
با مرگ كمبوجيه، هفت بزرگ زاده پارســي تصميم ميگيرند تا كســي را كه به جانشيني او بر تخت نشســته و خود را «برديا» پسر كوروش ناميده بكشند؛ چرا كه معتقدند او «گئومات» مغ است و تخت را غصب كرده. در قسمت قبل داستان بازي تاج و تخت ايراني، ماجراي اين كشمكش و به قدرت رسيدن داريوش را كه يكي از اين هفت بزرگزاده بود، خوانديد. زماني كه داريوش يكم هخامنشــي، بر تخت مينشيند، سرزمينهاي تابع ايران دست به شورش ميزنند و همانطور كه در قسمت قبل خوانديد، داريوش و فرماندهان وفادارش در مدت تقریبا 15 ماه یعنی از مدعي پادشاهي را هفتم مهر 522 تا هشتم دی 521 ق.م، 19 شورش را سرکوب و 9 به اسارت درآوردند و نابود کردند. در قسمتهای منتشر شده پیشین بازي تاج و تخت، از عیلام تاكنون در 9 قسمت تا پادشاهي داريوش را خواندهايم. تاريخ كشاكش قدرت در ايران را دنبال كردهايم؛ نبردهاي پياپي ايرانيان دوره عیلام با تمدن آشور در میانرودان، ورود امپراتوري مادها به عرصه قدرت، آمدن كوروش از انشان پارس و فتح سرزمينهاي باستاني چون بابل و ليديه، به قدرت رســيدن كمبوجيه پسر كوروش و فتح مصر و آمدن داريوش يكم و بازپسگيري دوباره قلمروي ايران از شورشيها، خلاصهاي است از جنگهاي قدرت كه تاكنون مرور كردهايم. در اين قســمت، قرار است داستان پادشاهي هخامنشيان را در زمان داريوش پي بگيريم.

تصـرف اروپـا
داريوش ميخواهد با حمله به بخشهايي از قاره اروپا، نخستين فرمانروايي باشد كه بر سه قاره حكمراني ميكند.
2500 سال پیش، جهان براي نخســتين بار شاهد امپراتوری بزرگي بود که پهنه مستعمراتش در دو قاره آسیا و آفریقا گسترش داشــت، اما تاجدار جدید این امپراتوری، سودای قدم نهادن در سومین قاره یعنی اروپا را داشت. داریوش که در بدو به قدرت رسیدنش به سرکوب شورشها مشغول بود و حالا با تمام قدرت بر تخت سلطنت هخامنشیان تکیه زده بود، به سرزمینهایی که کوروش و کمبوجیه برای او به ارث گذاشته بودند، راضی نبود، او خاک قاره سبز را میخواست و برای بهدست آوردن آن، اصلاحات بنیادین بسیاری را در ساختار اداری، نظامی و دولتی حکومتش به وجود آورد. داريوش ميخواست نخستین پادشاه آسیایی لقب بگیرد که قدم در خاک اروپا گذاشته اســت؛ او تاجداري سياستمدار و زيرك و يكي از تأثيرگذارترين حاكمان دوران باستان است.
آماده نبرد عظيم

بهار 2535 ســال پيش (518 ق.م) بــود و داریوش كه تمامی شورشها را ســركوب كرده، به پیشنهاد معماران خود برای دیدن مکان جدید پایتختش به دشت «مرودشت» آمده بود و در اين انديشه بود كه شهر پارسه را در آن جا بسازد. داریوش اکنون پادشاه سرزمینهایی بود که در شرق به هند و در غرب به لیبی ميرسيد، اما او سودای ديگر هم داشت؛ فرمانروایی بر سرزمینهای آن سوی آب در اروپا. داريــوش دریافته بود که مهمترین نیاز این شاهنشــاهی، به وجود آوردن یک نظام تشکیلاتی منظم و حساب شده است و در غیر این صورت عمر چندانی نخواهد داشت. او دســتور داد یک دستگاه منظم اداری در کشور به وجود آورند که تمرکز امور را ممکن میكرد و ظاهراً تا حدی نیز از نظام رایج در مصر که داریوش در جوانی درآنجا اقامت داشــت، الهام میگرفــت. او سرزمینهای تحت حکومت خود رابه 30 قسمت تقسیم کرد و برای هر کدام یک شهربان گماشت. برای اینکه کارها همه در دست یک نفر نباشد، دو نفر از مرکز مأمور میشدند که یکی به فرماندهی قشون محلی منصوب بود و دیگری به اسم سردبیر که کارهای کشــوری را اداره میکرد. سردبیر در واقع بازرس مرکز در استانها بود و مقصود از تأسیس این شغل این بود که مرکز بداند احکامی که به شهربانیها صادر میشود، اجرا میگردد یا نه؛ تختنشین خردمند هخامنشــی، به بازرسانی که از مرکز برای نظارت بر امور شــهربانها (ساتراپها) میگُمارد، لقب «چشم و گوش شاه» را داد. او همچنین اصلاحات بسیاری در مالیاتها به وجود آورد تا بتواند با حساب و کتاب صحیح، سالانه میزان درآمد مشخص دربار را پیشبینی کند، امری که در لشکرکشیهای پیشرو براي او از اهمیت بسیاری برخوردار بود. داریوش دو کار بسیار بزرگ انجام داد که هدف اصلی آن حمله به خاک اروپا بود؛ یک «احداث راه شاهی« و دو تشکیل «سپاه جاویدان هخامنشی». راه شاهی نخستین شاهراه شناخته شده ایران و حتی جهان است که پاسارگاد را به شوش و شــوش را به سارد و بابل و مصر متصل میکرد و مسیری معادل 2700 کیلومتر را با بالاترین کیفیت و امنیت شامل میشده اســت. داریوش برای اینکه بتواند از سرزمین ایران پاسداری کند، نیروی ویژه سپاه جاویدان را به وجود آورد که یکی از خُبرهترین و بزرگترین نیروهای جهان در روزگار خود بود و برای ایفای دو نقش تربیت شده بودند، هم به عنوان گارد نگهدارنده شاهنشاهی و هم به عنوان عضوی از ارتش در جنگهای ایران و یونان در دوران هخامنشیان ایفای نقش میکردند. او دستور داد سربازان سپاه جاویدان از بین جوانان بلند بالا و نیرومند و خوش سیما گزینش شــوند و تعداد آنها همیشه 10 هزار نفر باشد.
رو به سوی اروپا
داریوش پس از فتح بخشهايي از اروپا، به ساخت و ساز بناهای بزرگی چون تخت جمشید، شهر باستانی شوش و بناهای مجلل در هگمتانه پرداخت و کار ساخت کانال سوئز باستاني را به پایان رساند.
سپاه جاویدان داریوش، آماده و کارآزموده شده بود و شاه جوان در اواخر سال 514 ق.م، اقدام به توسعه فتوحات خود کرد. او ابتدا به سرزمین سکاها حمله كرد و به جای آنکه با مقاومت این طوایف مواجه شود با عقب نشینی آنها روبهرو شد. طی مدت دو ماه سپاه ایران در طول دشتهای خلوت و بی پایان به دنبال دشمن سرگردان بودند و نتیجهای که مطلوب داریوش از این لشکرکشی بود، بلافاصله حاصل نیامد، اما یکی از مهمترین نتایج این جنگ، به دست آمدن مراکز تجارت گندم و چوب یونان، تحت نظارت ایران بود. اکنون نوبت اروپا بود. داريوش در همين سال 514ق.م، برای سرکوب سکاهای جنوب روسیه کنونی به اروپا لشکرکشی کرد. «آریارَمنه» ساتراپ «کاپادوکیه«، به دستور داریوش از دریای سیاه گذشت و تا جزیره »کِریمه» پیش راند و گزارشهای ارزشمندی را برای انجام این سفر به داریوش داد. آهنگ نظامی داریوش علیه سکاها، افزون بر رسمیت یافتن قدرت سیاسی و نظامی ایرانیان در بالکان، انگیزههای دیگری همچون گرفتن بخشهای از یونان شمالی و کوتاه کردن دست سکاها از مرزهای شــمالی و خاوری ایران و سفر به سرزمینهای ناشناخته را دربرداشت. سال 513 ق.م، داریوش از دروازههای شوش به همراه سپاه جاویدان به راه افتاد و تا «بُسفور» پیش راند. «ماندروکِلِس» به سفارش شاهنشاه و پیش از رسیدن او، پلی از کشتی روی تنگه بسفور زده بود. به دستور «ماندروکلس» پردهای از داریوش بزرگ کشیدند که او را تکیه زده بر تخت شاهی نشان میداد، در حالی که سپاه او آماده گذشتن از پل بود. او پس از چندی این اثر را در شهر خود به معبد «الهه هِرا» پیشکش کرد. داريوش دستور داد در کرانه اروپایی بسفور دو سنگ ایستاده از مرمر سفید برپا کنند؛ یکی با نبشته پارسی باستان، عیلامی و بابلی و یکی هم با نبشتهای به یونانی. داریوش به «ایونیاییها» (مردمان خاوری مدیترانه) فرمان داد که با ناوگانهای خود تا مَصَب «رود دانوب» پیش روند و در آنجا پلی روی رودخانه بزنند و خود با نیروی زمینی رو به آن سوی نهاد. داریوش در هیچ جا از سرزمين «تراکیا» با پایداری روبهرو نشد. در بلغارستان کنونی «گِتها» (گونهای از مردمان بلغارســتان) پایداری کردند، اما ســپاه ایران این پایداری را درهم شکست. ایونیاییها به فرمان «هیستیایوسملطی» پلی از کشتی ساخته بودند؛ در بالای دلتای رود و در پایین مَصَب «پروث» داریوش به آنها فرمان داد از پل نگهبانی کنند و دو ماه چشم به راه او بمانند و اگر او پس از دو ماه بازنگشت، پل را برچینند و به میهن بازگردد. داریوش پیشبینی کرده بود که حتی اگر سکاها از نبرد رو در رو پرهیز کنند، بازهم میتواند در زمان گفته شده به دانوب بازگردد، همینگونه هم شد. سکاها از فن جنگی زمین سوخته استفاده کردند. آنها از نبرد دوری میکردند، چراگاههــا را تباه کردند و به شیوه جنگ وگریز به سپاه ایران تلفاتی وارد آوردند. با وجود اين داریوش سراسر «بِسارابی» را درنوردید، اما بايد در «دنیِستر» ســفر خود را به پایان میبرد. هیستیایوسملطی، آهنگ آن را داشت که پل روی دانوب را برچیند، که شاهنشاه درست پس از دو ماه بازگشت. گویا او به پیروزیهایی در این سفر دست یافته بود که به او اجازه میداد در سنگنبشتههای پس از آن، از «سکاهای آنسوی دریا» هم در میان مردمان زیر فرمان خود نام ببرد. داریوش با رسیدن به «بیزانس»، فرماندهی سپاه را به سردار خود «بَگَبازوش» داد و از او خواست بر دیگر بخشهایی از «تراکیا» و سپس مقدونیه، همسایه خاوری آن چیره شود؛ بنابراین، دو ساتراپی دیگر به قلمروي فرمانروایی هخامنشی افزوده شد. او زمستان را در سارد گذراند و در اینجا برادر خود «اَرتَفرناه» را به ساتراپی «لودیا» گُمارد. هنگامی که «بَگَبازو» به ســارد بازگشــت، به پاس خدماتش به ساتراپی «آراخوزیا» (نام بخشی باستانی در قندهار کنونی) رســید. به جای او «هوتانه» فاتح ساموس كه یکی از یاران داریوش در کشتن گئومات بود، به فرماندهی نیروهای ایرانی در کرانههای آسیای کوچک گمارده شد و او بر جزیرههای بیشماری در دریای مدیترانه چیره شد. لشکرکشی به سکاییه را میتوان یکی از بزرگترین اقدامهای نظامی جهان باستان دانست، زیرا تا آن زمان هیچ سرداری نتوانسته بود آن مسافت طولانی را از کرخه تا ولگا بپیماید و این برای اولین بار بود که پادشاهی در سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا حکمرانی میکرد.

نبرد ماراتون
با فتح بخشهایــی از اروپا در ســالهای نخســت شاهنشــاهی داریوش، او دیگر علاقه زیادی به جنگ در سرزمین ناشناختهها نداشت؛ داریوش زمان خود را بیش از هرچیز در این برهه زمانی، به ساخت و ســاز بناهای بزرگی چون پارســه (تخت جمشید) و شهر باستانی شوش و بناهای مجلل در هگمتانه گذراند؛ او کار ساخت کانال سوئز را به پایان رساند و سیستم اقتصادی منظم و واحد پولی متحد برای تمامی سرزمینهای زیر سلطهاش بهوجود آورد. در اوایل آغاز سده پنجم پیش از میلاد بود که رویدادهایی در غرب ترکیه، باعث شد که توجه تاجدار هخامنشی دگر باره متوجه خاک اروپا شود؛ مرکز اتفاقات این بار آتن و اسپارت بود. پیش زمینه این نبرد از آنجا آغاز شد که یونانیان شامل آتنیها و یونانیهای ساکن آسیا، به تحریک «آریستاگوراس» داماد «هیستیائوس»، شورشی در مستعمرات ایران بر پا کرده، با حمله به قلمرو پارس، شهر سارد (غربیترین ساتراپنشین ایرانی) را آتش زدند. با وجود غافلگیر شدن شهربان و محافظان پارسی شهر و سقوط موقت آن، لشــکر پارس توانست به سرعت خود را به شهر رســانده، یونانیها را از آن رانده و عده زیادی را قتل عام كند، اما آنچه سبب جریتر شدن پارسیها و جدیتر شدن موضوع شد، اقدامات بعدی آریستاگوراس در دامن زدن به شورشها و همراه کردن قبرس با خود بود. با پیوستن قبرس به شورشیان داریوش شاه، لشکری مجهز به سرداری «آرتبیوس» به سوی قبرس گسیل داشت و اگرچه اتحاد شکننده شورشیان و قبرســیها در مقابل او صف آرایی کرد، ولی در نبرد، این آرتبیوس بود که پیروز شد و سر از تن فرمانده قبرســی جدا کرد. پس از سقوط قبرس، یونانیان وحشتزده از انتقام پارسیها، آریستاگوراس را ترک كرده، به شهرهای خود بازگشتند، اما اینبار داریوش عزم خود را جــزم کرد تا فتنه را از ریشــه بخشکاند. او چندین لشکر آماده و فرماندهی آنها را به دامادهای خود به نامهای «دوریزس»، «هیمه» و«اتانس» ســپرد و آنها را برای سرکوبی یونانیان اعزام كرد. سرداران داریوش، یونانیها را تعقیب و شهرهای آنها (شهرهای آسیايی) را طی نبردهای »افسس»، «مارسیاس»، «البرائوندا»، «پداسوس» و »الده»، یکییکی فتــح و غارت کردنــد. اوج این سرکوب در نبرد «الده» و در شهر«میلتوس» اتفاق افتاد. با مرگ آریســتياگوراس در ســال ۴۹۴ ق.م شورشها خاتمه یافت و بار دیگر مستعمرات ایران به حالت اولیه بازگشت.
تدارکات نبرد

با رسیدن آتنیها به مقابل ارتش ایران، میانه میدان کارزاری از نیزه و شمشیر و گرز شد و سپاه جاویدان مرکز سپاه یونانیها را شکافت، اما نقطه ضعف سپاه ایران در نبردها، جناحین آن بود.
دشمن نمیدید، اما حملههای کوچک آنان، امنیت امپراتوری را در غــرب به خطر انداخته بــود، زیرا خبرهای رسیده حاکی از آن بود که با وجود خاتمه شورشها، آتنیها کماکان به تحریک و آتشافروزی در مستعمرات ادامه میدهند؛ این بود که داریوش ابتدا تصمیم گرفت تا ســفیرانی را به یونان اعزام و آنها را به اطاعت از خود فراخوانند. از طرفی در همان حال جانب احتیاط را رها نکــرده و برای تدارک یک جنگ مهم دستور ساخت کشتیهای بزرگی را که قادر به حمل اســب و مهمات و آذوقه باشند، صادر كرد. سفرای داریوش توانستند بسیاری از شهرهای یونان را به قبول فرمانروایی هخامنشی راضی کنند، اما آتنیها و اسپارتیها در یک حرکت وحشیانه و به دور از رفتارهای دیپلماتیک زمان خود، سفرای شاه را به چاهی انداختند و با این کار هرچه بیشتر موجب عصبانیت داریوش شــدند. آتنیها وقتی از تسلیم شدن شهرهای دیگر و کار اسپارتیها مطلع شدند، دریافتند که حمله داریوش قریب الوقوع خواهد بود. پس بیدرنگ خود را برای دفــاع آماده كردند. آنها توسط دونده مشهور و تندرو «فیلیپ پید»، پیامی برای اسپارتیها فرستاده و درخواست کمک فوری كردند. اسپارتیها در پاسخ پیغام فرستادند که به آنان کمک خواهند کرد، اما جشنهای مذهبی خود را بهانهای برای تأخیر دو هفتهای قرار دادند. از آن طرف تختنشین هخامنشی قشونی عظیم و مجهز بیاراست و فرماندهی آن را به «داتیس» مادی و «ارتافرنس» برادرزاده خود محول و آنها را سوار بر ۶۰۰ کشتی تریرم، عازم یونان كرد. این كار، بزرگترین قشونکشی دریايی است که تاریخ تا آن روز به خود دیده بود. ناوگان ایران پس از ورود به شبه جزیره «آتیک» با راهنمايی «هیپ پیائوس» حاکم مخلوع آتن، به «دشت ماراتون» رفته در آنجا اردو زدند، آتنیها به محض شنیدن خبر ورود پارسیها به جزیره، همگی از ترس بر خود میلرزیدند. آتنیها که میدانســتند در صورت حرکت پارسیها بهسوی آتن، دیگر نمیتوانند آنها را متوقف كنند، پس با حدود ۹۰۰۰ نفر هوپلیت (پیاده نظام سنگین اسلحه) و تعدادی نیروهای سبک به سوی ماراتون شتافتند. به زودی اهالی شهر پالته هم به آتنیها پیوسته و در مقابل پارسیها صف کشیدند. فرماندهی آتنیها را در این نبرد «کاللی ماک» به عهده داشت و 10 سردار دیگر تحت فرماندهی او بودند که شجاعترین و با تجربهترین آنها «میلتیادس» نام داشت. با وجود آنکه دو طرف آماده نبرد بودند اما ایرانیان دریافته بودند که آتنیها از ترس شکست و انهدام شهرشــان، برای جنگ در تردید هســتند، به همین دلیل مدام نبرد را به تأخیر میانداختند تا بتوانند با استفاده از نفاق درونی آتنیها شهر را تصرف کنند.

میلتیادس، طرح جنگی ایرانیان را حدس زد و به کاللی ماک اصرار كرد که بلافاصله فرمان حمله را صادركند؛ نیروهای آتنی و اهالی پالته در فاصله 1500 متری از سپاه ایران آرایش رزمی گرفتند. در این آرایش تاکتیکی، آتنیها در جناح راست و اهالی پالته در جناح چپ مستقر شدند؛ میلتیادس جبهه یونانیها را طوری گسترش داد که جناحین نیروهای متکی به دو رودخانه کوچکی شد که به دریا جریان داشتند. این کار موجب شد که مرکز آتنیها ضعیف (۱۲ ردیف سرباز در عمق) و در مقابل سواره نظام ایران آسیب پذیر شود اما میلتیادس جناحین نیروهایش را با ۱۶ ردیف آرایش داد. نتیجه این آرایش آن بود که جناحین او قوی و به وسیله خط ضعیفی در مرکز جبهه به یکدیگر متصل میشــدند. پس ازاین آرایش، آتنیها اقدام به یورش كردند و دوان دوان به سوی سپاهیان ایران حمله بردند. ایرانیان از این نوع شیوه کارزار که عدهای بدون ترس و محابا به سوی آنان میدوند، دچار بهت و حیرت شدند و پنداشتند که آتنیها (یونانیها) دیوانه شدهاند! بنا برگزارش هرودوت، این شــیوه نبرد را یونانیها عمداً بهکار بردند؛ چرا که میدانســتند علاوه بر اینکه پارسیها در تیراندازی با کمان بسیار حرفهای هستند و اگر بخواهند آهسته پیشــروی کنند، هدف آماج تیرهای آنان قرار خواهند گرفت، در صورت حرکت سواره نظام ارتش ایران دیگر قلب میدان تسخیر شده و شکست حتمی است. با رسیدن آتنیها به مقابل ارتش ایران، میانه میدان کارزاری از نیزه و شمشیر و گرز شد و تمامی شنهای جزیره را خون در بر گرفته بود. در ابتدای جنگ، سپاه جاویدان ایران با شجاعت خود و تقریباً بسیار ساده، مرکز سپاه یونانیها را شکافته و به عقب راندند، اما نقطه ضعف سپاه ایران در نبردها، جناحین آن بود که از نیروهای غیرپارسی که غالباً سربازان کارآزمودهای نبودند، تشکیل میشــد، بدین ترتیب جاویدانها مجبور بودند زیاد پیشــروی نکننــد، زیرا احتمال میدادند که جناحین سپاه نتواند همپای آنها پیش بیایند و آنها در قلب سپاه دشمن تنها مانده، توسط جناحین دشمن محاصره و قتل عام شوند. در این حین فالانژهای سنگین اسلحه یونانی، در دو جناح چپ و راست توانستند نیروهای ایران را به عقب برانند. با غلبه یونانیها در جناحین، مرکز سپاه ایران نیز مجبور به عقب نشینی شد و پارسیها رو به دریا و کشتیهای خود عقبنشینی کنند. پس از این واقعه داتیس سردار سپاه ایران باقیمانده نیروهای خود را به آسیا بازگرداند. این جنگ چنانکه یونانیها خود نوشتهاند سایهای بر نام ایران هميشه پيروز انداخت؛ چه پارسیها تا این زمان هرجا میرفتند فاتح بیرون میآمدند و تنها نام مادیها یا پارسیها، یونانیان را دچار وحشت میکرد، ولی در این نبرد برای اولین بار، ســپاه ایران شکست خورد. پس از این واقعه، داریوش در سال 486 ق.م، پس از یک ماه بیماری از دنیــا رفت و مقبره او بر دل کوه رحمت که امروزه به آن «نقش رستم» میگویند، حجاری شد. کار ایران با یونان با مرگ داریوش پایان نیافت که در قسمت بعدی به لشکرکشی خشایارشا خواهیم پرداخت.