زادگاه داعش و دیگر گروه‎‌های سلفی خاورمیانه (بخش1)

زادگاه داعش و دیگر گروه‎‌های سلفی خاورمیانه (بخش1)

تفکرات گروه‌‌های تندرو تکفیری مانند داعش ریشه در وهابی‌گری نسج یافته در قبایل نجد شبه جزیره عربستان دارد که طی حدود 300 سال غفلت دنیای اسلام و نفوذ استعمار در خاورمیانه پرورش یافت و در یک قرن اخیر دامنه نفوذ آن با چاشنی دلارهای نفتی از شبه جزیره گذشت تا آنجا که اکنون پای آن به قلب اروپا هم رسیده است.

تاریخ ثبت: (1393/07/12 )  تاریخ بروزآوری: (1394/08/23 )

این مطلب (4,337)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

الدرعیه

تاریخچه آل سعود

 

آلِ سُعود، سلسله‌ای منسوب به سعودبن محمدبن مِقْرِن که از 1148ق/1735م به بخشی از جزیرۀ عربستان فرمان رانده است و اکنون نیز بر کشور عربستان سعودی که نام خود را از آن سلسله بر گرفته، فرمان می‌راند.


مرکز حکومت  سعودبن محمد، شهر دِرعیّه (به عربی: الدرعية) بود. که در حال حاضر که در شمال غربی ریاض قرار گرفته است. این شهر پس از سعود بن محمد تا 1233ق/1818م پایتخت نخستین دودمان سعودی باقی ماند که در این سال ابراهیم‌ پاشا درعیه را ویران کرد.

مورّخان، تاريخ سعودي‏ را به سه دوره تقسيم کرده‌‏اند:

 

1. دوره اوّل از سال 1137 تا 1233ق (1725 تا 1818 میلادی).
2. دوره دوم از سال 1240 تا 1309ق (1824 تا 1892 میلادی).
3. دوره سوم از سال 1319 تا عصر حاضر (1901 میلادی تاکنون).

خاورمیانه در  1054 قمری (1648 میلادی)

دوره اوّل حکومت وهابي‌‏های آل سعود

 

1. محمد بن سعود
ضعف روزافزون سیاسی امپراتوری عثمانی که از سالها پیش مایۀ پدید آمدن جنبشهای جدایی خواهانه و پایه‌گذاری دولتهای خودمختار و نیمه مستقل در پاره‌ای از قلمرو این امپراتوری شده بود، در اوایل سدۀ 12ق/18م در شبه‌جزیرۀ عربستان نیز رخ نشان داد. پس از چیرگی عثمانیها بر شبه جزیرۀ عربستان، شاید مهم‌ترین واقعه در منطقه ورود بازرگانان اروپایی به‌ویژه انگلیسی به سواحل خلیج فارس و اقیانوس هند بود که به نوبۀ خود به تسلط انگلستان بر کرانه‌های خلیج فارس، برای پیشگیری از نفوذ فرانسه و روسیۀ تزاری بر هند، انجامید و بعدها نقش عمده‌ای در سرنوشت شبه جزیرۀ عربستان بازی کرد («خاورمیانه و شمال آفریقا »، به رغم آنکه شریفان هاشمی به نیابت از خلیفۀ عثمانی بر حجاز، سرزمین مقدس مسلمانان، فرمان می‌راندند، در گوشه و کنار شبه جزیره کسانی سر از فرمان خلیفۀ عثمانی و شریف قریشی بر تافتند و درفش استقلال برافراشتند: خاندان مَکْرَمی اسماعیلی مذهب در درۀ نَجْران نزدیک مرزهای شمالی یمن، امام زیدی یمن در ارتفاعات این منطقه، خوارج در عُمان و قبیله بنی‌خالد در واحه‌های غرب قَطر بر کرانۀ خلیج‌فارس، هریک داعیۀ استقلال داشتند.) در این میان سعودبن محمدبن مِقْرِن بن مَرْخان بن ابراهیم (1137ق/1724م) از قبیلۀ مسالخ و از اعراب عَنَزه، به تدریج در دِرْعِیّه و برخی از واحه‌های کوچک اطراف، امارتی تشکیل داد. و چون درگذشت، پسرش محمد با محمدبن عبدالوهاب، مؤسس وهابیت، هم‌پیمان گشت و جانشینان او نیز از همین راه به تدریج نیرو یافتند و بر بخش مهمی از شبه جزیرۀ عربستان چیره شدند.

 

شبه جزیره عربستان در 1203قمری (1789 میلادی)

ظهور محمدبن عبدالوهاب بنیان گذار وهابیت

 

محمّد در سال ١١١۵ هجرى قمرى در شهر «عيينه» از شهرهاى «نجد» تولد يافت. پدرش در آن شهر قاضى بود. از كودكى به مطالعه كتب تفسير و حديث و عقائد سخت علاقه داشت، و فقه حنبلى را نزد پدر خود كه از علماء حنبلى بود، آموخت، وى از آغاز جوانى بسيارى از اعمال مذهبى مردم «نجد» را زشت مى‌شمرد. در سفرى كه به زيارت خانه خدا رفت،سپس برای تکمیل معلومات رهسپار مدینهٔ منوره شد و در آنجا به تحصیل حدیث و فقه پرداخت. در آنجا توسل مردم را به پيامبر در نزد قبر آن حضرت انكار كرد. همچنان در دوران تحصیل در مدینه، گه‌گاه مطالبی بر زبانش جاری می‌شد که از عقایدی خاص حکایت داشت، چندان که اساتید وی نسبت به آینده‌اش نگران شده و می‌گفتند: اگر این فرد به تبلیغ بپردازد گروهی را گمراه خواهد کرد.

چندی بعد، محمدبن عبدالوهاب مدینه را به سوی نقاط دیگر ترک کرد و چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد و یکسال در کردستان و دو سال در همدان اقامت گزید. اندک زمانی نیز رحل اقامت در اصفهان و قم افکند.

بنا بر روایتی دیگر مدتى در «بصره» سپری کرد که همراه مخالفت متعصبانه با اعمال مردم بود، تا اینکه مردم «بصره» وى را از شهر خود بيرون راندند. در راه ميان «بصره» و شهر «زبير» نزديك بود از شدت گرما و تشنگى و پياده روى هلاك شود، امّا مردى از اهل «زبير» چون او را در لباس روحانيت ديد در نجاتش كوشيد، جرعه‌اى آب به او نوشانيد و بر مركبى سوار كرد و به شهر «زبير» برد. وى مى‌خواست از «زبير» به «شام» سفر كند ولى چون توشه و خرج سفر به قدر كافى نداشت، مقصد را عوض كرد و رهسپار شهر «احسا» شد، و از آنجا آهنگ شهر «حريمله» از شهرهاى «نجد» را نمود.

در اين هنگام كه سال ١١٣٩ بود، پدرش «عبد الوهاب» از «عيينه» به «حريمله» انتقال يافته بود. شيخ محمد، ملازم پدر شد و كتابهائى را نزد او فرا گرفت و به انكار عقائد مردم «نجد» پرداخت به اين مناسبت ميان او و پدرش نزاع و جدال در گرفت. همچنين بين او و مردم «نجد» منازعات سختى رخ داد و اين امر چند سال دوام يافت تا اينكه در سال ١١۵٣ پدرش «شيخ عبد الوهاب» از دنيا رفت (خلاصه از تاريخ نجد آلوسى از ص ١١١ تا ١١٣ ).

«شيخ محمد» پس از مرگ پدر به اظهار عقايد خود و انكار قسمتى از اعمال مذهبى مردم پرداخت، و جمعى از مردم «حريمله» از او پيروى كردند و كار وى شهرت يافت. وى از شهر «حريمله» به شهر «عيينه» رفت. رئيس عيينه در آن وقت «عثمان بن حمد» بود.

«عثمان» شيخ را پذيرفت و او را گرامى داشت و در نظر گرفت وى را يارى كند. «شيخ محمد» نيز در مقابل، اظهار اميدوارى كرد كه همه اهل «نجد» از «عثمان بن حمد» اطاعت كنند. خبر دعوت «شيخ محمد» و كارهاى او به امير «احسا» رسيد. وى نامه‌اى براى «عثمان» نوشت كه نتيجه‌اش اين شد كه «عثمان» شيخ را نزد خود خواند. عذر او را خواست. «شيخ محمد» به او پاسخ داد كه اگر مرا يارى كنى تمام نجد را مالك مى‌شوى. اما عثمان از او اعراض كرد و او را از شهر «عيينه» بيرون راند.

«شيخ محمد» در سال ١١۶٠ پس از آنكه از «عيينه» بيرون رانده شد، رهسپار «درعيه» از شهرهاى معروف «نجد» گرديد. در آن وقت امير «درعيه» «محمد بن مسعود» (جد آل سعود) بود. وى به ديدن «شيخ» رفت و عزت و نيكى را به او مژده داد. شيخ نيز قدرت و غلبه بر همه بلاد «نجد» را به وى بشارت داد، و بدين ترتيب ارتباط ميان «شيخ محمد» و «آل سعود» آغاز گرديد.

در آن وقت كه «شيخ محمد» به «درعيه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق كرد، مردم آنجا در نهايت تنگدستى و احتياج بودند.

و يكى از بزرگترين نقاط ضعف برنامه زندگى «شيخ» این است كه با مسلمانانى كه از عقائد كذائى او پيروى نمى‌كردند، معامله كافر حربى مى‌كرد. و براى جان و ناموس آنان ارزشى قائل نبود.

و كوتاه سخن اينكه «محمد بن عبد الوهاب» به توحيد، اما توحيد غلطى كه او مى‌گفت دعوت مى‌كرد هر كس مى‌پذيرفت خون و مالش سالم مى‌ماند، و گر نه خون و مالش مانند كفار حربى حلال و مباح بود.

زینی دحلان می‌نویسد:

ابن عبدالوهاب به یاری امیر درعیه توانست وسعت نفوذش را تا مکه بکشاند. اما از صحرانشینان بیمناک بود، لذا در برخورد با آنها و با سوءاستفاده از جهالت صحرانشينان و عدم اطلاع آنها از امور ديني، با سخناني‏ فريبنده، خود را در دل اين مردم جا مي‏کرد و مي‏گفت: «همانا من شما را به دين دعوت مي‏کنم و همه کساني‏ که زير اين آسمان هستند، مطلقاً مشرک‌اند و هرکس مشرکي‏ را به قتل برساند، بهشت نصيبش خواهد شد !» مردم با سخنان فريبنده ابن عبدالوهاب، تبعيت از او را می‌پذيرفتند و پيروان وي‏ وقتي‏ مسلماني‏ را مي‏کشتند، مالش را به يغما مي‏بردند و خمس مال را به رييس حکومت وقت مي‏دادند و بقيه را در ميان خود تقسيم مي‏کردند و رفتار اين مردم همان رفتار ابن عبدالوهاب بود و آنچه که خواستة ابن عبدالوهاب بود، انجام مي‏دادند و امير نجد نيز حامي‏ او بود که با اين حمايتها، امارت او وسعت گرفت. به زودی هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیک وسعت گرفت و سیل غنایم از اطراف و اکناف به شهر درعیه که شهر فقیر و بدبختی بود، سرازیر گشت. این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقه نجد نبود که با متهم شدن به شرک و بت‌پرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمد بن عبدالوهاب حلال شده بود تا آنجا که آلوسی که خود تمایلات وهابی‌گری دارد، از مورخی به نام ابن بُشر نجدی چنین نقل می‌کند: «من در آغاز کار، شاهد فقر و تنگدستی مردم درعیه بودم ولی بعداً این شهر در زمان سعود (نوه محمد بن سعود) به صورت شهری ثروتمند درآمد، تا آنجا که سلاحهای مردم آن، با زر و سیم زینت یافته بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار می‌شدند و جامه‌های فاخر در بر می‌کردند و از تمام لوازم ثروت بهره‌مند بودند، به حدی که زبان از شرح آن قاصر است.»

همچنین می‌نویسد روزى در يكى از بازارهاى «درعيه» ناظر بودم، كه مردان در طرفى و زنان در طرف ديگر قرار داشتند، در آنجا طلا و نقره و اسلحه و شتر و گوسفند و اسب و لباسهاى فاخر و گوشت و گندم و ديگر مأكولات به قدرى زياد بود كه زبان از وصف آن عاجز است، تا چشم كار مى‌كرد بازار ديده مى‌شد و من فرياد فروشندگان و خريدارانى را مى‌شنيدم كه مانند همهمه زنبور عسل درهم پيچيده بود كه يكى مى‌گفت فروختم و ديگرى مى‌گفت خريدم (تاريخ ابن بشر نجدى).

البته «ابن بشر» شرح نداده است كه اين ثروت هنگفت از كجا پيدا شده بود، ولى از سياق تاريخ معلوم مى‌شود كه از حمله به مسلمانان قبائل و شهرهاى ديگر «نجد» ، (به جرم موافقت نكردن با عقايد وى) ، و به غنيمت گرفتن و غارت كردن اموال آنان به دست آمده بوده است. و روش «شيخ محمد» در مورد غنائم جنگى (كه از مسلمانان آن ديار مى‌گرفت) اين بود كه آن را هر طور مايل بود به مصرف مى‌رسانيد، و گاهى تمام غنائمى را كه در جنگى نصيب او شده بود و مقدار آن‌هم خيلى زياد بود، تنها به دو يا سه نفر عطا مى‌كرد. و غنائم هر چه بود در اختيار شيخ قرار داشت و امير نجد هم با اجازۀ او مى‌توانست سهمى ببرد.

جنگهائى كه «وهابيان» در «نجد» و خارج از «نجد» از قبيل «يمن» و «حجاز» و اطراف «سوريه» و «عراق» مى‌كردند بر همين پايه قرار داشت. هر شهرى كه با جنگ و غلبه بر آن دست مى‌يافتند برايشان حلال بود، اگر مى‌توانستند آن را جزو متصرفات و املاك خود قرار مى‌دادند و الاّ به غنائمى كه به دست آورده بودند اكتفاء مى‌كردند (جزيرة العرب في القرن العشرين ص ٣۴١ ).

 

كسانى كه با عقايد او موافقت مى‌كردند و دعوت او را مى‌پذيرفتند بايد با او بيعت نمايند و اگر كسانى به مقابله برخيزند بايد كشته شوند و اموالشان تقسيم گردد. طبق اين رويه مثلا از اهالى يك قريه به نام «فصول» در شهر «احسا» سيصد مرد را به قتل رسانيدند و اموالشان را به غارت بردند (تاريخ المملكة العربية السعودية ج ١ ص ۵١ ).

دو چیز به انتشار دعوت محمد بن عبدالوهاب در میان اعراب بادیه‌نشین نجد کمک کرد:

 ۱. حمایت سیاسی و نظامی آل سعود.

 ۲. دوری مردم نجد از تمدن و معارف و حقایق اسلامی.

 

در همین اثنا ابن سعود 30 تن از علماي خود را به عنوان انجام مناسک حجّ، به مکه فرستاد و هدفش دعوت مردم به وهابيّت بود. مردم مکه از دعوت ابن عبدالوهاب در نجد اطلاع داشتند، ولي اهدافشان را نمي‏دانستند که چه در سر مي‏پرورانند. وقتي‏ اين گروه به مکه رسيدند، امير مکه آنان را دعوت به مناظره کرد و با انجام مناظره، پرده از عقايد انحرافي‏ خود برداشتند. امير دستور دستگيري‏ آنها را داد که بعضي‏ از اين 30‏ تن دستگير و محبوس شدند و بقيه گريختند.

 

موقعیت نجران در شبه جزیره

شکست از اهالی  نجران ‏

 

حاکم رياض، که دهام بن دواس نام داشت، از سرسخت‏ترين دشمنان وهابيت بود، به طوري‏که حدود 27 سال، ميان رياض و درعيّه، جنگهاي‏ خونين‏ رخ داد و در اين ميان، دو برادر محمدبن سعود با نامهاي "فيصل" و "سعود" کشته شدند. در سال 1178ق/1764م، ميان جوانان قبيلة بنويام ـ که از اهالي‏ نجران بودند ـ و دو قبيلة عجمان و بني‏ خالد، پيماني‏ منعقد گرديد؛ آنان هم‏قسم شدند تا فتنة وهابيت را از بين ببرند؛ از اين رو، با هم قرار گذاشتند جوانان بنويام به رهبري‏ سيدحسن بن هبة الله از طرف نجران به درعيه حمله کنند و قبيلة بني خالد و عجمان به رهبري‏ شخصي‏ که خالدي‏ نام داشت، از طرف احساء به درعيّه يورش ببرند. آنان وعده گذاشتند حرکتشان به گونه‌اي‏ طراحي‏ شود که در روز معيني‏ همگي‏ به اطراف درعيه رسيده باشند، اما در اين ميان قواي جوانان بنويام زودتر از موعد به درعيّه رسيدند و توانستند لشکر ابن سعود را تارومار کنند. ابن سعود پس از اين شکست، پنهان شد امّا ابن عبدالوهاب با خدعه و نيرنگ توانست جان به در ببرد. وي، پرچم صلح در دست گرفت و شرط کرد که اگر جنگجويان نجران وارد شهر نشوند و در همان محل درگيري‏ باقي‏ بمانند و اسرا را تحويل دهند، وي‏ و حاکم سعودي‏ متعهّد مي‏گردند ده‌ها هزار سکه طلا جهت خساراتي‏ که لشکر نجران متحمّل گرديده، بپردازند و قواي‏ وهابي‏ نيز از منطقه درعيه تجاوز نکرده، در همانجا مستقر باشند. وقتي‏ لشکر خالدي‏ که داراي جنگجويان مسلّح زيادي‏ بود و بسياري‏ از نجدي‏ها هم لشکر را همراهي‏ مي‏کردند، به ميدان جنگ رسيدند، متوجه صلح گرديدند. لذا آنها هم به اين پيمان راضي‏ شدند. پس از اين صلح بود که ابن سعود به خاطر صدمات روحي‏ در سال 1179ق/1765م. در گذشت.

 

منابع:

  1. تحلیلی بر روند قدرت گیری انگلیس بر خلیج فارس، مجله تاریخ در آیینه پژوهش، محمد شوریج، 1389، شماره 4

  2. آل سعود و عربستان سعودی، مجله میقات حج، مشایخ فریدنی،1374، شماره 11

  3.  تاریخ عربستان سعودی، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1379، سال 40، شماره 9

  4. تاریخ وهابیت/تشکیل مجدد حکومت آل سعود، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1378، سال 39، شماره 12

  5. تشکیل مجدد حکومت آل سعود، مجله درسهایی از مکتب اسلام، 1379، سال 40، شماره 1

  6. کندوکاو در تاریخ آل سعود (2) آل سعود و صهیونیسم، مجله درسهایی از مکتب اسلام، علی اکبر حسنی، 1367، سال 28، شماره 6

  7. بررسی جامعه شناختی نظام سیاسی عربستان سعودی، مجله سیاست خارجی، عباس نادری، 1388، شماره 89

  8. بنیادهای فکری القاعده و وهابیت مجله راهبرد، عباس نجفی فیروزجایی، 1382، شماره 27

  9. تاریخ وهابیه، مجله هفت آسمان، محمد حسین قریب گرگانی و رسول جعفریان، 1378، شماره 3و 4

  10. روابط ایران با حکومت مستقل نجد، مجله بررسی های تاریخی، سید حسین مدرسی طباطبایی، 1355، شماره 65

  11. فرقه وهابیت و عملکرد آن در تاریخ معاصر، مجله معرفت، عباس جعفری، شماره 52

  12. نقش و جایگاه مطوعین در بسط و تثبیت دولت‌های اول تا سوم سعودی، مجله پژوهشنامه تاریخ تمدن اسلامی، محمد حسین رفیعی، ولی الله برزگر کلیشمی، 1390، شماره 2

  13. مصر في القرن الثامن عشر: دراسات في تاريخ الجبرتي، محمود الشرقاوی

  14. هذه هی الوهابیه، محمد جواد مغنیه، ناشر: منظمه الاعلام السلامیه (تهران)


     

     

    زادگاه داعش و دیگر گروه‎‌های سلفی خاورمیانه (بخش1)  

    زادگاه داعش (بخش2: عبدالعزيز بن محمد بن سعود)

    زادگاه داعش (بخش3: سعود بن عبدالعزيز و سقوط سعودی‌ها)

    زادگاه داعش – بخش 4 (آبشخور فکری- قسمت اول)

    زادگاه داعش - بخش5 (آبشخور فکری- قسمت دوم)

    زادگاه داعش - بخش6 (دوره دوم حکومت آل سعود- قسمت اول)

    زادگاه داعش - بخش7 (سرانجام دوره دوم حکومت آل سعود- قسمت پایانی)

    زادگاه داعش - بخش هشتم (دوره سوم حکومت آل سعود - قسمت اول: خروج عبدالعزیز)

برچسب: داعش; سلفی; عربستان
اثر یا گردآوری: کیارش کاظمی;منبع:   -  لینک منابع: http://www.kherada.com   -  

 داعش
 سلفی
 عربستان
1403/02/01 11:05
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: