فتح دریاها
كریستوف كلمب
«سرنوشت روشن و مسلم» چنان بود که در این عهد كسي خطرات سفر در اقیانوس اطلس را به جستجوي هند یا «ختا» بر خویشتن هموار سازد. مدت دو هزار سال، در یك افسانه، از جزیره آتلانتیس در آن سوي دریا سخن رفته بود؛ و بنابر افسانههای بعدي، در وراي اقیانوس اطلس چشمهای وجود داشت که آبش به آدمي جواني ابدي میبخشید. شكست مسیحیان در جنگهای صلیبي به كشف آمریكا انجامید؛ تسلط تركان بر قسمت خاوري دریاي مدیترانه، و بند آمدن یا بسته شدن راه خشكي به وسیله عثمانیان در قسطنطیه، و به وسیله حكومتهای ضد مسیحي در ایران و تركستان، جریان قدیمي تجارت شرق و غرب را پرهزینه و مخاطرهآمیز كردند. ایتالیا و فرانسه ممكن بود، با وجود مشكلات جنگ و راهزنی، همچنان به تهمانده این تجارت بچسبند، اما پرتغال و اسپانیا، که در اقصاي غرب قرار داشتند، دورتر از آن بودند که این كار برایشان نفعي داشته باشد.
مشكل آنها پیدا كردن راهی جدید بود. پرتغال از طریق آفریقا براي خود راهی به شرق باز كرد. اسپانیا باقي مانده بود، و چارهای نداشت جز آنکه از جانب غرب در پي جستن راهی به شرق باشد.
بر اثر پیشرفت دانش، از مدتها پیش كرویت زمین امري مسلم شده بود. اشتباهات و خطاهای علم در كم تخمین زدن پهنای اقیانوس اطلس، و تصور آنکه آسیا در آن سوي دیگر آماده فتح و اكتشاف است، خود بر آتش بیباكي دریا نوردان دامن زد. ملاحان اسكاندیناوي در سال ٩٨۶ و ١٠٠٠ به لابرادور رسیده و از وجود یك قاره بزرگ خبر آورده بودند. در سال ١۴٧٧ كریستوف كلمب، اگر به گفته خود او اعتماد كنیم، به ایسلند رفت؛ و از قرار معلوم، روایات غرورآمیز سفر لیف اریكسن (1) را به «وینلند» شنید. اكنون تنها چیزي که براي اقدام به این ماجراي بزرگ ضرورت داشت پول بود. شجاعت و دلاوري فراوان بود.
كریستوف كلمب در وصیتنامهاش، که قبل از عزیمت به سومین سفر براي عبور از اقیانوس اطلس نوشته بود، از نوشتههای موجود همیشه خود را به نام اسپانیایي كریستوبال كولون میخواند، نه نام ایتالیایي كریستوفور و كولومبو، اما به احتمال قوي علت این امر آن است که وي به زبان اسپانیایي مینوشته، در اسپانیا میزیسته، و براي فرمانروایان اسپانیایي به سفرهای اكتشافي خود میرفته، نه به خاطر آنکه در اسپانیا متولد شده بوده است.
گمان میرود که نیاكان وي یهودیان مسیحي شده اسپانیایي بودهاند که به ایتالیا مهاجرت کردهاند؛ اینکه كریستوف كلمب در رگهای خود خون و غیرت عبري داشته است دلیلي تقریباً متقاعد كننده دارد. پدرش نساج بود، و ظاهراً كریستوفوو مدتي در جنووا و ساوونا شغل پدر را دنبال میکرد. بنابر ترجمه احوالي که پسرش فردیناند از وي نوشته است، در دانشگاه پاویا به تحصیل شتارهشناسی، هندسه، و هیئت پرداخته است؛ اما در اسناد دانشگاه نامي از او نیست، و خود وي میگوید که در چهارده سالگي به شغل ملاحي افتاده است، زیرا در جنووا همه راهها به دریا میرسید.
در سال ١۴٧۶ كشتیاي که وي با آن به سوي لیسبون میرفت مورد حمله دریازنان قرار گرفت و غرق شد؛ كریستوف كلمب نقل میکند که به یاري شکسته پارههای كشتي، شناكنان پس از طي حدود ده كیلومتر، به ساحل رسیده است؛ شاید این دریاسالار بزرگ از قدرت تصور فوقالعادهای هم برخوردار بوده است. میگوید که چند ماه بعد، با داشتن سمت ناخدایي، به انگلستان، سپس به ایسلند، و بعد از آن به لیسبون رفت. در آنجا ازدواج كرد، رحل اقامت افكند، و به كار نقشهكشي و نقشهنگاري پرداخت. پدر زنش دریانوردي بود که خدمت شاهزاده هانري دریانورد را كرده بود، بدون شك، كریستوف كلمب از او داستانهای پر تب و تابي از ساحل گینه شنیده بود. در سال ١۴٨٢ ،احتمالاً با سمت افسري، به یك ناوگان پرتغالي که به المینا میرفت پیوست. با علاقه و توجه فراوان، كتاب معروف پاپ پیوس دوم را که در آن از امكان دور زدن آفریقا از طریق دریا سخن میراند خوانده و یادداشتهای بسیاري برداشته بود.
اما مطالعاتش، بیشتر و بیشتر، او را به مغرب متمایل میساخت. میدانست که استرابون در قرن اول میلادي از اقدامي که براي دور زدن كره زمین شده بود سخن گفته است. با این كلمات آشنا بود که میگفت:«پس از گذشت سالها، عهدي فراخواهد رسید که حصار دریاها خواهد شكست و قاره عظیمي پیدا خواهد شد، تیفوس پیامبر دنیاهای جدیدي را به جهانیان نشان خواهد داد، و جزیره ایسلند دیگر آخرین نقطه زمین تصور نخواهد شد.» وي سفرنامه ماركوپولو را، که از ثروت و نعمت چین ستایشها میکرد و ژاپن را در ٢,۴٠٠ كیلومتري قاره آسیا جاي میداد، خوانده بود. بر نسخه كتاب صورت جهان، اثر پیردرآیي، بیش از هزار یادداشت نوشت. حدس و تخمین شایع آن زمان را درباره اندازه محیط زمین ٢٩,٠٠٠ تا ٣٢,٠٠٠ كیلومتر پذیرفت؛ و از تركیب و تالیف آن، با گفته ماركوپولو در مورد محل ژاپن بدین نتیجه رسید که نزدیكترین جزایر آسیایي باید در حدود لیسبون باشند. از نامهای که طبیب فلورانسي، پائولو توسكانلي، به آلفونسو پنجم، شاه پرتغال نوشته بود (1474) اطلاع داشت؛ پائولو گفته بود که راه نزدیكتر براي رسیدن به هند، در مقایسه با دور زدن افریقا، راهی است که با رفتن هفت هزار كیلومتر به جانب غرب یافت خواهد شد. كریستوف كلمب براي توسكانلي نامه نوشت و پاسخي تشویقآمیز دریافت داشت. نقشه او نضج گرفت و در مغزش جوش و خروشي برانگیخت.
وي در حدود سال ١۴٨۴ به ژان دوم، شاه پرتغال، پیشنهاد كرد که شاه سه كشتي براي یك سیاحت اكتشافي یكساله در اقیانوس اطلس مجهز سازد؛ كریستوف كلمب را «دریا سالار بزرگ اقیانوس» و بلادرنگ فرماندار تمام سرزمینهایی که كشف خواهد شد قرار دهد؛ و یك دهم تمام عایدات و فلزات گرانبهایي را که از آن مناطق نصیب كشور پرتغال میشود به وي دهد (چنانکه پیداست اندیشه گسترش و ترویج مسیحیت، فرع بر ملاحظات مادي بود). شاه پیشنهاد او را به مجمعي از دانشمندان ارائه كرد، اما رد شد؛ كریستوف كلمب عرض اقیانوس اطلس را ٣,٨۵٠ كیلومتر تخمین زده بود، این رقم، به نظر دانشمندان، سخت كوچك و اشتباه بود. (این مسافت تقریباً با فاصله میان جزایر كاناري و جزایر هند غربي تطبیق میکرد.) در سال ١۴٨۵ دو دریا نورد پرتغالي نقشه مشابهي به شاه ژان پیشنهاد نمودند، اما تعهد مالي آن را خود تقبل كردند. ژان، دست كم، دعاي خیر خود را بدرقه راه آنها ساخت، دریانوردان بادبان بر كشیدند (١۴٨٧)؛ اما چون راهی را که بیش از اندازه در جهت شمالي بود تعقیب نمودند، با بادهای سخت غربي مواجه شدند و با نومیدي بازگشتند. كریستوف كلمب دوباره پیشنهاد داد(١۴٨٨)، شاه وي را به حضور طلبید، اما وي درست موقعي رسید که بارتولومئو دیاز افریقا را دور زده و پیروزمند بازگشته بود. حكومت پرتغال، که از یافتن راه آفریقا به هند سرخوش بود، مسئله پیداكردن راه غربي از طریق اقیانوس اطلس را به فراموشي سپرد. كریستوف كلمب به جنووا و ونیز روي كرد، ولي در آنجا نیز به پیشنهادات وي اعتنایي ننمودند، زیرا آنها توجه خود را به راه خاوري شرق معطوف داشته بودند.
كریستوف كلمب برادرش را مأمور كرد تا به انگلستان رود و عقیده هنری هفتم، پادشاه آن دیار، را بپرسد، هنری او را به مذاكره فراخواند. هنگامي دعوتنامه به دست كریستوف كلمب رسید که وي پیشنهاد خود را به اسپانیا ارائه كرده بود. اكنون (1488) او در حدود چهل و دو سال داشت؛ بلند بالا و و لاغر بود، صورت كشیده، بشره سرخگون و كك و مكي، بیني عقابي، چشمان آبي، و موهای قرمز روشني داشت که به خاكستري میزد و دیري نمیگذشت که سفید میشد. پسر و دوستانش او را محجوب، خوش برخورد، موقر، بصیر، در خوردن و نوشیدن میانهرو، و سخت پارسا توصیف کردهاند. دیگران مدعي بودند که مردي خودبین بوده، عناویني را که به دست میآورده به رخ دیگران میكشیده، در خیال و نوشتههایش نسب خود را بالا میبرده، و براي گرفتن سهم بیشتري از طلاهای دنیاي جدید آزمندانه چانه میزده است. اما در هر صورت او بیش از آنچه میخواست گاهی از ده فرمان پاي بیرون مینهاد، چنانکه در قرطبه، بعد از مرگ زنش، زني به نام بئاتریث انریكوئث از او پسر نامشروعي به دنیا آورد (١۴٨٨). كریستوف كلمب، با آن که در زمان حیات و پس از آن، طبق وصیتنامهاش، زندگي مرفهی براي او تدارك دید، با وي عروسي نكرد. از آنجا که بسیاري از بزرگان آن دوران که عصر سرخوشي بود از این كودكان حرامزاده فراوان داشتند، گمان نمیرود که كسي به این یكي به چشم بدبیني و خشم نگریسته باشد. در این میان، او درخواست خود را به ایزابل، فرمانرواي كاستیل، عرضه كرد (اول مه ١۴٨۶). ایزابل رسیدگي بدان را بر عهده مجمعي از مشاوران خود به ریاست اسقف اعظم تالاورا گذاشت. مجمع مزبور، پس از مدتها تاخیر، آن را به دلیل غیر عملي بودنش رد كرد و اعلام داشت که آسیا دورتر از آن است که كریستوف كلمب گمان برده است. با وجود این، ایزابل و فردیناند مقرری سالانهای برابر ١٢,٠٠٠ سکه مراودي (٨۴٠ دلار) براي وي مقرر داشتند و، طبق نامهای، به تمام شهرداریها دستور دادند که به او جا و خوراك رایگان بدهند. شاید قصدشان آن بود که از این راه حق خود را بر نقشه او حفظ كنند، مبادا كریستوف كلمب آن را، که ممكن بود به كشف قاره جدیدي منجر شود، در اختیار شاه دیگري بگذارد. اما هنگامی که مجمع تالاورا، پس از بررسي نقشه، دوباره آن را رد كرد، كریستوف كلمب بر آن شد که پیشنهاد خود را تسلیم شارل هشتم پادشاه فرانسه كند.
فرایارخوان پرث رئیس صومعه لارابیدا، با تحصیل اجازه شرفیایي مجدد او به حضور ملکه ایزابل، وي را از این كار منصرف كرد. ایزابل ٢٠,٠٠٠ سکه دیگر برایش ارسال داشت تا هزینه راه كند و به اردوگاه سانتافه بیاید. كریستوف كلمب چنان كرد؛ ایزابل با مهرباني تمام به تقاضاي او گوش فرا داد؛ اما مشاورانش بار دیگر طرح پیشنهاد وي را رد كردند، و او ناچار آماده عزیمت به فرانسه شد (ژانویه1492).
در این لحظه مهم و قاطع، یك یهودی تعمید یافته چرخ تاریخ را به گردش افكند. لویس دسانتاندر، وزیر مالیه فردیناند، ایزابل را به نداشتن تخیل و جرئت مبادرت به كارهای خطیر ملامت كرد، وي را با نوید مسیحي كردن مردم آسیا برانگیخت، و پیشنهاد كرد که خود، به یاري عدهای از دوستان، هزینه مالي سفر را تأمین كند. چند تن یهودی دیگر، چون دون اسحاق ابراونل، خوان كابررو، و آبراهام سنیور، از نظر وي پشتیباني كردند. ایزابل برانگیخته شد و جواهرات خود را براي تدارك پول لازم عرضه داشته سانتاندر احتیاجي بدان ندید. از انجمن برادریي که خود خزانهدارش بود ١,۴٠٠,٠٠٠ مراودي وام گرفت؛ از جیب خود ٣۵٠,٠٠٠ مراودي بر آن افزود؛ و كریستوف كلمب همه این مبلغ را به اضافه ٢۵٠,٠٠٠ مرادوي دیگر دریافت داشت. همان زمان یا بعداً، نامهای به عنوان خان ختا نوشت و به كریستوف كلمب داد؛ زیرا جایي که كریستوف كلمب امید داشت بدان رسد چین بود، نه هند؛ و تا آخر عمر نیز میپنداشت که جایي را که كشف كرده است همان دیار است. در روز سوم اوت، «سانتاماریا» (كشتي پرچمدار او) و دو كشتي «پینتا» و «نینیا»، با هشتاد و هشت سرنشین و آذوقه یكساله، به دل دریا بادبان بركشیدند.
پینوشت:
(1) لیف اریکسون (حدود ۱۰۰۰م)(Leif Ericsson)
کاوشگر اسکاندیناویایی و فرزند اریک سرخ. از گرینلند به سوی غرب کشتی راند تا سرزمینی را پیدا کند که اسکاندیناویاییها اولینبار در ۹۸۶م دیده بودند. به جزیرۀ بافین(Baffin) رفت و سپس با کشتیرانی در نزدیکی ساحل لابرادور(Labrador) به نیوفاوندلند (Newfoundland) رسید. آنجا را وینلند(Vinland) (سرزمین شراب) نامید، چون در آن بوتههای انگور دید. این روایت در ۱۹۶۱ تأیید شد. در این سال، گروهی نروژی به رهبری هلگ اینکستاد(Helge Ingstad) آثار اقامتگاهی وایکینگی (حدود ۱۰۰۰م) را در نزدیکی آبادی ماهیگیری لانس او مدو(L’Anse-aux-Meadows) در گوشۀ شمالی نیوفاوندلند پیدا کردند.