چیستی دانشگاه

چیستی دانشگاه

در این نوشته، نخست به خاستگاه و سرشت‌های بنیادی دانشگاه خواهم پرداخت و سپس رویکرد سیاست‌گذاران و خواست‌ آنها از دانشگاه را بررسی خواهم کرد و به مفهوم پاسخ‌گوبودن دانشگاه می‌پردازم. در بخش پایانی، نقش دانشگاه در جامعه و چگونگی دستیابی به آن از راه آموزش و پژوهش دانشگاهی را بررسی خواهم کرد.

تاریخ ثبت: (1396/12/04 )  تاریخ بروزآوری: (1396/12/04 )

این مطلب (2,057)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

دانشگاه بوعلی سینا

پیش‌گفتار: طرح مسئله
در سال ١٨٥٢ «جان هنری نیومن» در تعریف دانشگاه نوشت: «دانشگاه جایی است که دانشجوها را از هر طبقه اجتماعی برای هر نوع دانشی می‌پذیرد. مکانی است که با رودررویی آدم‌ها، اندیشه‌ها در آنجا پخش می‌شوند. جایی است که هزاران اندیشوارگی در رویارویی با یکدیگر در ساختنش سهم دارند. جایی است که خردورزی پیش برده می‌شود، یافته‌های نو تأیید و تکمیل و خطاها و ناراستی‌ها در برخورد اندیشه‌ها آشکار می‌شوند. این آموزش متقابل است، بزرگ‌ترین دستاورد جامعه انسانی». او می‌نویسد: «ما باید با انسان زنده گفت‌وگو و به حرف او گوش کنیم...، ادعاها و رابطه بین موضوع‌های مورد بررسی انسان‌های متفاوت را به یاری یکدیگر تنظیم کنیم. این‌گونه است که فضای پاکیزه برای اندیشیدن پدید می‌آید و دانشجوها در آن نفس می‌کشند و می‌بالند»١. ٤٠ سال پیش‌تر از آن، در سال ١٨١٠ «ویلهلم فون هومبولت» در یادداشتی دانشگاه را بر پایه سه اصل تعریف کرد که به ساخته‌شدن دانشگاه برلین انجامید و الگوی دانشگاه‌های پژوهش‌بنیاد امروزی شد. این اصول عبارت بودند از: وحدت پژوهش و آموزش، آزادی تدریس و خودگردانی آکادمیک. نخستین این سه اصل، نکوهش جدابودن پژوهش از آموزش است. او بر این باور بود که پژوهش جدا از آموزش، دورافتادن آموزش دانشگاهی از پرسشگری است. دومی، لزوم آزادبودن استادهای دانشگاه در تدریس تخصص‌شان است. اصل سوم فون هومبولت به معنی حمایت از کار آکادمیک در برابر تحریف‌ها و کنترل حکومتی است.
دیدگاه‌های نیومن و فون هومبولت زیرساخت‌های کارکرد دانشگاه‌اند. اگرچه گاهی این دو دیدگاه در رویارویی باهم توصیف شده‌اند، اما به نظر نگارنده آنها مکمل هم‌ هستند. دانشگاه پیروزمند، از پاسداری و درهم‌آمیزی این دو برمی‌آید. گفتار نیومن: «یافته‌های نو، تأیید و تکمیل و خطاها و ناراستی‌ها در برخورد اندیشه‌ها و ذهن‌ها آشکار می‌شوند»، پایه استواری برای فون هومبولت در جست‌وجوی او برای آفرینش دانش نو به یاری پژوهش است. «گفت‌وگو با انسان زنده و شنیدن دیدگاه او»، پافشاری بر اهمیت آموزش دانشگاهی با پژوهشگرهایی است که دانش دست‌اول دارند. پژوهشگرها کسانی هستند که می‌توانند پیچیدگی‌هایی را که دانش واقعی در آنها نهفته است، با دانشجوها در میان بگذارند.
دانشگاه‌های پیروزمند دنیا از بنیادها و اصول نیومن و فون هومبولت پیروی کرده‌اند و دستاوردهایی گران به دست آورده‌اند. آنها الگوهای جهانی آموزش دانشگاهی‌اند. چیدمان اجتماعی این دانشگاه‌ها، بسیار تعاملی است. شور و آزادی عمل و اندیشه در این دانشگاه‌ها، محیط‌های بسیار زایایی را فراهم کرده است. این پویایی، ویژگی روشن دانشگاه است. دانشگاه‌ها یکی از پرارزش‌ترین مرکزهای زایش اندیشه‌های نو در دنیای مدرن‌اند؛ در واقع، به‌وجودآورندگان دنیای مدرن‌اند. دانشگاه‌هایي از این دست، چشمه‌های اندیشه‌ها و فرایندهای اجتماعی دگرگون‌کننده جوامع خودشان‌ هستند. دانشگاه‌هایی که از اصول بنیادی جان هنری نیومن و فون هومبولت پیروی کرده‌اند، نمادها و نمونه‌های آشکار از نهادهایی هستند که نه‌تنها درگیر فرایند دینامیکی تولید و توصیف دانش‌اند، بلکه نسبت به نیازهای زمان دنیا و مسئله‌های آن نیز حساس‌اند.
کارکرد دانشگاه بر مجموعه پیچیده‌ای از بنیادها استوار است که لازمه همدیگرند. دانشگاهیان در گستره‌هایی از دانش نظری، با نایقینی‌های پیش‌بینی‌ناپذیر به پژوهش می‌پردازند و در همان حال، به کاربردهای یافته‌های خود می‌اندیشند؛ دانش به‌جا‌مانده از گذشته را می‌آزمایند، آن را فراتر می‌برند؛ به جستن و یافتن اصول معنی‌دار برای استدلال و عمل برمی‌آیند و آن را به نسل بعدی دانشجوها آموزش می‌دهند. ازاین‌رو، عملکرد دانشگاه هر دو کران کوتاه‌مدت و بلندمدت را می‌پوشاند. از یک‌سو دانشجوهایی را با مهارت‌های عمومی و اختصاصی می‌پرورانند و به جامعه می‌فرستند تا با بهره‌گیری از دانش و فهمی که دانشگاه تولید کرده است، به حل مسئله‌های روز و نیازهای جامعه بپردازند. از سوی دیگر، دانشگاه‌ها در مرزهای انتزاع و در گستره‌های کاوشی در تلاش بازگشایی رازهایی برمی‌آیند که شاید اهمیت آنی آنها و ارتباط‌شان با دیگر پدیده‌ها هنوز آشکار نیستند، اما می‌توانند برای آینده سودمند باشند. ساده‌تر بگویم؛ توصیف هدف اصلی دانشگاه ساده است: دانشگاه مکانی برای «فهمیدن» و گستراندن آن است. هرچیز دیگر، مانند به‌دست‌آوردن مهارت و سهم‌داشتن در نوآوری، کارکردهای ثانوی دانشگاه‌اند.
نداشتن انگیزه بیرونی یکی از ویژگی‌های سرشتی دانشگاه است. دانشگاه نهادی مستقل و به‌دور از وابستگی به گروه‌بندی‌های اجتماعی است. افزون بر این، بدون نگرانی از سودمندی آنی یا نتیجه زودرس، دانشگاه‌ها در پیگیری پژوهش و آزمودن اندیشه‌ها استقلال و آزادی دارند، آنها نگران نیستند که پیگیری‌شان ممکن است به کجا بینجامد. این بدان معنی است که دانشگاه‌ها می‌توانند بدون ارزش‌گذاری و رها از محدودیت‌های ایدئولوژیکی و اقتصادی به تحلیل و بررسی موضوع‌های بحث‌انگیز بپردازند. این آزادی و بازبودن، وظیفه و حق انتشار یافته‌ها و شرکت در بحث‌های مربوطه را نیز می‌پوشاند. سودمندی مهم بازبودن فضای کاوشی دانشگاه، نه‌تنها به گستردگی پژوهش و آموزش در رشته‌های متفاوت، بلکه در رویش دیدگاه‌های گوناگون در درون یک رشته خاص می‌انجامد. این‌گونه فضاهای برخورد اندیشه‌ها به سبزانش کارهای میان‌‌رشته‌ای و چندرشته‌ای می‌انجامد و به دانشگاه یاری می‌کند تا گفتمان‌های منطقی را بر پایه استدلال و بازبودن بپروراند. این رویکرد به همکاری بین دو یا چند سازمان یا دانشکده می‌انجامد و باروری اندیشه‌ها و احترام‌گذاری به نگاه‌های جایگزین را فراهم می‌کند. فرهنگی که از آن برمی‌خیزد، دیدگاه‌های بدون پشتوانه را کنار می‌گذارد و رقابت آزاد اندیشه‌ها را بدون نگرانی از اینکه از کجا می‌آیند و چه کسانی آنها را مطرح می‌کنند  یا در کجا پایان می‌گیرند، پاس می‌دارد. این فرهنگی است که گنگی‌ها، نایقینی‌ها و رویارویی ناگزیر بین ارزش‌های متفاوت را ارج می‌گذارد و در همان حال، بر این باور است که گفتمان باز و خردگرا تنها راه پیشرفت است.آزادی اندیشه و بازبودن فضای دانشگاهی، پذیرای دانشجوها و کارکنان از هر فرهنگ و کشور است. گوناگونی فرهنگ‌ها در سپهر دانشگاهی هرچه بیشتر باشد، شراره‌های نوآوری افزون‌تر و خردورزی، اندیشیدن و رویانش رویکردها و ایده‌های نو فزون‌تر می‌شود.
فضای باز دانشگاهی با فراهم‌کردن بستری امن برای نوآوری، پرسشگری و امکان آزادی آزمودن چیزهای تازه، بر پویایی جامعه و فرهنگی که دانشگاه در آن قرار دارد، می‌افزاید. این به نوبه خود امکان نقد مستقل جامعه را شدنی می‌کند و درنتیجه، محیطی برای بلوغ فناوری و اندیشه فراهم می‌کند. یک دلیل اینکه دانشگاه‌ها چنین نقش مرکزی‌ای در جامعه دارند، این است که دانشگاه‌ها با رویدادهای روز درگیرند، به پایش و بررسی آنها می‌پردازند، با همه بخش‌های جامعه برهم‌کنش دارند؛ کُنایی آنها در گستره‌ای است که پیوسته تغییر می‌کند. این درگیری یگانه است، به این معنی که دانشگاه‌ها به آینده می‌نگرند، در نگاره‌ای بزرگ‌تر، جهانی می‌اندیشند و در همان حال، اکنون و دشواری‌های موضعی را فراموش نمی‌کنند.آنچه را که در بالا آوردم، بخشی از سازوکار درونی کارکرد دانشگاه است که دسترسی به وظیفه بنیادی دانشگاه، یعنی «فهمیدن» و گستراندن آن را شدنی می‌کند. چالش جدی در این است که چگونه می‌توان از هدف اصلی دانشگاه پاسداری کرد و به هدف‌های ثانوی هم رسید. کوتاه‌بینی سیاست‌گذاران و درک سطحی آنان از عملکرد دانشگاه، ناتوانی مدیران دانشگاه‌ها در تدوین و شناخت خاستگاه دانشگاه و هیئت علمی دست‌چین‌شده بر اساس معیارهای غیردانشگاهی در سال‌های اخیر، امروز به جایی رسیده است که هدف اصلی دانشگاه در حال فراموشی است. اگر هدف اصلی دانشگاه بمیرد، همه کارکردهای ثانوی هم به همراه آن خواهند مرد. تضمین اینکه این پدیده روی ندهد، نیازمند گفتمانی دشوار بین دولت، سیاست‌گذارها و دانشگاه است. در این نوشته من بر آنم تا زاویه‌های تاریک یا ناشناخته فاجعه‌ای را  بگشایم که به‌تندی می‌تازد و حاصلش ازبین‌بردن بنیاد دانشگاه است.


رویکرد سیاست‌گذارها به نهاد دانشگاه


دنیای ما تغییر کرده است. جهانی‌شدن، مشخصه آشکار دوران ماست. در این دنیا، دانشگاه‌ها نقش کلیدی سرمایه ملی را دارند. دولت‌ها، دانشگاه‌ها را چشمه‌های دانش نو و نواندیشه‌پردازانی می‌دانند که می‌توانند افراد چیره‌دست بپرورانند تا در نوآوری فناوری سهم داشته باشند. بنابراین جای شگفتی نیست که دانشگاه از حاشیه به مرکز توجه دولت‌ها جابه‌جا شده باشد. دولت‌ها در دانشگاه سرمایه‌گذاری می‌کنند و در برابر، خواسته‌هایی دارند و فرایندهایی را برای رسیدن به خواسته‌شان به دانشگاه پیشنهاد و حتی تحمیل می‌کنند. در دو دهه گذشته، دستگاه‌های دولتی به این باور رسیدند که پیش‌نیاز موفقیت درازمدت در اقتصاد دانش‌بنیاد، آموزش و پژوهش‌های پُراندرونه‌اند و بخش بزرگ هر دو، در دانشگاه جای گزیده است. اجرای این دیدگاه، پیشران‌های سیاست‌گذاری برای دوام و کارکرد دانشگاه شدند. رویارویی با چالش‌های آنی دنیای دگرنده، سیاست‌گذارها را وادار کرده است تا دانشگاه‌ها را مانند منابع سودآوری بدانند که در حل دشواری‌های روز، بسیار سودمندند. درنتیجه، دانشگاه را منبع پرسود تولید محصول‌های تجارتی پنداشتند. این محصول، دانشجو را نیز شامل است. در کشور ما دانشگاه‌ها زیر فشارند تا به تجاری‌سازی یافته‌های خود بپردازند. به بیان دیگر، سیاست‌گذارها از دانشگاه می‌خواهند تا به دشواری‌های روز و نیازمندی‌های آنی جامعه بپردازند. ما نیز این خواست را لازم می‌دانیم و به آن ارج می‌گذاریم. اما بر این هم پافشاری می‌کنیم که چنین سیاستی باید در چارچوب کارکرد گسترده سپهر دانشگاه فهمیده شود. من بر آنم که چنین نگاه‌های عمومی سیاست‌گذارها به دانشگاه بر کج‌فهمی‌های جدی استوار است. فهمیدن نقش واقعی دانشگاه‌ها در جامعه‌های مدرن و ارتباط بین هدف‌ها و ابزارهای رسیدن به آنها، باید پیش از اعمال سیاست‌ها به‌خوبی فهمیده شوند. آنچه امروز پیش‌روی ماست، بیم رویارویی رویکرد سیاست‌گذارها به دانشگاه، با همان فرایندهایی است که دانشگاه را سودمند می‌کنند. رویکردی را که سیاست‌گذارهای دولت در برابر دانشگاه برگزیده‌اند، توانایی‌های دانشگاه برای دیدن آینده، فرای دشواری‌ها و مسئله‌های امروز را نادیده می‌انگارد و دانشگاه را در آماده‌سازی برای خردورزی و ایده‌سازی‌های لازم فردا ناتوان می‌کند. در اقتصاد دانش‌بنیاد، دانش مهم‌ترین سرمایه است و پژوهش دانشگاهی یکی از برجسته‌ترین چشمه‌های تولید دانش نو است. سیاست‌گذارهای دولت این را می‌فهمند. شاید آنان بر اهمیت جامعه آموزش‌دیده هم آگاه باشند. به نظر می‌رسد که منظور آنها از جامعه آموزش‌دیده، افراد ماهری هستند که می‌توانند در برابر مجال‌ها و دشواری‌های امروز واکنش نشان دهند؛ این نگاهی کوتاه‌عمر و ابزاری به دانشگاه و دستاوردهای آن است.
درک دولت‌ها از دانشگاه این است که پژوهش، اساس اقتصاد دانش‌بنیاد است. پژوهش می‌تواند به نوآوری بینجامد و نوآوری فرارویش اقتصادی، کاهش بی‌کاری، شکوه ملی و آسایش اجتماعی را به‌همراه خواهد داشت. دولت و سیاست‌گذارها با بهره‌گیری از امکان‌های تبلیغی خود، توانسته‌اند این نگاه حداقلی از کارکرد دانشگاه را به جامعه بباورانند که دانشگاه‌ها آفرینندگان دانش و نوآوری‌های زودرس‌اند و باید به‌طور مستقیم و برجسته، به همین کار بپردازند.


پاسخ‌گوبودن دانشگاه


در پیشبرد این نگاه و قبولاندن آن به جامعه، سیاست‌گذارها به پاسخ‌گوبودن دانشگاه در برابر جامعه انگشت می‌گذارند. درهرحال، دانشگاه‌ها از منابع عمومی و بودجه‌های دولتی استفاده می‌کنند و پاسخ‌گوبودن آنها به جامعه بسیار مهم است، اما ارزشی را که دانشگاه‌ها برای جامعه پدید می‌آورند، در بسیاری از دایره‌های دولتی به‌خوبی فهمیده نمی‌شود. پرسش مهم این است که دانشگاه‌ها برای چه چیزی باید پاسخ‌گو باشند؟ تا هنگامی که تصویر روشنی از آنچه انجام می‌گیرد، وجود نداشته باشد، نمی‌توان فعالیت‌هایی را شناسایی کرد که قابل اندازه‌گیری و پایه‌های پاسخ‌گویی‌اند. یکی از دشواری‌های اصلی در پاسخ‌گوبودن دانشگاه‌ها در برابر جامعه، ارزش‌گذاری بیش از اندازه به سودبخشی آنی پژوهش است. متأسفانه، دانشگاه‌ها هم در این دام افتاده‌اند و آن را بیش از اندازه بزرگ کرده‌اند. دانشگاه‌ها در تلاش برای نشان‌دادن پاسخ‌گویی خود، به اشتباه فرضی را پذیرفته‌اند که برودن‌داد اصلی آنها (راه‌یابی نتایج پژوهش به گستره‌های عمومی و تولید ارزش) مقاله‌های پژوهشی، ثبت اختراع و تجاری‌سازی یافته‌هایشان است. فراموش نکنیم که بخش بزرگی از پژوهش دانشگاهی ارتباط ناچیزی با نیازهای روزانه دارد؛ پژوهش دانشگاهی را باید آماده‌سازی و تولید دانشی پنداشت که در آینده‌های دور اهمیت خواهد داشت؛ آینده‌ای که هنوز آن را نمی‌شناسیم و در نتیجه، نمی‌توانیم بگوییم چه دانشی باید برای آن آفرید. دانشگاه‌ها فراموش کرده‌اند که اصلی‌ترین روش انتقال دانشی که تولید می‌کنند، از راه فارغ‌التحصیل‌های آن به جامعه است. آنان بردارهای اصلی انتقال دانش‌اند. بنابراین، باید جدی‌تر به این بیندیشیم که با دانشجوهایمان چه باید بکنیم. تکیه‌کردن و پذیرفتن خواست‌های افراد عادی جامعه هم در قالب پاسخ‌گوبودن دانشگاه به جامعه نادرست است. اگر از افراد عادی بپرسید که از دانشگاه چه می‌خواهند، خواهند گفت که به فرزندان‌شان آموزشی داده شود که بتوانند پیشه خوبی پیدا کنند و آسایش زندگی داشته باشند. در واقع، افراد عادی جامعه بر این باورند که دانشگاه دروازه یافتن پیشه و فرار از بی‌کاری فرزندان‌شان است. این همان باوری است که بخش بزرگی از سیاست‌گذارها آن را به نادرستی به جامعه تلقین کرده‌اند. در جامعه ما، نادرستی این باور آشکارتر از آن است که نیاز به بازگشایی بیشتر باشد. انبوه فارغ‌التحصیل‌های دانشگاهی بی‌کار و آنهایی که سال‌ها در جست‌وجوی کار مناسب ناکام مانده‌اند، نادرستی این باور را به رخ می‌کشند. پیامدهای این باور عمومی به بی‌عدالتی‌های اجتماعی فراوان انجامیده است که مجال بازگشایی آنها در این نوشته نیست. می‌توان یک نکته را در این نوشته بیان کرد که باور نادرست افراد عادی جامعه از دانشگاه و برون‌داد پژوهشی آن، برآمده از هم‌زبانی بین سیاست‌گذارها و مدیران دانشگاه‌ها در تبلیغ وجود سنجه‌ای برای ارزش‌گذاری به سودمندی دانشگاه در آفرینش دانش است. به نظر می‌رسد که بسیاری از مدیرها و سیاست‌گذارها، بر این باورند که بین تولید پژوهشی دانشگاه و تولید ناخالص ملی یک رابطه خطی وجود دارد. اگر این باور را بپذیریم، باید در گام بعدی فرض کنیم که تنها با پروراندن رشته‌های مهندسی و پزشکی است که تولید ناخالص ملی افزایش می‌یابد. این دیدگاه را وزیر علوم و فناوری دولت آقای روحانی با زبانی روشن در بسته‌بندی «دانشگاه نسل سوم» بیان می‌کند و هیچ جای تردید هم باقی نمی‌گذارد. از گفته‌های وزیر علوم، معاون پژوهشی و مدیر کل دفتر برنامه‌ریزی امور فناوری وزارت علوم در روز تجلیل از پژوهشگران برتر سال ١٣٩٣ چنین برمی‌آید که می‌خواهند دانشگاه‌ها و مؤسسه‌های هر استان را در یک دانشگاه ادغام کنند و رشته‌های مازاد را ببندند. تعریفی که از «رشته مازاد» ارائه می‌دهند آنهایی هستند که در امور صنعتی و کارآفرینی نیازی را برآورده نمی‌کنند. آنان از واژه «نسل سوم» دانشگاه، از دانشگاه «مهارت‌گرا»، نام می‌برند,٢ در تیرماه ١٣٩٦، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در نامه شماره ٦٧٥٠٧ به تاریخ ٣٠/٤/٩٦ «برنامه اشتغال فراگیر» را که پرداخته وزیران امور اقتصادی و دارایی (علی طیب‌نیا)، تعاون، کار و رفاه اجتماعی (علی ربیعی)، رئیس سازمان اداری و استخدامی کشور (جمشید انصاری)، رئیس بانک مرکزی (ولی‌الله سیف)، رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور (محمدباقر نوبخت)، رئیس هیئت عامل صندوق توسعه ملی (احمد دوست‌‌حسینی) و معاون هماهنگی و نظارت معاون اول رئیس‌جمهور (رضا ویسه) است و در هیئت وزیران به تاریخ ٣١/٦/١٣٩٦ به تصویب رسیده بود، به دانشگاه‌ها اعلام کرد. در ماده ٩ این ابلاغیه آمده است: به‌منظور متناسب‌سازی تحصیل و اشتغال، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مکلف است با همکاری وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی تا ١٥ تیرماه ١٣٩٦ نسبت به تنظیم سازوکار اجرائی موارد ذیل اقدام كرده و گزارش اقدامات به‌عمل‌آمده و عملکرد آن را به دبیرخانه ستاد و کارگروه ملی تخصصی مدیریت و راهبردی توسعه اشتغال پایدار ارائه كند:
- توسعه دوره‌های کارآموزی و کارورزی در دوره‌های آموزش عالی.
- تعریف دوره‌های آموزش تکمیلی در چارچوب نظام صلاحیت حرفه‌ای و ارائه گواهی‌نامه‌های سطوح مهارتی و تخصصی.
- فراهم‌کردن شرایط برای اجرای آموزش‌های عملی و کاربردی در محیط‌های کار و کارگاهی.
- رتبه‌بندی دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی بر مبنای میزان اشتغال‌پذیری فارغ‌التحصیلان.
- جهت‌دهی به یارانه دانشگاه‌ها بر مبنای میزان اشتغال‌پذیری فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در دوره‌های کارورزی.
- نظارت بر دوره‌های آموزشی کاربردی برگزارشده در محیط‌های دانشگاهی با رویکرد افزایش اشتغال‌پذیری.
توجیهی که در پس این دستور نهفته است، واگذاری پیامدهای برآمده از ناتوانی‌ها و تدبیراندیشی‌های ناروا بر دوش دانشگاه است و بر باوری ساده‌انگار استوار است که دانشگاه می‌تواند دشواری آنی بی‌کاری را حل کند. گفتم این باور ساده‌انگاری است، زیرا پیچیدگی‌های فرایند نوآوری فناوری و آموزش آن را نمی‌شناسد و با اثرهای ژرف و برجسته‌تر دانشگاه آشنا نیست. این نگاه، دانشگاه را از اثرگذاری‌های ماندگار و بنیادی بر اقتصاد، رویانش فرهنگی و اجتماعی بازمی‌دارد و سرانجام به جامعه‌ای شکننده‌تر و ناتوان‌تر می‌انجامد. این دستور از دانشگاه‌ها می‌خواهد نوعی مهارت موجود را به دانشجو بیاموزند و امیدوار است که دانشجو پس از فارغ‌التحصیل‌شدن، با مهارت خود پیشه‌ای خواهد یافت. نویسندگان این دستور وضعیت پیش‌رو را نمی‌بینند که انبوه فارغ‌التحصیل‌های با مهارت‌های مهندسی بی‌کارند و از تحلیل پیش‌آمدن این شرایط ناتوان. دانشگاه‌ها اگرچه نقش بنیادی در پایداری جامعه و پیشرفت اقتصادی دارند، اما ابزارهای ساده مهندسی جامعه نیستند. دانشگاه‌ها همواره دانشجوهای توانمند پرورانده‌اند که می‌توانند از انجام پیشه خود برآیند. مشکل این نیست، بلکه دشواری در این است که مهارت‌های موردنظر بخشنامه یادشده هیئت وزیران، دانش و مهارت کهنه دیروز است و به یقین فردا وجود نخواهند داشت. آنها هنوز به سوددهی زودرس می‌اندیشند. آنان یا نمی‌دانند یا نمی‌پذیرند که وظیفه و پاسخ‌گوبودن دانشگاه در تولید اندیشه و پافشاری در آموزشی است که دانشجوهایی را می‌پروراند تا بتوانند در پیشه‌هایی بدرخشند که هنوز وجود ندارند. دانشجویانی که در آنها خلاقیت، اندیشیدن و عادت به ارزیابی منطقی نهادینه شده باشد تا بتوانند با پیشه‌ها و فناوری و صنعت‌های تازه کنار بیایند. پیامدهای زیان‌آور این اندیشه نادرست فراوان‌اند. برخی را برشمردم. اما ناگزیرم بر یکی دیگر از کاستی‌های آن پافشاری کنم: تصمیم به اولویت‌بندی پژوهش و مهارت‌گرایی، علوم انسانی و علوم پایه را به حاشیه می‌راند. هر دوی این شاخه‌های اصلی آکادمی، در تاریخ پیشرفت‌های انسانی نقشي برجسته داشته‌اند و امروز هر دو شاخه با کاهش نگران‌کننده دانشجو روبه‌رو هستند. به نظر می‌رسد برای سیاست‌گذاران، این شاخه‌ها در قرن ٢١ چندان جایگاهی ندارند. چنین نگاه یک‌سویه و سطحی‌ای یا خردورزی و اندیشه‌پروری را تولید دانشگاهی نمی‌شمارد یا از آن بیزار است. همین رویکرد هم در چند سال اخیر ناکارآمدی خود را نشان داده است: تعداد داوطلب‌های شرکت در آزمون سراسری رشته‌های ریاضی در سال ١٣٩٥ بیش از ٢٤٠ هزار نفر بود که از آن میان ١٨٠ هزار نفر تعیین رشته کرده‌اند. در سال ١٣٩٦ تعداد شرکت‌کننده‌های آزمون سراسری در شاخه ریاضی به حدود ١٤٠ هزار نفر کاهش یافت. بنا بر گفته معاون سازمان سنجش و آموزش کشور، از این تعداد کاهش‌یافته تنها هشتادوچند هزار نفر رشته تحصیلی انتخاب کردند و از این تعداد بخش بزرگی به سراغ رشته‌های مهندسی رفتند.  بدون علوم پایه، فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، زمین‌شناسی و... و فهمیدن سازوکارهای طبیعت، فناوری نو شکل نمی‌گیرد. بدون علوم انسانی پویا، بیماری‌های اجتماعی نه‌تنها بهبود نمی‌یابند، بلکه شناسایی هم نمی‌شوند.


از دانشگاه چه می‌خواهند؟


گفته می‌شود که وظیفه دانشگاه «تولید دانش سودمند است». اما سودمندی دانش امری نسبی است: بخشی از آن، سودمندی کاربردی است، بخش دیگرش، بهبودی‌بخشیدن به شرایط انسانی دنیایی است که در آن زندگي مي‌كنيم و بخشی آماده‌سازی در برابر چیزهایی است که هنوز نمی‌دانیم آیا دانشی که می‌پرورانیم، برای آن سودمند خواهد بود یا نه. بی‌شک، دانشگاه‌هایی که بر اصول بنیادی نهاد دانشگاهی پایبند مانده‌اند، در این راه بسیار موفق بوده‌‌اند. اما شرایط موفقیت دانشگاه خیلی خاص است. دانشگاه کارخانه‌ای با تولید یا محصول مشخص نیست که با استانداردکردن فرایند تولیدش، محصول باصرفه به بازار بفرستد. برون‌دادهای دانشگاه طیفی گسترده است: با پژوهش، امکان‌های نو می‌آفریند. با آموزش، انسان‌های نو می‌سازد. تقابل و برهم‌کنش تنگاتنگ این دو، به فرارویش توانایی‌هایی می‌انجامد که پذیرش آنها نه‌تنها پاسخ‌گوی نیازهای آنی است، بلکه، با پروراندن اندیشه و نیز مردمانی خردورز، شکل‌دهنده آینده هنوز ناشناخته است و می‌تواند در این آینده ناشناخته تاب آورد و در برابر چالش‌های آن پاسخ‌گو باشد. نقش واقعی دانشگاه‌ها در جامعه‌های مدرن و رابطه آنها با رویکردها و پیامدها باید پیش از اجرای دستورالعمل‌های دولتی فهمیده شود. خطر در این است که رویکرد امروزی دولت به دانشگاه، درست همان فرایندها و کارکردهایی را به چالش می‌کشد و نادیده می‌گیرد که همواره جامعه به آنها بالیده است. نگاه دولت به دانشگاه، توانایی‌هايی را که دانشگاه به یاری آنها می‌تواند فراتر از نگرانی‌های روز را ببیند و جامعه را برای آینده آماده کند، محدود و نابود می‌کند و از دانشگاه به جز نام، چیز دیگری باقی نمی‌گذارد. بحث درباره سوگیری پژوهش و دانشگاه در راستایی رانده ‌شده است که چگونه به نیازهای اقتصادی امروزی پاسخ دهد. از گزاره‌ها، دستورها و نگاه وزارتخانه‌ها و مدیران دولتی برمی‌آید که نگاه آنها به دانشگاه در سه وظیفه خلاصه می‌شود:
١- وظیفه دانشگاه فراهم‌کردن شرایط رشد اقتصادی است.
٢- رابطه مستقیمی بین پژوهش‌های کاربردی در دانشگاه و رشد اقتصادی وجود دارد که با تجاری‌سازی نوآوری علمی و فناوری شدنی است.
٣- همبستگی مستقیمی بین رشد اقتصادی، آسایش اجتماعی، کاستن از بی‌کاری و پژوهش‌های علمی و فناوری دانشگاهی وجود دارد.
اینها برآمده از سیاستی است که بر پایه‌های نااستوار بنا شده است. سیاست‌گذارها در برداشت خود از ارتباط بین جهانی‌شدن اقتصاد و دانشگاه، به الگوی ساده‌سازی پناه بردند. آنان نتوانستند بین کارکرد دانشگاه و ساختاری که به نوآوری فناوری می‌انجامد، رابطه منطقی برقرار کنند. در نتیجه، دولت در برابر پشتیبانی مالی جامعه، وظیفه اصلی دانشگاه را به درگیرشدن در فعالیت‌هایی محدود می‌کند که به سودمندی اقتصادی مربوط‌اند. بنابراین، تنها آن گروه از پژوهش‌هایی که در خدمت منافع آنی ملی باشند، قابل پشتیبانی‌اند.
یکی از پیامدهای مستقیم این نگاه، رویش قارچی بنگاه‌هایی به نام دانشگاه در ٢٠ سال گذشته شد. من به راستی نمی‌دانم کدام منطق در پس این تصمیم خوابیده بود. اگر ابزارهای اجرای آن بر اساس اصول بنیادی دانشگاه فراهم بود، این سیاست می‌توانست در پرورش جامعه آموزش‌دیده سودمند باشد. اما به نظر می‌رسد که دست‌کم در گام‌های بعدی، از آن برای به‌تأخیرانداختن موج بی‌کاری استفاده شد. امروز ناکارآمدبودن آن بر همگان، از جمله بر دولت، آشکار است. نه بی‌کاری کاهش یافت و نه جامعه دانش‌بنیاد شکل گرفت. ازاین‌روست که اینک وزارت علوم، تحقیقات و فناوری بر آن است که بخش بزرگی از این «دانشگاه‌های» قارچی را برچیند. این در گفته‌های وزیر علوم وقت، آقای دکتر فرهادی و معاون‌هایش، به خوبی آشکار است.
افزایش فزاینده دشواری‌های اجتماعی که نتیجه تغییرهای تند در هدف‌های دنیای ماست، دولت را بر آن داشت که نگاه خود را بر پژوهش متمرکز کند. سیاست‌گذارها بدون اینکه درک روشنی از پژوهش و فرایند پیچیده آن داشته باشند، دانشگاهیان را به «تولید مقاله» واداشتند. آنها در «پژوهش» و برون‌داد آن، به دنبال یافتن پاسخ براي دشواری‌های اقتصادی و اجتماعی روز خود بودند. در نتیجه، حجم «پژوهش»های سطحی و بی‌اندرونه، رشد فزاینده‌ای یافت و افزون بر هزینه‌های مالی، هزینه‌های معنوی و اخلاقی را بر جامعه تحمیل کرد. هزینه‌های سنگین پژوهشی به نام «پروژه‌های ملی» به برخی دانشگاه‌ها سرازیر شد، بی‌آنکه بازدهی مشخصی داشته باشند. دولت درکی سطحی از رابطه بین رشد اقتصادی و دانشگاه به نمایش گذاشت. جهانی‌شدن اقتصاد زاده پیشرفت علمی و فناوری ارتباطات است که سرعت و جهان‌گیری آن بخش بزرگی از مردم که فناوری را نمی‌فهمند، حیرت‌زده کرد. اینکه جهانی‌شدن پیامد این فناوری است، یا نسخه جدیدی از امپریالیسم قرن ١٩، چندان اهمیتی ندارد. چیزی را که سیاست‌گذارها دیده‌اند، توانایی‌های فناوری‌های نو و تهدیدی است که بر نظم اقتصادی دارد. در نتیجه، آنها ارتباط سطحی بین فناوری و دانش برقرار کردند و سپس بین دانش و دانشگاه، مکان آشکاری که در آنجا پول ملی برای دانش هزینه می‌شود، پیوندی یافتند. چنین شد که سیاست‌های دخالت در امور دانشگاه با هدف حل دشواری‌های اقتصادی شکل گرفت. سیاست‌گذارها، برای اینکه بتوانند دانشگاه‌ها را در راستای این هدف سطحی با خود همراه کنند، به دانشگاه‌ها و دانشگاهیان، در قالب ارتقاي مرتبه علمی و تضمین امنیت شغلی، رانت دادند. دانشگاه‌ها سیاست‌های دولت را همه واقعیت پنداشتند، بدون اینکه بینش روشنی از خودشان، جایگاه، خاستگاه‌ و هدف‌شان نشان دهند. آنان به جای پذیرش رانت و دیدن منافع شخصی خود، بايد می‌کوشیدند هدفی مشترک و پذیرفتنی را پیشنهاد کنند و به پرسش‌های پیش‌رو، پاسخ‌های منطقی خود را ارائه می‌کردند. به‌طور مشخص، دانشگاه بايد از خود می‌پرسید چگونه آموزشی باید به دانشجوهایش بدهد، کدام پژوهش‌ها را برجسته کند و چگونه دانشگاه می‌تواند در نوآوری‌اي که در گذشته گستره خصوصی صنایع بود، سهم داشته باشد. نه سیاست‌گذارها و نه جامعه دانشگاهی نتوانستند واقعیت بنیادی عملکرد دانشگاه در جامعه را دریابند.
گزاره «دانش سودمند» چشم در کاربردهای آنی دارد. اما دغدغه‌های فکری امروز در مقایسه با فرداها، کوته‌بینانه و زودگذرند. دانش، اندیشه و فناوری مورد نیاز آینده ناشناخته‌اند و تلاش‌های تاریخی برای پیش‌بینی آنها ناموفق بوده‌اند. همان‌گونه که آهنگ تغییرهای علمی، فناوری و نوآوری‌های اجتماعی نفس‌گیر بوده است و زندگی ما را به‌گونه غیرقابل پیش‌بینی تغییر داده‌اند، در آینده هم این‌گونه خواهد بود. دانشگاه‌ها در گرایه آزاداندیشی و نوآوری خود، منبعی حیاتی برای آینده و غافلگیرنشدن در برابر آن هستند. سیاست‌هایی که بر دانشگاه تحمیل می‌شوند، بر فرضِ پیش‌بینی‌پذیربودن آینده یا ایستابودن جامعه استوارند. دانشگاه برای برشمردن تعداد مقاله‌های سال آینده نیست، حتی برای این نیست که نگران باشد فارغ‌التحصیل‌هایش به کجا رسیده‌اند. دانشگاه برای آموزش تمام عمر است؛ آموختنی که میراث هزارساله را منتقل می‌کند، آموزشی که آینده را می‌سازد. دانشگاهی که خود را آماده می‌کند تا تنها به نیازها و خواست‌های امروز پاسخ دهد، دانشگاهی است که به تاریخ خود گوش نمی‌کند. تاریخ هنگامی که با وجدان روشن نوشته می‌شود، به‌روشنی نشان می‌دهد که مردم در انتظارهایشان از رویدادها اشتباه می‌کنند. حتی در گستره فناوری، پیشرفت‌هایی که تنها چند سال فاصله داشتند، از چشم انسان‌ها به دور ماندند. بیشتر آنها از پژوهش‌هایی که برای هدف‌های دیگر انجام می‌گرفت، به‌طور ناگهانی سر برآوردند و پیش‌بینی‌کنندگان نوآوری‌های فناوری در آینده، کاملا ناتوانی خود را در دیدن آنها به نمایش گذاشتند. برای نمونه، در سال ١٩٣٧ «روزولت»، رئیس‌جمهوری وقت آمریکا، گروهی را برگزید تا درباره نوآوری‌های تکنولوژیکی که ممکن است در ٣٠ سال بعد پدید آیند، به او مشاوره بدهند. این گروه، نه‌تنها فناوری‌های غیرواقعی را شناسایی کردند، بلکه انرژی هسته‌ای، لیزر، کامپیوتر، ماشین زیراکس، موتور جت، رادار، آنتی‌بیوتیک‌های جدید، داروهای پزشکی، رمزگشایی ژنتیکی و بسیاری چیزهای دیگر را ندیدند و نامی از آنها نبردند. ٣٠ سال پیش، دانشمندانی را که تغییرهای آب‌و‌هوایی را بررسی می‌کردند، بی‌زیان، اما بی‌ربط و غیرضروری پنداشتند. یافته‌های آنها فرایندهایی را آشکار کرد که امروز اثرهای زیانبارشان را برای بقای جامعه بشری تهدیدکننده می‌شماریم. جانشین‌های این اندیشمندان «بی‌زیان» و پژوهش‌های «بی‌ربط» در اینکه چگونه می‌توان با شرایطی که دگرگونی‌های محیط زیستی و گرمایش زمین در همه‌جای دنیا به وجود آورده است، کنار آمد، امروز نقش مهمی را بازی می‌کنند. با وجود در پیش چشم ‌بودن آموزه‌های همین گذشته نزدیک، جای شگفتی است که بخش بزرگی از اندیشه درباره دانشگاه، تنها به دشواری‌های آنی می‌پردازد. این با اثرهای پایدار که دولت باید در درازمدت از دانشگاه انتظار داشته باشد و به آنها امید ببندد، در رویارویی است؛ از کاشت نهال یا دانه درخت تا برداشت محصول فاصله زمانی چشمگیری وجود دارد. چیزی را که سیاست‌گذارها و دولتمردان و دولت‌زنان درباره دانشگاه نفهمیدند، بنیاد کارکرد دانشگاه است. من می‌پذیرم که سهم بنیادی دانشگاه در سلامت جامعه در آفرینش و گستراندن «دانش سودمند» و یاری‌کردن به نهادهای دیگری در کاربردی‌کردن آن است. اما بیشتر وقت‌ها، تعریف «سودمندی» به برداشتی تنگ انجامیده است. از گفتار بالا باید روشن باشد که «دانش سودمند» تنها آن دانشی نیست که پایه‌های فناوری و مهارت‌های لازم برای پیشرفت اقتصادی است. دانش سودمند و مهارت‌های برآمده از آن، حاصل توانایی‌های ژرفی است که سیاست‌گذارها ارزش واقعی به آن نمی‌دهند و این روزها حتی دانشگاه‌ها که باید پاسدار آن باشند، در بستر سطحی «سودمندی» معنی می‌کنند. این توانایی در ژرفای نقش بنیادی دانشگاه برای آفرینش دانش و انتقال آن به نسل‌های آینده جای دارد.


اثر دانشگاه در جامعه


اینک زمان آن است که ببینیم تأثیر و سهم دانشگاه در جامعه چیست و با توجه به نقش تاریخی دانشگاه در آموزش و پژوهش چگونه به آنها می‌رسد. همچنین، واکنش دانشگاه به اولویت‌های روز و نقشش در نوآوری چگونه برآورده می‌شود. ناگفته پیدا است که اینها همه آن چیزهایی نیست که دانشگاه انجام می‌دهد یا می‌تواند انجام دهد، اما در‌حال‌حاضر بخش اصلی، تمرکز دانشگاه و بحث‌های پیرامون آن است.


- آموزش


هدف و نقش دانشگاه آماده‌کردن دانشجوها برای پیشه خاص نیست، بلکه آماده‌کردن دانشجو برای زیستن در دنیای پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی است. در این دنیا، فارغ‌التحصیل‌های دانشگاهی ناگزیرند با واکنش‌های مناسب به وضعیت‌ها، چالش‌ها و مجال‌هایی که نمی‌توان پیش‌بینی کرد، از آنها سود ببرند. بنابراین، دانشگاه‌ها باید دانشجوهایی را بپرورانند که در برابر ناهمواری‌ها با خردورزی تاب بیاورند، دشواری‌ها را ارزیابی کنند و برای آنها پاسخ‌های منطقی بیابند، اعتمادبه‌نفس داشته باشند و مسئولیت تصمیم‌های خود را بپذیرند. لازمه آن، یادگیری پیوسته، ارج‌گذاری به روش‌های معین اندیشیدن و داشتن دیدگاهی باز و انسانی است. برای رسیدن به این هدف، فرهنگِ آموزش‌و‌پژوهش فراگیر مهم است، زیرا سبب می‌شود تا دانشگاه‌ها به جای تدریس‌کردن به «آموختن» بپردازند، به جای بیان ادعاها و بازگویی یافته‌ها، «بحث و استدلال» را جایگزین کنند. اهمیت این رویکرد، امروز آشکارتر از همیشه است، زیرا، به یاری فناوری روز، منابع فراوانی برای یافتن آگاهی‌های موجود، به سادگی در دسترس همگان است. آسانی یافتن منابع، به تقریب درباره هر چیز، وظیفه ناخواسته دیگری را بر دوش دانشگاه می‌گذارد. دانشگاهیان به جای تدریس (بازگویی) آنچه وجود دارد و در دسترس همگان است، اینک باید دانشجوها را یاری و راهنمایی کنند تا توان ارزیابی کیفیت و درستی این آگاهی‌ها را به دست آورند و آن را با اندیشیدن مستقل به دانش و بینش تبدیل کنند. دانشگاه خوب جایی است که محیط شورانگیز دارد، استادهای علاقه‌مندی دارد که می‌توانند در چیدمانی انباشته از آفرینش دانش نو و کاربردهای آن، در دانشجو شور و انگیزش به وجود آورند. سودمندی این‌گونه یادگیری فراتر از تدریس مطالبی است که به سادگی در دسترس‌اند و خیلی زود کهنه می‌شوند. هدف آموزش دانشگاهی پرورش ترازمند و همه‌جانبه دانشجو است. دستیابی به این دستاورد نیازمند به‌کارگیری معیارهای دقیق ارزش‌های دانشگاهی، پذیرفتن ویژگی‌های عمومی مانند کنجکاوی، درست‌کاری و دلیری، پافشاری بر گواه به جای قدرت و ادعاست. دانشگاه نه‌تنها باید نگران یادگیری دانشجوهایش باشد، بلکه باید نگران چگونگی یادگیری آنها هم باشد. بخش بزرگی از آموزش دانشگاهی به انتقال آگاهی‌های از پیش انباشته‌شده می‌گذرد. حتی در آموزش‌های مهندسی که بیشتر به پیشه‌های آنی می‌پردازند، آموزش کمتر از آن است که باید باشد. این وضعیت سبب شده است که فارغ‌التحصیل‌ها نتوانند در وضعیت‌های نایقین یا در رویارویی با مسئله‌های جدی، درست بیندیشند و راه‌های برون‌رفت را بیابند. دلیل آن، ناتوان‌ماندن دانشگاه‌ها در رودرروکردن دانشجو با نایقینی‌ها، با موضوع‌های ژرف زیرساختی و بستر جریانی آنهاست. نقش دانشگاه همواره آموختن اندیشیدن بوده است. نسل‌ها از پس نسل‌ها، دانشگاه دانشجوهایش را وادار کرده است که بیندیشند. دانشگاه‌ها این کار را با تربیت استعداد دانشجوها در فهمیدن و جستن مفهوم‌ها پیش می‌برند. این فرایندی است که با آن، دانشجوهای جوان می‌آموزند تا توصیف‌ها و تفسیرهایی را که به آنها عرضه می‌شود، به چالش بکشند. انبوه آگاهی‌هایی را که به خوردشان داده می‌شود، به گزاره‌ای تحلیلی کاهش دهند. این آموزش پرسشگری و انتزاعی‌سازی است. به آنها آموخته می‌شود که چگونه عناصر سودمند را در حل یک مسئله تشخیص دهند. آنها به طور فزاینده می‌آموزند مسئله‌ها را برای خودشان شناسایی کنند و آنها را با بحث‌های جدی و تحلیلی که با داده‌های واقعی پشتیبانی می‌شوند، حل کنند. آنها یاد می‌گیرند که از پیچیدگی‌ها سرخورده نشوند، بلکه با دلیری و توانایی‌هایی که به دست آورده‌اند، این پیچیدگی‌ها را بازگشایی کنند. آنها می‌آموزند که معنی واقعی گزاره‌ها و موضوع‌ها را بیابند: واقعیت را از به ظاهر واقعی تشخیص دهند، درستی آنچه را به نام دانش به خوردشان داده شده است، دوباره برای خودشان بیازمایند. اینها کیفیت‌های بسیار شخصی است، اما همچنین کیفیت‌های اجتماعی هستند، زیرا آنها برتری‌های فردی است که هر جامعه‌ای برای شهروندان خود نیاز دارد. دانشگاه جایی است که می‌تواند به اندازه کافی شهروندهای با این کیفیت‌ و توانایی‌ها تولید کند تا راهنما و پیشروان جامعه باشند. بسیاری از ویژگی‌ها که دولت‌ها، دست‌کم در ظاهر، خواهان آن هستند، مانند کارآفرینی، مدیربودن، آینده‌نگربودن، کسانی که بتوانند کار گروهی انجام دهند و مهارت‌های خاص تکنیکی را به‌طور مؤثر به کار بگیرند، جنبه‌های اصلی آموزش دانشگاه نیستند، بلکه برآمده از کیفیت‌های بنیادی‌تری‌اند که در بند بالا برشمردیم. بنابراین، اینها نکات و کیفیت‌هایی هستند که باید مدیریت‌های دانشگاه‌ها و سیاست‌گذاران در زنده‌کردن و زنده‌نگه‌داشتن‌شان بکوشند. آنچه را امروز سیاست‌گذارها از دانشگاه می‌خواهند و مدیریت‌های گماشته در برآورده‌کردن آنها می‌کوشند، یعنی توانایی‌هایی که به رشد اقتصادی و حل دشواری‌های روز یاری می‌کنند، بخش کوچک و ثانوی از برون‌داد دانشگاه‌اند و تنها در سایه فهمی ژرف برآورده می‌شوند. برون‌دادهای ثانوی دانشگاه به نادرستی در جایگاه دانش سودمند جای داده شده‌اند. دانشگاه باید کُنایی خود را از دریچه‌ای فراخ و با هوشمندی بازخوانی کند. آیا دانشگاه باید توان و اعتبار خود را در آموزش‌دادن رشته‌های پزشکی و مهندسی که فرض می‌شوند موتور اقتصاد دانش‌بنیادند، هزینه کند؟ ما مبنایی براي آن نمی‌شناسیم. همچنین، دانشگاه نباید طیف رشته‌ها یا برنامه‌های خود را در گستره‌هایی که می‌تواند به یافته‌های نو بینجامد، بر اساس نوسان تعداد دانشجوها یا تشنگی و خواست عموم یا امکان‌های اشتغال تنظیم کند. درک ما از خود و طبیعت و به‌کارگیری آنها، ابزارهای پیشرفت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی‌اند. فهمیدن گذشته، فهمیدن کیهان پیرامون، فهمیدن رابطه‌های اجتماعی و خویشتن مادی، نیازمندی به ادبیات، هنر، تلویزیون و بهره‌گیری از وقت‌های آزاد، همه حلقه‌های زنجیره به‌هم‌‌پیوسته‌اند که برای جامعه سالم و آگاه لازم‌ هستند. افزون بر این، فرایندهای نوآوری هم که به رویش اقتصادی می‌انجامد، در عمل از کلیت این گستره فهمیدن‌ها الهام گرفته می‌شوند و نه از یک بخش آن. این روزها نغمه‌ای نواخته می‌شود که دانشجو را مشتری می‌بیند و دانشگاه را دکان‌دار می‌نامد. بسیاری از دانشگاه‌ها به‌طور روشن یا ضمنی آن را پذیرفته‌اند. این بازتعریف، فرض می‌کند که بین دریافت‌کنندگان مهارت فنی خاص و به‌کارگیری آن در نقشی معین در اقتصاد روز، رابطه مستقیم وجود دارد. این برداشت، رابطه‌ای قراردادگونه بین مشتری و دکان‌دار می‌بیند، مانند قراردادی که با بنگاه آموزش رانندگی بسته می‌شود تا رانندگی آموخته شود. این نگاه، رابطه بی‌پایان و اغلب دگرگون‌کننده بین دانشگاه و دانشجو را ویران می‌کند، رابطه‌ای که به دانشجو رضایت فردی می‌دهد و او را برای رویارویی با تغییرها و چالش‌ها آماده می‌کند. نگاه تجاری یک‌بعدی به دانشگاه، ویران‌کردن نقش دانشگاه در آفرینش آگاهی، در نوآوری، در آموزش خردورزی، هنر و زیبایی‌شناسی را هدف می‌گیرد.


- پژوهش


همان‌گونه که در آغاز این نوشته گفتم، پژوهش بخش جدانشدنی کارکرد دانشگاه است و در همراهی با آموزش است که معنی دانشگاهی می‌یابد. پژوهش جدا از آموزش دانشگاهی بی‌معنی است و جایش در پژوهشگاه است. پیروزمندی پژوهش در علوم، علوم انسانی یا علوم اجتماعی به فرهنگ و نگرش فردی بستگی دارد که کنجکاوی، کاویدن راستی، آفرینندگی و نبوغ را گرامی می‌‌شمارد. اینها همچنین ارزش‌هایی هستند که برای فرایند آموزش دانشگاهی کلیدی‌اند. این ارزش‌ها در فضایی دست‌یافتنی‌اند که آکنده از پژوهش و آزاداندیشی است. انتقال آنها به جامعه، با فارغ‌التحصیل‌هایی که این ارزش‌ها را درونی کرده‌اند، سهم بنیادی دانشگاه در شکل‌دهی فرهنگی زاینده است. پژوهش دانشگاهی نه‌تنها چارچوبی برای نقشِ آموزشی آن فراهم می‌کند، بلکه دانشگاه‌ها نشان داده‌اند که به‌ویژه برای پژوهش‌های بنیادی ارزان‌ترین جا هستند. یک دلیل شاید این باشد که دانشگاه جای سلسله‌مراتبی نیست و دانشجویان جوانی دارد که در همین دانشگاه‌ها می‌آموزند که بدون داوری قبلی، پذیرای آزمودن درستی ایده‌های نو باشند. دانشگاه با پژوهشگاه‌های تخصصی که در آرامش و سکوت، بدون مسئولیت‌های کلاسی و اداری، به مأموریت خاصی می‌پردازند، فرق دارد. گرایش دانشگاه به پژوهش‌های بنیادی که به بررسی بنیادهای پدیده‌ها می‌پردازد، با نقش آموزشی آن در برانگیزش خردورزی و نواندیشی، هماهنگ است. دانشگاه‌ها، به‌ویژه دانشگاه‌های جامع، بازه گسترده‌ای از دانش را در اختیار دارند و از این نظر، نهادهای یگانه‌اند؛ در نتیجه این امکان را دارند که به تندی چیره‌دستی‌های خود را درآمیزند و به موضوع‌های میان‌رشته‌ای و کاربردهای مهم آن بپردازند و به نیازهای کوتاه‌مدت دولت و جامعه پاسخ دهند و نیز راه‌های نو و دور از انتظار «فهمیدن» را بیابند.


- نوآوری


پیش‌تر گفتم که درک نادرست سیاست‌گذارها از کارکرد دانشگاه، آنها را به سویی رانده است که می‌پندارند دانشگاه موتور نوآوری و فرارویش اقتصادی است؛ در نتیجه با تلاشی باورنکردنی می‌کوشند دانشگاه‌ها را بر آن وابدارند. پرسش جدی این است که تا چه اندازه این نگاره درست است؟ هنوز می‌توان در نگاه سیاست‌گذارها رد پای داستان کهنه برتری «پژوهش کاربردی» بر پژوهش بنیادی را سراغ گرفت. درک آنان از «پژوهش کاربردی» نوآوری فناوری و تجاری‌سازی آن است. به‌روشنی دیده می‌شود که سیاست‌گذارها در توصیف و برقراری ارتباط بین واژه‌های «دانش»، «فناوری» و «تولید و تجاری‌سازی» دچار سردرگمی‌اند. جای شگفتی است که در بخش بزرگی از دانشگاهی‌های جوان‌تر و رمانتیک هم این سردرگمی وجود دارد؛ بنابراین بگذارید توصیف کوتاهی از این واژه‌ها بیاورم تا بتوانم به‌روشنی از آنها استفاده کنم.
تفاوت میان «دانش»، «فناوری» و «تولید و ساخت» را می‌توان با برون‌داد هریک از این فعالیت‌ها سنجید. هدف دانش علم فراهم‌کردن دانش درباره پدیده‌های طبیعی است. برون‌داد «فناوری» تولید فرایندها، روش‌ها و نمونه‌های ابزاری است. برون‌داد تجاری‌سازی، تولید در مقیاس بزرگ و براساس نیاز بازار است. دانشمندها، تکنولوژیست‌ها و کارآفرین‌ها سه گروهی هستند که در هریک از این سه شاخه فعال‌اند. به‌جز چند نمونه چشمگیر، این سه گروه از فعالان، افراد کاملا متفاوت‌اند: انگیزه‌های آنان متفاوت است، توانایی‌ها و چیره‌دستی‌ها و روش‌های متفاوت دارند و از همه مهم‌تر از پیش‌زمینه و آموزش‌های متفاوت برخوردارند. چند نمونه شاید روشنگر باشند. من با لیزر آغاز می‌کنم، چیزی که امروز در فروشگاه‌ها، بانک‌ها، بیمارستان‌ها و بسیاری جاهای دیگر استفاده می‌شود. ایده نخستین آن را «اینشتین» در سال ١٩١٦ بیان کرد. در سال‌های ١٩٥٤ – ١٩٦٠ پژوهش‌های «چارلز تاونز» و «گوردون گولد» از دانشگاه کلمبیا سرانجام به نتیجه رسید. چارلز تاونز و «آرتور شاولو» یافته‌های خود را در سال ١٩٥٨ انتشار دادند. دانشگاه کلمبیا یا تاونز و شاولو اگرچه فیزیک لیزر را یافتند، اما نخستین دستگاه لیزر را «تئودور میمن» از آزمایشگاه شرکت بزرگ هیوز در ١٦ ماه می ١٩٦٠ ساخت. چند هفته پس از آن آزمایشگاه‌های بل در نیوجرسی و شرکت (TRG (Technical Research Group دست به کار شدند و ابزاری را که میمن ساخته بود، بازتولید کردند. شرکت‌های تجاری بزرگ امروز که به تولید ابزار لیزری می‌پردازند، نهادهایی جدا از دانشگاه کلمبیا هستند.
فرارویش کامپیوترها هم این‌گونه بوده است؛ نخستین ابزار محاسباتی مدرن و قابل برنامه‌ریزی که امروز کامپیوتر می‌نامیم، در دانشگاه‌های پنسیلوانیا (ENIAC) و كمبريج (EDSAC) ساخته شدند. ریاضی‌دان‌ها و فیزیک‌پیشه‌های بزرگی در پرورانش آن نقش داشتند، اما دانشگاه پنسیلوانیا و کمبریج شرکت‌های تولیدکننده کامپیوتر نیستند. نمونه‌های فراوان دیگری را هم می‌توان نام برد که از پژوهش‌های بنیادی دانشگاه‌ها سربرآوردند بدون اینکه در اندیشه بازاریابی یا تجاری‌سازی یافته‌های علمی خود باشند. این کاری است که به گروه دیگری واگذار شده است. من شکی ندارم که دانشگاه نقشی بنیادی در فرایند نوآوری دارد، اما به همان اندازه مهم است که بفهمیم این سهم چیست و چگونه برآورده می‌شود. هشدار جدی این است که فرض نکنیم دانشگاه‌ها چشمه‌های مستقیم نوآوری‌اند و وظیفه اصلی آنها پرداختن به آن است. نوآوری فرایند درگیری بازار و تجارت است و در این فرایند، دانشگاه نقش کناری دارد. دانشگاه‌ها در فراهم‌سازی شرایطی که برای شکوفایی نوآوری لازم است، سهم دارند. تجاری‌سازی و ایجاد شرکت‌های وابسته به دانشگاه، فروش حق مالکیت معنوی یافته‌های خود، نه در ایران، بلکه در کشوری مانند آمریکا هم نقش چشمگیری در تولید ناخالص ملی ندارد. این فعالیت‌ها نقش دیگری دارند: آنها در فراهم‌سازی بسترهای پشتیبان نوآوری مهم‌اند. به‌ویژه، دانشگاه‌ها با تولید فارغ‌التحصیل‌های خوب، جریان پرخروشی از خردورزی به وجود می‌آورند که برای شرکت‌های دانش‌بنیاد و سرمایه‌گذار گیرایی دارد. شکل‌گیری چنین جریانی نیازمند پایبندی دانشگاه‌ها به آموزش در ژرف‌ترین مفهوم خود است. نادرست است که بپنداریم کوتاهی در نوآوری، نتیجه ناتوانی در تجاری‌سازی یافته‌های دانشگاهی است و بنابراین، برای چیره شدن به این ناتوانی، دانشگاه باید وظیفه نوآوری را هم به دوش بکشد. نقش دانشگاه در نوآوری، پرورش سرمایه انسانی، نیروی خردورز و منابع اجتماعی و فرهنگی است. اینها موتورهای ایجاد جامعه دانش‌بنیاد هستند و نقش برجسته‌ای در فعالیت‌های کارآفرینی می‌توانند داشته باشند.


علوم انسانی

     
گفتار اثر دانشگاه در جامعه، عمومی و برای همه طیف دانشگاه است. در این بخش می‌خواهم نقش علوم انسانی و اجتماعی را جداگانه بررسی کنم، زیرا سیاست‌های عمومی دولت درباره دانشگاه، بیشتر از همه علوم، فناوری و پزشکی را برجسته می‌کند و ارزش علوم انسانی و اجتماعی را نادیده می‌گیرد. علوم انسانی با مفهوم‌هایی سروکار دارد که انسان‌بودن را می‌سنجد: داستان‌ها، اندیشه‌ها، واژه‌هایی که یاری می‌کنند تا به زندگی خود و دنیایی که در آن می‌زییم، معنی دهیم. چگونه این دنیا را ساخته‌ایم و چگونه، ما را ساخته است. عناصر علوم انسانی صدای احساس‌ها و تجربه‌های هنری ما هستند. علوم انسانی، با بهره‌گیری از مشاهده‌های علمی، می‌کوشد فرایندهایی را بکاود که به رفتارهای فردی و گروهی می‌انجامند. در سیاست‌گذاری اجتماعی اینها مهم‌اند. پژوهش در علوم انسانی با موضوع‌هایی سروکار دارد که برای پایداری، رفتار نیکو، آفرینندگی، انگیزش جامعه لازم‌اند. در گفتارهای وزیر علوم و بسته‌بندی آن به نام «دانشگاه نسل سوم» به روشنی پیداست که فهمیدن انسان و پرداختن به علوم انسانی در ‌مقایسه ‌با «علوم و مهندسی» جایگاهی ندارد. در رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی، اندیشه‌ها و آموزه‌هایی انباشته است که همبستگی و جدایی انسان‌ها را توصیف می‌کنند. آنها می‌کوشند پیچیدگی‌های زیبایی، احساس و رفتارهایی را بفهمند که انسان‌ها برای توصیف و بیان خود به کار می‌برند. با هر سنجه‌ای، این مأموریت بزرگی است. تاریخ معاصر نشان می‌دهد که گستراندن و همگانی‌کردن این فهمیدن تا چه اندازه برای پایداری و سلامت جامعه ارزشمند است. بیایید بپذیریم که پیشرفت‌های اخلاقی، اجتماعی و سیاسی از پیشرفت‌های دنیای فیزیکی بسیار عقب ‌مانده است و در نتیجه، نیازمند پژوهش‌های پرشتاب، نگرش نو، نقد دقیق و نوآوری در علوم انسانی و اجتماعی است.


سخن پایانی
اندیشه ولنگار درباره نقش دانشگاه در جامعه، به خواسته‌هایی می‌انجامد که نه‌تنها دانشگاه نمی‌تواند برآورده کند، بلکه دانشگاه را از اثرگذاری مهم خود نیز بازمی‌دارد و توانایی‌های آن را به هرز می‌برد. به نظر من، نادرست است که انتظار داشته باشیم دانشگاه توان برآورده‌کردن آرزوهای سطحی سیاست‌گذارها را داشته باشد و به شکوفایی اقتصادی در ابعادی که از گفته‌های سیاست‌گذارها برمی‌آید، بینجامد. دولت و سیاست‌گذارهای آن می‌پندارند که چون هزینه دانشگاه‌ها را می‌پردازند، پس اهرمی در دست دارند که هرگاه آن را بفشارند و در امور دانشگاه دخالت کنند، اثرهای اقتصادی را هم شارژ خواهند کرد. در واقعیت، دانشگاه می‌تواند یک بخش از فرایندی باشد که اقتصاد دانش‌بنیاد به آن نیاز دارد. محدودکردن دانشگاه به مکانی مکانیکی که در چارچوب خواسته‌های زودگذر سیاست‌گذارهای ناآشنا به کارکرد دانشگاه ناگزیر است روزگار بگذراند، به معنی نابودکردن دانشگاه است. دانشگاه با دانش فراگیر و سراسری‌بودن آن سروکار دارد. با انسان و انسانیت در همه جنبه‌های آن (بیولوژیکی، ذهنی، احساسی)، با سازمان‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و برهم‌کنش میان آنها و با دنیای فیزیکی که انسان در آن می‌زیید، سروکار دارد. دانشگاه‌ها می‌کوشند چیزهایی را بفهمند که انسان معمولی نمی‌فهمد. آنها پیچیدگی‌ها را می‌کاوند تا چیزهای نهفته را بیابند. دانشگاه‌ها می‌کوشند جنبه‌های مشترک بین انسان‌ها را بفهمند. همچنین، آن چیزهایی را بفهمند که گروه‌ها و افراد را از هم متمایز می‌کنند. اینها بنیادهایی هستند که نهاد دانشگاه بر آنها استوار است و برای جامعه سالم اهمیت دارد.

این گفتار دو نکته مهم را در بردارد: نخست اینکه کلیت نهاد دانشگاه را برجسته می‌کند. نمی‌توان یک بخش را از بقیه جدا کرد و گفت که این چیزی است که ما از دانشگاه می‌خواهیم و تنها برای آن هزینه خواهیم کرد. جامعه انسانی را نمی‌توان، آن‌گونه که دولت‌ها برای پیشبرد سیاست‌های خود آرزو می‌کنند، به اجزا تجزیه کرد. جامعه مجموعه برهم‌کنشی پیچیده‌ای است که باید آن را در کلیت خود فهمید. در واقع، دانشگاه تنها جایی در جامعه است که کلیت انسان و دنیای او برهم می‌آیند. گوناگونی اندیشوارگی در دانشگاه‌ها، چشمه‌های جوشانی‌اند که تبیین‌های منطقی و مفهوم‌های مورد نیاز جامعه را پدید می‌آورند. دانشگاه‌ها فروشگاه‌های بزرگی نیستند که می‌توان کالاهای مصرفی همگانی مد روز را از آنجا خرید و ارزش آن را با مجموع فروشش سنجید. دانشگاه‌ها نقشی ژرف و بنیادی دارند که اجازه می‌دهد با ارزش‌ها و نیازهای دگرگون‌شونده نسل‌های آینده کنار بیایند. به این دلیل است که برون‌دادهای دلخواه دولت‌ها به فرآورده‌های ثانوی تبدیل می‌شوند. تعریف‌کردن دانشگاه با سنجه‌های دلخواه دولت‌ها، برون‌دادهای ثانوی و سرمایه‌گذاری بر اساس آنها بدفهمی سرشت دانشگاه و سودی است که به جامعه می‌رساند. موضوع هدف و عملکرد دانشگاه مهم‌اند و شایسته است که در چارچوب کلی‌تری بررسی شوند. نکته دوم این است که فهمیدن، یافتن معنا برای خود و عملکرد خود و دنیای پیرامون، سرشت ذاتی و انسانی‌اند. آنها بنیاد تعریف انسان‌بودن‌اند. دانش ویژگی انسانی است و کاملا جدا از مهارت‌های ابزارسازی انسان اولیه یا مهارت‌های ارتباطی شمپانزه است. بنابراین، آن بخش از دانشگاه و پژوهش‌هایش که با انسان سروکار دارد به همان اندازه علم و فناوری مهم است. نادیده‌گرفتن آن به بهانه پیشرفت علم و فناوری نابخشودنی است.


 


پي‌نوشت‌ها:
١- Newman, J. H. The idea of the University, Notre Dame University Press, ١٨٥٢.
٢- سخنرانی دکتر فرهادی، وزیر علوم وقت، سخنرانی دکتر کریمیان، مدیرکل دفتر برنامه‌ریزی امور فناوری در سالن اجلاس سران، سایت خبری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، ٢٦ آذر ١٣٩٣. همچنین، سخنرانی دکتر فرهادی، وزیر علوم وقت در دانشگاه گیلان، سایت خبری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، ٣٠ دی ١٣٩٣، بازهم نگاه کنید به سایت خبری وزارت علوم، هفت بهمن ١٣٩٣.

برچسب: دانشگاه; آموزش; پژوهش
اثر یا گردآوری: فیروز آرش. استاد فيزيك دانشگاه تفرش;منبع: روزنامه شرق   -  لینک منابع: http://www.sharghdaily.ir/News/162826   -  

آخرین مطالب مرتبط:

1403/02/06 21:41
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: