- چهارم سپتامبر 1609
«امروز مردم سرزمین کنار کشتی آمدند، از آمدن ما شادمان به نظر میآمدند، توتون سبز همراه آوردند و آن را با چاقو و مروارید مبادله کردند. پوست گوزن مواج بر تن میکنند که عالی تهیه شده است. پوست بدنشان سرخ رنگ است. لباس را بسیار دوست میدارند و مؤدب و با ادب هستند. ذخیره ذرت بسیار دارند و از آن نان مرغوبی تهیه میکنند.
- پنجم سپتامبر
افراد ما وقتی از کشتی پیاده شدند، با عده بی شماری مردان و زنان و کودکان رو به رو گشتند ، توتون به ایشان هدیه میدادند... آن روز بسیاری از این بومیان کنار کشتی آمدند، بعضی پیراهنهایی بر تن داشتند که با پر پرندگان تهیه شده بود. زنانی چند نیز شاهدانه بر دست به سر ما آمدند... شب هنگام بومیان از کشتیهایمان پیاده شدند و ما آسوده خاطر شديم لیکن هنوز شهامت اینکه به آنان اعتماد کنیم نداشتیم.
- ششم سپتامبر
ناخدا، جان کالمون و چهار جاشوی دیگر را با زورق ما فرستاد تا رودخانه را عمق پیمایی کنند. در بازگشت مورد حمله دو قایق سرخپوستان (کانو) قرار گرفتند که یکی دوازده مرد و دیگری چهارده مرد سرنشین داشت. در این نبرد، کالمون با تیری که گلویش را درید، در گذشت و دو نفر دیگر نیز زخم بر داشتند...
- نهم سپتامبر
بامدادان دو قایق بزرگ سرخپوستی مملو از مردهای بومی به کشتی ما نزدیک شدند؛ در درون یک تیر و کمانها را گذاشته بودند و مردان قایق دیگر چنین وانمود میکردند که قصد خرید کارد از ما دارند. لیكن ما از نیتشان آگاه شدیم...
- دوم اکتبر
دو قایق پر از سرخپوستان به پشت کشتی ما تیر انداختند. ما نیز با شلیک شش گلوله با تفنگهای فتیلهای به ایشان پاسخ گفتیم و دو یا سه نفرشان را کشتم. در این هنگام بیش از صد نفر سرخپوست از نقطهای ناپیدا بارانی از تیر بر سر مان فرو ریختند. من نیز برای مقابله با این حمله، یک لوله توپ به سویشان شلیک کرده و دو تن از ایشان را کشتم... سپس افراد ما با تفنگ فتیلهای به شلیک پرداختند و سه یا چهار تن از ایشان را قتل رساندند. سرخپوستان وقتی چنین دیدند، به راه خود رفتند...» (History the American people . p.274-291 .Woodrow Wilson)
روبرژوئه ، دومین صاحب منصب کشتی با خونسردی تمام برخورد خود را به عنوان یک دریانورد اروپایی با بومیان، به هنگام پیمودن رودخانه هودسن، تشریح میکند. این یادداشتهای دریایی از بعضی جهات بسیار پر معنی و آموزندهاند:
خوشحالی بومیان با دیدن خارجیان، ساقههای ذرت در برابر چاقوها و منجوقهای شیشهای و سپس بارانی از تیر و نیزه بر سر مهمانان ناخوانده؛ اروپاییان با مشاهده دستهای بومیان که انباشته از ساقههای پر بار ذرت بود شگفت زده میشوند. لیکن احساسشان از این شگفت زدگی فراتر نمیرفت و عدم اعتماد بر ایشان مستولی شد. بزودی شلیک تفنگهای فتیلهای و گلولههای توپ نیز آغاز میشود؟
ده سال بعد به هنگام پیاده شدن « پدران زایر» اوضاع به گونهای دیگر بود. زایران، خود را در منطقهای یافتند که توسط ناراگانستها و وامپانوآگا که ظاهر بسیار خصمانهای داشتند، اشغال گردیده بود. چنین شهرت داشت که این قبايل قادرند سه هزار جنگجو را بسیج کنند. به هنگام زمستان دوم(۱۶۲۱ - ۱۶۲۲) وقتی سرخپوستان دریافتند که سفیدها برای سکونت به آنجا آمدهاند، پنجاه جنگجو را با مشتی تیر که در پوست مار پیچیده شده بود، به مستعمره کوچک فرستادند. آیا این کار اعلان جنگ و آغاز مخاصمات به شمار میرفت؟ سرکرده زایران، ویلیام برادفورد، جلد مار را با باروت و گلوله انباشت و برگرداند. این قدرت نمایی قاطع، ظاهراً اثر خود را بخشید و کارگر افتاد. زیرا کانونیکوس (Canonicus) رئیس قبیله، افراد خود را متقاعد ساخت که به صلح و آشتی تن در دهند. براستی نیز تا مرگ کانونیکوس (۱۶۴۱) و حتی مدتها پس از آن نیز تهاجم خصمانهای از سوی ناراگانستها مشاهده نشد.
مهاجران اروپایی در جاهای دیگر ابتدا احساس کردند که با استقبال نامطلوب بومیان رو به رو نشدهاند. بومیان طبق معمول، از مبادله پوست خز و توتون خود با اشیای مفید یا حتی غیر مفید مانند عرق که بزودی دامی مشئوم در مسیر زندگی شان گسترد. استقبال میکردند. در بادی امر احساس غصب زمینهای آن به وسيله مهاجران برایشان دست نداد. زیرا زمین به نسبت جمعیت بومی که پراکنده و ناچیز بود، وسعت شگفتی داشت و این تناسب با استقرار از اروپاییان در حاشیه دریا یا چند مصب رود در ديدهی بومیان نمیآمد. مثلاً در ماساچوست که از نظر جمعیت بومی بسیار فقیر بود بیماری همه گیر (۱۶۱۱) اکثر بومیان را به کام مرگ فرستاد و چند سال بعد، بیماری آبله تقريباً و کار کلیه بازماندگان را ساخت و از پایشان انداخت.
بومیان آمریکا از هزار سال پیش از ورود اروپائیان در سواحل شرقی آمریکا در جمعیتهای کوچک یا روستاهی متشکل از 10 تا 100 خانواده زندگی می کردند، تخمین جمعیت ساکن در دره هادسون دشوار است اما جمعیت بومیان در منطقه لینیپ (Lenape) در ایالت نیوجرسی تا خلیج دلاور که شبه جزیره مانندی بین نیویورک و دلاور هست حدود 10 هزار نفر در 1600 میلادی برآورد میشد. (خلیج هادسون که در شمال کانادا و از بزرگترین خلیجهای دنیا است را نباید با رودخانه و دره هادسون در نیویورک آمریکا اشتباه گرفت.)
اندک اندک اروپاییان با اینکه امتیازات قاطع و گوناگونی تحصیل کرده بودند، به این نتیجه رسیدند که «وحشيها»، واجد هیچ نوع حقوق قبلی از نظر مالکیت نیستند و در صدد برآمدند تا مالکیت را تحت نظام قانونی درآورده و وجدان خویش را با تنظیم معاملاتی دروغین مبنی بر فروش اراضی و ثبت آنها بر روی پوست آهو آسوده کنند. بومیان نیز به جای امضاء علامت یا انگشت میزدند. لیکن تردیدی نیست که ایشان به هیچ وجه مفهوم معامله را در نمییافتند. اندیشه مالکیت و فروش دارایی غيرمنقول در تصورشان نمیگنجید. آنان چنین میپنداشت که سفیدها صرفاً خواهان بهره برداری از این زمینهایند و قصد تملک ندارند. غالباً دسترسی به رئیس قبیله غیر ممکن میگشت و سفید پوست بدون هیچ تشریفاتی چمنزار مورد نظر یا مجاور زمین پیشین را به منظور ارضای نیازهای خود تصاحب میکرد.
با این حال چند سال که سپری شد، بومیان دریافتند که استیلای سفیدپوستان، عوض و نتایج وخیمی به بار میآورد. مهاجران جدید مرتباً در سواحل پیاده میشدند و بتدریج دامنه دهکده هایشان بیش از پیش از سواح ، دریا فراتر میرفت و به داخل سرزمین کشیده میشهد و چون ناگزیر به تأمین خوراک بودند، و به شکار گوزن و غاز وحشی میپرداختند و نیز کشت و کار خود را به زمینهای غیر ساحلی بسط میدادند و به همین منظور، زمینهای بومیان را که در اثر هجوم سفیدپوستان، عقب نشسته بودند، پس از سوزاند ریشه ها حاصلخیز گردانده و از آن بهره برداری میکردند. به این ترتیب سرزمینهای شکار بومیان آمریکا بسیار محدود و شکار نایاب تر میشد. کینه توزیها و خرده حسابهای شخصی چون تیری که گه گاه از پشت درختی سفید پوستی را آماج خود میساخت و سپس به یورشهای جمعی بومیان، آتش زدن خانهها و مزارع - کش مکشهای شدیدی میان بومیان و مهاجران در میانداخت. لیکن ماجرا به همین جا خاتمه نمییافت. تلاش سفیدها به منظور متوقف ساختن عمليات، تلافی جویانه بومیان و خنثی کردن مساعی خصومت آمیز آنان به طور خستگی ناپذیر ادامه داشت.
اشغالگران اروپایی دنیای جدید (آمریکا)، گروه مجازات تشکیل دادند و عدهای را به تنبیه بومیان گماشته بودند. گاهی چریکهای مخصوص، به این منظور آموزش دیده و به خدمت در میآمدند. بدیهی است که تفنگ، از تیر و کمان کارآمدتر بود و اروپائیان به این ترتیب خود را شایسته تصاحب و تملک زمینهای جدیدتر و تاخت و تاز بیشتر میپنداشتند.
البته در فواصلی چند، صلح و آرامش نیز، که البته خالی از بیم و تشویش نبود، پدید میآمد لیکن دیری نمیپایید که حملات وحشیانه از سر گرفته میشد همچنان که در آن زمان ورد زبانها بود، کشتار همگانی سرخپوستان دوباره از سر گرفته میشد- که حتی کودکان و زنان نیز جان سالم به در نمیبردند.
به این ترتیب یک جنگ و گریز نهانی میان بومیان و اروپاییان بر قرار گشت که نبرد فلوراید در داکوتا از آن شعله ور شد. این کشمکش در حدود دو قرن و نیم مداومت یافت.