۲۰ پیش از میلاد به همراه منشیان آرامی در خدمت داریوش بزرگ طرح خط میخی فارسی باستان را، که خطی است در میانهی خط هجایی و الفبایی ریختند، از این حد نگذشتند. داریوش بزرگ (۵۲۲ -۴۸۶ پ.م.) تقریباً تمام سنگ نبشتههای خود را به سه زبان اصلی شاهنشاهی، یعنی فارسی باستان، ایلامی و بابلی، نویساند. به این واسطه - و فقط به این واسطه-راه بازخوانی خط میخی برای پژوهشگران مغرب زمین باز شد. پیشاهنگ این راه گئورگ فریدریش گروتفند (۱۸۸۳-۱۷۷۵ م.)، معلم زبان یونانی در دبیرستان گوتینگن بود که پیشتر از آن یاد کردیم. او در چهارم سپتامبر ۱۸۰۲ موفق شد در ضمن گزارشی ده نشانهی خط میخی فارسی باستان را تشخیص دهد. گروتفند همچنین در آن هنگام پی برده بود که خط میخی ایلامی نیز باید از چپ به راست خوانده شود. او در سال ۱۸۳۷ دریافت که در خط ایلامی پیش از نامهای خاصی و پیش از بعضی کلمات معین مهم، یک میخ عمودی به عنوان «نشانگر» میآید که در زبان فنی معیِّن میگویند. گروتفند، علاوه بر این، واژهنگار «شاه» را نیز پیدا کرد. دیگر راهگشایان بازخوانی خط میخی ایلامی در سدهی نوزدهم عبارت بودند از وسترگارد(N.LWestergaard)، هینکس(E.Hincks)، راولینسن(H.C.Rawlinson)، نوریس(E.Norris) و اُپرت(J.Oppert). وایسباخ در سال ۱۹۱۱ کارهای آنها را به نتایجی رساند. از آن زمان به بعد تنها به اندکی از دیگر نشانههای خط میخی پی بردهاند، غالباً در الواح ایلامی خزانه و انبار داریوش در تخت جمشید. زیرا هخامنشیان روزگار اردشیر اول، یعنی سال 460 پیش از میلاد، امور دفترداری دولتی را به منشیان ایلامی سپرده بودند. در حالی که وایسباخ (در سال ۱۹۱۱) به ۱۱۳ نشانهی ایلامی نو دست یافته بود، امروزه از طریق کارهای کامرون و هالک ده نشانهی دیگر را نیز میشناسیم. در دورهی کهن و میانهی ایلامی جمعاً ۱۷۴هجانگار و حدود ۲۵ واژهنگار (لوگوگرام) وجود داشته است.
از آنجا که در طی یک و نیم سده توانستهاند تقریباً تمام نشانههای خط میخی ایلامی را مطابق الگوهای اکدی آنها منظم کنند و بدین واسطه ارزش آوایی آنها را تعیین نمایند. امروزه تقریباً میتوان تمامی نبشتهها و لوحهای ایلامی را مادام که زیاد صدمه ندیده باشند، بدون دردسر زیاد بازخوانی کرد. اما خوانش صرف اسناد کافی نیست. هنوز برای فهمیدن آنها به خوبی مجهز نیستیم.
در این کار تنها پایهی مطمئن آن واژگان ایلامی است که از نبشتههای سه زبانهی پادشاهان هخامنشی، به ویژه داریوش و خشایارشا به دست آمده است. اینها روی هم رفته در حدود 700 واژه هستند. بقیه را باید به کمک حدسها و مقایسات و چارهجوییهای مکرر در متنها پیدا کرد. در جریان این کار برخی از محققان افسار تحلیلی را رها کردهاند و به این دلیل در دام بدی افتادهاند. بعضی نبشتههای ایلامی هست که هر واژهی آن یک معمای جدید پیش پای خواننده میگذارد. گاه میشود گفت که از یک جملهی کامل چیزی در نمییابیم. این امر مانع از آن شده که بسیاری از پژوهندگان خط میخی، خط ایلامی را هم در مطالعات خود منظور کنند. همهی امیدواریها متوجه روزی است که از گریبان آوار هزارهها سرانجام فهرستی از واژههای ایلامی – اکدی سر بیرون بکشد. مطمئناً چنین فهرستی هم در دستگاه کاتبان ایلامی وجود داشته و هم در دستگاه کاتبان بابلی. متاسفانه تاکنون چنین چیزی به دست حفاران نیفتاده است.
البته واقع آن است که خط میخی اکدی برای زبان ایلامی ساخته نشده است، زیرا زبان ایلامی در کنار بعضی خصوصیات دیگر (مانند تمایل به غنّهها)، دارای خوشههای صامتی بسیاری هم هست که خط هجایی اساساً برای بیان آن مناسب نیست. مثلاً غرض از کلمات میخیای مثل te-ip-ti و ti-im-ti در واقع («سرور») است. به علاوه این tempt چنان غنّه تلفظ میشده که آشوریها گمان میبردند که از دهان ایلامیها فقط یک te میشنوند. این از آن جا معلوم میشود که آنها (آشوریها) مثلاً نام شاه ایلامی Tempt-Humban را Te-umman مینوشتند.
البته با دشواری فراوان است که گهگاه می توان در زیر ظاهر خط میخی به رد تلفظ غریب ایلامی دست یافت. در هر حال بعید است میان تلفظ d و tو تلفظ b و p و همچنین اغلب میان g و k تفاوتی وجود میداشته از این رو کاتبان ایلامی غالباً یک کلمهی واحد را دو جور مینویسند؛ مثلاً گاهی du-ni-h و گاهی tu-ni-h مینویسند، هر دو به معنای «دادم». از این رو، از خود آنها دستگیرمان نمیشود که در کل تلفظ نرم را ترجیح میدادهاند یا تلفظ سخت را پاسخ این پرسش را تا حدی همسایگان ایلام میدهند. از شیوهای که بابلیها و آشوریها نامهای خاصی یا اصطلاحات تخصصی ایلامی را نقل کردهاند، میتوان استنباط کرد که آنها بیشتر صامتهای نرم را میشنیدهاند.
مانند طبیعت سرسخت مردمان ایلام، زبان آنها نیز در طول هزارهها به طرز شگفت انگیزی بسیار کم تغییر کرده است. اگر به تغییر آوایی مصوت کهن u به مصوت نو i (البته به واسطهی ü) توجه کنیم. میتوان ایلامی کهن، را به واسطهی ایلامی میانه، بدون دردسر چندانی به ایلامی نو وصل کرد.