جامعه ساسانی
مقدمه
راههای متفاوتی برای بررسی جامعه ایران در دوران باستان پسین وجود دارد. دیدگاه سنتی این بوده که به تقسیمات طبقاتی ایجاد شده توسط ساسانیان با استفاده از جزمهای دینی کهن دوره اوستایی توجه شود.
ساسانیان با پی ریزی «ایرانشهر»، هنجارهای اوستایی و نیز ساختار طبقاتی آن را به جامعه درون فلات ایران انتقال دادند. با این حال، جامعه موجود جامعه ایلیاتی و چادرنشین دوران کهن نبود و ویژگیهایی داشت که در دورههای هخامنشی و سپس اشکانی پرورده شده و توسعه یافته بود. در این جا آنچه اهمیت دارد آن است که جامعه «ایرانشهر» را در پرتو ویژگی ثابت و غالب ایران در سراسر تاریخ پیش از مدرن آن بررسی کنیم. این ویژگی ثابت عبارت است از همزیستی جمعیت ساکن و جمعیت کوچرو یا چادرنشین. الساندرو بائوزانی در کتاب ارزشمند خود به نام ایران، ویژگیهای عمده این کنش متقابل در دوره اسلامی را ترسیم کرده که برخی از اصول آن در مورد ایران پیش از اسلام نیز قابل تعمیم است. جمعیت ساکن عمدتاً در روستاها زندگی میکرد، اما با گذشت زمان و تحقق برنامه شهرسازی ساسانیان جمعیت بیشتری در شهرهای قدیم و جدید اسکان مییافتند. احداث شهرها وجه مشخصه اصلی برنامه دولت ساسانی بود که پیامدهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جامعه ایران داشت. متون پهلوی نظیر کتاب شهرستانهای ایرانشهر نمایانگر شور و حرارت شاهان ساسانی برای شهرسازی یا نوسازی شهرها و نامگذاری آنها با اسامی خویش است. مثلا اردشیر یکم شهرهای بسیاری ساخت که مهم ترین آنها «اردشیر - خورّه» در پارس است، و شاپور یکم شهرهای بیشتری ساخت که باز مشهورترین آنها «ایران - خوره به شابور» نامیده شد. اظهار عقیده شده است که از دو کلمه «ایران» در نام شهرها عمدی و هدفدار بوده و بازتاب اندیشههای اوستایی و پیوند دهنده «اسطوره» و «حماسه» ایران در قرن سوم میلادی بوده است. استفاده از اصطلاح «ایران خورّه» به عنوان جزئی از نام شهرها در واقع احیای مسلک اوستایی (فرّ آریایی) بود که نمایانگر باورهای مسلکی ساسانیان است. در بسیاری از شهرها جماعات رومی، ژرمنی (گوتها) و مردمانی از نحلههای مذهبی مختلف نظیر مسیحیان و یهودیان و حتی احتمالاً کفار از «هلال خصيب» و سایر اسیران جنگی که در جنگ با روم به اسارت ایران در آمده بودند نیز اسکان داده میشدند. پیامد این انتقال جمعیت، سرازیر شدن سیل جمعیت غیر ایرانی به درون امپراتوری بود. بسیاری از این اسیران کارگران ماهر و گاه مهندسانی بودند که از ایشان در ساختن شهرهای شاهی و احداث زیربناهایی نظیر پلها و سدها استفاده میشد، ضمن آن که مردم ایران نیز با فناوری رومیان آشنا میشدند. تأثیر اقتصادی این تبعید و اسکان جمعی بسیار مهم بود. ظاهراً از جمله علل لشکر کشیهای شاپور یکم به غرب به دست آوردن غنایم و باجگیری از رومیان، تثبیت قدرت ساسانیان در قفقاز، بین النهرین و هلال خصيب، و آوردن کارگران ماهر برای ساختن شهرهای جدید یا بازسازی شهرهای قدیم بود. این نکته به خصوص در مورد احداث شهرهای شاهی و کارگاههای آن که کارگرانش را اکثراً خارجيان تشکیل میدادند صدق میکرد. این اقدام در عین حال پیامد دیگری نیز داشت و آن احتمالاً هجوم مسیحیان و گسترش مسیحیت در ایران بود.(ص ۱۴۱_۱۴۲)
بر خلاف جمعیت ساکن، در مورد قبایل و عشایر کوچ رو که در فلات ایران زندگی میکردند اطلاعات کمتری داریم. مهم ترین گروه چادرنشینان را به زبان فارسی میانه (پهلوی) kurd مینامیدند. گرچه ممکن است این واژه فقط در مورد «کردها» که جماعتی چادر نشین بودند به کار میرفته، اما باید گفت که در ادبیات پهلوی این واژه را به معنایی گستردهتر و برای همه چادرنشینانی که معمولاً رابطه خوبی نیز با ساسانیان شهرگرا نداشتند مورد استفاده قرار میدادند. اگر گفته ابن بلخی را باور کنیم، ساسانیان از میان ایشان سربازگیری هم میکرده اند که نشانه آن است که سرانجام به قدرت دولت تن دادهاند. همین نکته در مورد قبایل دیلمی و گیلانی نیز صدق میکند که شناخته شدهتر هستند و چه در زمان ساسانیان چه در دوره اسلامی از وجود آنها در ارتش استفاده میشده است.
گروه قابل ذکر دیگر کرمانیان هستند که گفته میشود آنها نیز قبایل چادرنشین بوده و به نوشته استخری در ایالت فارس زندگی میکردهاند. در متون پهلوی به استفاده از کردان و کرمانیان در ارتش در زمان ساسانی و نیز اوایل دوره اسلامی اشاره شده است. «دهقانان» یعنی زمینداران مرفه کوچک، میان شهرنشینان و چادرنشینان نقش مهمی ایفا میکردند و اینان همان طبقهای هستند که از قرن ششم به بعد یعنی از زمان اصلاحات قباد یکم و خسرو یکم اهمیت و شهرت بیشتری پیدا کردند. با توجه به وجود ساسانیان شهرگرا باید به شهر و سازمانهای اجتماعی در شهرها بیشتر توجه کنیم تا تاریخ اجتماعی ایران را دریابیم. ساسانیان در چنین محیطی بهتر میتوانستند انگارهها و الگوهای اجتماعی - سیاسی خود را تحقق بخشند و گسترش دهند. شایان تأکید است که به يقين نمیتوانیم بگوییم از چه زمانی سامان و تقسیمات طبقاتی به اوج صلابت خود رسیده و حتی میزان این صلابت و استحکام به راستی تا چه اندازه بوده است، چون فقط در متون پهلوی مکتوب در سدههای هشتم و نهم میلادی یعنی در دوره اسلامی است که اطلاعات جامعتری در این زمینه وجود دارد که آن هم از دیدگاه مذهبی است. در این متون یک سامان اجتماعی آرمانی مطرح شده که بی گمان اشارهای است به آنچه احتمالاً ساسانیان دست اندر کار تحقق آن بودهاند. شاید بتوان گفت که در پایان سده سوم میلادی این سامان و صلابت طبقاتی شروع به شکل گیری کرده است. از منابع گوناگون چنین برمیآید که چهار گروه یا طبقه (پیشه(pēšag) از سوی دولت و دستگاه مذهبی به رسمیت شناخته میشدهاند. (ص ۱۴۲_۱۴۳)