تاریخ مختصر دوره‎ی ساسانی (بخش چهارم: پادشاهان دوران میانی ساسانیان)

تاریخ مختصر دوره‎ی ساسانی (بخش چهارم: پادشاهان دوران میانی ساسانیان)

گروهی گفتند یزدگرد پسر شاهپور بود برادر بهرام و او مردی با عقل و حکم بود و تجربت و خرد بسیار داشت چون ملک بیافت از همه بازگشت و ستم کرد و عجب آورد و بر اهل علم استخفاف کرد و رعیت را خوار داشت و هیچ گناه عفو نکرد و گناه خُرد را عقوبت بزرگی کرد، و شفیعان را رد کرد و شفاعت نپذیرفت.

تاریخ ثبت: (1394/06/02 )  تاریخ بروزآوری: (1394/06/02 )

این مطلب (1,854)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

کتیبه تاج‌گذاری اردشیر دوم ساسانی، طاق بستان

سرگذشت اردشیر دوم جانشین شاپور دوم  راز گونه می نماید. زیرا منابع عربی و فارسی و آگاثیاس(کتاب 4،بند26) گویند که وی برادر شاپو ربود که بدین گونه اورا بسیارکهنسال می‌نمایند. نولد که برآن است که وی همانا پادشاه پیشین آدیابن بود که دراعمال شهیدان آمده است و لوکونین با بیانی منطقی‌تر پیشنهاد می‌کند که وی برادرشاپور پادشاه سکاها بود که د رکتیبه‌ای در تخت جمشید یاد شده است. اما احتمال دیگر و پذیرفتنی‌تر آن است که اردشیر دوم پسر شاپور دوم و برادر شاپور سوم بود که پژوهندگان دوشاپور را درهم آمیخته‌اند پس درآن صورت ما به همانندی دیگری میان شاپور اول وشاپور دوم برمی‌خوریم که هر دو دارای جانشینانی از گروهی پسران خویش بودند به جای آنکه جانشینی مرتباً به نسل‌های پی درپی منتقل شود. باری دوران کوتاه سلطنت اردشیر و از آن شاپور سوم پسر شاپور دوم بنا برکتیبه فارسی میانه درطاق بستان پرماجرا بود. اما گزارش‌های مندرج درمنابع اسلامی که اردشیر در شورشی از بزرگان کشته شد شاید بیانگر واکنش فشار و سختگیری شاپوردوم باشد در دوران فرمانروایی دراز مدتش نکته دیگر شایان دقت آن است که توجه فرمانروایان از فارس به بخش‌های مهمتر مرکزی معطوف شد یعنی ماد باستان که بر سر راه بازرگانی شرق وغرب بود و این مطلب از نقش برجسته سنگی برمی آید که باز پسین آنها را نرسی درفارس نگاشته است. طاق بستان درنزدیک کرمانشاه جایگاه پرداختن نقش‌های برجسته جدیدی شد که نخستین آنها اردشیر دوم را نمودار کرده که تاج می‌گیرد گویا از دست اهوارمزدا در حالی که میترا در گوشه‌ای در آن سوی پادشاه ایستاده است و زیر پای اهورامزدا یک دشمن کشته شده افکنده شده است. بازشناسی فرمانروا و دشمن مایه بروز اختلاف شده است، ولی نکته جالبتر عوض شدن صحنه‌های نقش برجسته است از فارس به پاره های شمالیتر دراین هنگام. نقش دیگری دریک غار خرد متضمن هیچ دشواری درشناسایی نیست، زیرا آنان شاپور دوم و شاپور سوم هستند که دربرابر هم ایستاده نگاشته شده‌اند با کتیبه‌های با نام نشان. رویدادهای که به جلوس اردشیر دوم وسپس اردشیر سوم منجر شد برما معلوم نیست، اما می‌توان گفت که چگونه کشمکش قدرتی میان کسان هوادار یک پسر یا پسر دیگر شاپوردوم درگرفته بود که شاید هم از مادران مختلف بودند. درمنابع اسلامی شاپور دوم ستوده شده که هوادار بزرگان بود و کلاً رفتاری خوش داشته و با مسیحیان از شاه پیشین خویش بسیار نرمتر بوده است. در زمان سلطنت او (383تا388) تقسیم بندی ارمنستان به پاره‌ای خرد از آن روم و پاره‌ای بزرگ از آن ساسانی در پیمانی میان دو رقیب نیرومند بسته شد. در قفقاز و درمشرق مردم بیابانگرد اینک در حرکت بودند، از این رو که هون‌ها از آسیای میانه فشار می‌آوردند. ولی پیامد این نابسامانی درامپراتوری ساسانیان تا هنگام سلطنت بهرام چهارم (388تا399) آشکار نشد، که او پسری بود از آن شاپور دوم یا احتمالاً شاپورسوم (فرای، 1388:507).

در زمان سلطنت بهرام چهارم دو رویداد برجسته در روابط خارجی روی نمود. درهنگام مرگ خسرو شاه ارمنستان بهرام برادر خویش بهرام، شاپور را در حدود 391به شاهی گزید. این در هنگامی بود که پاره ارمنستان روم جزو خاک روم شده بود و دیگر دو پادشاه ارمنستان در میانه نبود. در بخش ایران ادبیات شکوفایی با الفبای نو پرداخته ارمنی به دست روحانی‌ای که مسروب خوانده می شد و با پشتیبانی کاتولیکوس سر کلیسای ارمنی ساهاگ درگسترش بود. در همین هنگام نخستین تاخت و تاز هون‌ها به شرق نزدیک روی نمود و در 395 از منابع سریانی و یونانی آگاه می‌شویم که آنان تا بین النهرین پیش رفتند، ولی سپاه ساسانیان ایشان را راند. درمشرق نیز ساسانیان دچار دشواری‌هایی شدند (فرای، 1388:507).

پایان ناگهانی زندگی اردشیر دوم و بهرام چهارم گواهی است بر قدرت دسیسه بازی و توطئه گری بزرگان در به اجرا درآوردن خواست خویش و تحمیل آن به حکومت مرکزی و ناکامی کوشش‌های دراز مدت شاپور دوم در استواری اقتدارحکومت مرکزی. فرمانروایان پی‌درپی از جهت توانایی رزمی یا برتری شخصیت چندان برجسته نبودند  (فرای، 1388:507).

سکه‌ای از یزدگرد یکم

بعضی یزدگرد اول را پسر شاهپور سوم و برخی فرزند بهرام چهارم نوشته‌ا‌ند. در کتاب‌های پهلوی نام و لقب او با هم یزد کرت و زهکار (یزدگرد بزهکار) آمده که آن را به زبان عربی از «یزدجرد الائیم» ترجمه کرده اند. بعلاوه در منابع پهلوی لقب دیگری بنام «دبهر» Dabhr به او داده‌اند که به معنای فریبکار است (مشکور، 1367:443).

بلعمی در ترجمه تاریخ طبری می‌نویسد که «گروهی گفتند یزدگرد پسر شاهپور بود برادر بهرام و او مردی با عقل و حکم بود و تجربت و خرد بسیار داشت چون ملک بیافت از همه بازگشت و ستم کرد و عجب آورد و بر اهل علم استخفاف کرد و رعیت را خوار داشت و هیچ گناه عفو نکرد و گناه خُرد را عقوبت بزرگی کرد، و شفیعان را رد کرد و شفاعت نپذیرفت و به کسی ایمن نبود و هر کسی که بجای او نیکوئی کردی پاداش او نکردی و اگر کسی نزدیک بودی شفاعت نتوانستی کردن و هیچ مهتری سخن کس نگفتی زیرا آن شفیع را گفتی چند رشوت از او ستدی و مردم راتهمت کردی، و مردمان به رنج رسیدند، پس یکی را وزیر کرد نام او نرسی (مهرنرسی) مردی حکیمو  بزرگوار بود مردمان شاد شدند و چنان گمان بردند که یزدجرد سخن وی بشنود و سخن او هرگز نشنیدی و خون ریختن هر روز افزون کردی و رعیت بیچاره شدند و خدای را به زاری همی‌خواندندی. از مداین به پارس شد و از پارس به کرمان آمد و آهنگ خراسان کرد و هر کجا برسید ستم فراوان کرد و او را یزدجرد الائیم خواندندی، بعضی یزدجرد الخشن از بیدادی که کردی (مشکور، 1367:443).

همه منابع اسلامی او را بزهکار یا درشت و خود پسند و ستمگر یا با صفتهای ناپسند دیگر خوانده‌اند و منابع مسیحی (سریانی و یونانی) اورا فرمانروایی نیکو نوشته‌اند و بعضی گفته‌اند که او به مسیحیت گرویده بود که این سخن چندان راست نمی‌نماید. در دوران پادشاهی او صلح با رومیان یا بیزانسی‌ها برقرارشد و شاید دوستی یزدگرد با ماروثا اسقف میفرکت که امپراتور آکاردیوس بارها او را به سفارت به ایران فرستاده بود باعث این شایعه شده باشد که یزدگرد به مسیحیت گرویده بود. بعضی منابع گویند ماروثا اعتماد یزدگرد را به عنوان پزشک جلب کرده بود. باری، هر چه باشد درامپراتوری ساسانی حال مسیحیان درآغاز سلطنت یزگرد بهتر شد. شورای کلیسایی 410 که در سلوکیه با حمایت یزدگرد برپا شد نه تنها رویدادی برجسته برای مسیحیان مشرق به شمار می‌رفت که قوانین و اعتقادات و سازمان کلیسایی را درامپراتوری ساسانی استوار ساخت، بلکه روابط میان کلیسا وحکومت را براساس اصولی برقرار ساخت که خود پایه ای شد برای دوران‌های آینده که درزمان اسلام آن شیوه ملت خواندند. بدین گونه مسیحیان گروهی شدند که به عنوان اقلیت شناخته شدند و حکومت مرکزی از حقوق ایشان پشتیبانی می‌کرد. و نیز اینکه حکومت ساسانی که همانا از آن فرمانروا بود حق گزینش پیشوای کلیسای مسیحی را درامپراتوری داشت و از او پشتیبانی می‌کرد. اسحاق نامی اسقف سلوکیه پیشوای کلیسا شد و کشاکش‌ها و دسته بازیها همه پایان گرفت از آن رو که حکومت مرکزی از کلیسا پشتیبانی می‌کرد. اهمیت این شورا برای ایران بسیار بود، زیرا اینک زمینه برای گشایش کلیسای مسیحی ایران جدا از غرب پدیدار شد و کلیسای نسطوری همچون کلیسای ایران از اینجا پایه گرفت. مواد تعیین شده توسط شورا درسینهاد و یا کتاب شورای کلیسای نسطوری منتشر شد. بنا بر تصمیمات شورا آزار و شهادت ترسایان قطع می‌شد ولی این امر مسیحیان متعصب و پرشور راکه به آزادی دست یافته بودند از تاختن به بعضی روحانیان زرتشتی و ویران کردن پرستشگاه‌ها باز نداشت و این مایه‌ای شد برای خشم یزگرد و گشایش درهای آزار به روی مسیحیان که موجب شد تا گروهی هم شهید شوند. این رویدادها در پایان سلطنت یزدگرد روی نمود. درعین حال می‌توانیم گفت که روابط با یهود هم بر پایه‌ای همانند مسیحیان گذاشته شده باشد.گو اینکه تبعید یا راندن از جامعه از زمان‌های درازی پیش از یزدگرد وجود داشته و این خود گویا سر مشقی هم شد برای روابط حکومت با مسیحیان (فرای، 1388:509).

یزدگرد با دختر بطریق یهود امپراتوری پیوند زنانشویی بست و شاه را اسبی شگفت انگیز کشت، هردو گویا از داستان‌های افسانه‌ای باشد.در سینهادوس بخش مربوط به شورای 410 برمی‌خوریم نخستین بار به اشاره به (سریانی) یا فارسی میانه وزرگ فرمدار فرمانده بزرگ یا وزیراعظم به نام خسرو یزدگرد با مهر شاپور از خاندان ارگبد که نباید او را با مهر نرسی وزیر اعظم زمان سلطنت بهرام پنجم یکی گرفت. پایگاه وزیر اعظم یا نخست وزیر گویا از پیشتر وجود داشته است ولی بعدها وی برجسته‌تر شد و نماینده فرمانروا گشت که همتای وزیر بود در اسلام. رویداد جالب توجه اینکه آکاردیوس امپراتور بیزانس از یزدگرد خواست تا قیمومت فرزند جوانش تئودوسیوس دوم را بپذیرد و این چه بسا که ساختگی باشد، ولی پایه‌ای شد برای موارد آینده. گویند یزدگرد وظیفه‌ای که برعهده او گذاشته شده بود جدی گرفت و پس از مرگ آکاردیوس و خواجه سرایی به نام آنتیوکوس را به بیزانس گسیل داشت تا امپراتور جوان را راهنمایی و پاسداری کند. اما پسران یزدگرد از دربار بیرون فرستاده شدند. پسری با نام شاپور به ارمنستان گسیل شد تا پس از مرگ بهرام شاپور در414پادشاه آن سرزمین شود و پسر دیگرش بهرام به نزد منذر پادشاه عربان لخمی به پایتخت او درحیره فرستاده شد تا درکران بیابان پرورش یابد و از پسر سومش نرسی تنها درمنابع اسمی مانده است. چون یزدگرد راز گونه در یکی از استان‌های شرقی درگذشت (فرای، 1388:510).

و بلعمی آورده که: بیست و یک سال اندر ملک بود او را اجل نزدیك رسید. اسبی بیامد برهنه و بر در سراپرده‌ی او بیایستاد و هرگز کسی اسبی از او نیکوتر ندیده بود او را خبر بردند، گفت زین ولگام برنهید؛ کس نیاراست فراز شدن. به یزدجرد بگفتند، بیرون آمد اسب را بنواخت و زین و لگام برنهاد  و تنگ بربست و پاردم اسب خواست که بر کند اسب لگدی بزد بر دل او یزدجرد بمرد و اسب از آنجا برمید و زین بیفکند و تنگ بگسست ولگام بیفکند و کس ندانست از کجا آمد و به کجا رفت. مردمان گفتند که این فریشته بود خدای تعالی بفرستادش تا ما را از برهاند از پس او بهرام گور بنشست (مشکور، 1367:443).

ایران ساسانی حدود 500 میلادی و همسایگانش

شاپور که در ارمنستان فرمانروا بود با ناکامی کوشید تا به امپراتوری ساسانی چیره شود و به سوی دربار تاخت تا جای پدرش را بگیرد ولی او را کشتند، گویا به دست بزرگانی که شاهزاده‌ای ساسانی را به نام خسرو که با یزدگرد بستگی دوری داشت به سلطنت برگزیده بودند. اما بهرام آرام ننشست و با پشتیبانی لخمیان با سپاهی آمد و برای تاج وتخت پیکارکرد و گویا بزرگان را به سوی خود کشید و خسرو از میدان به در رفت تا بهرام فرمانروا شود. بسیاری داستان‌ها درباره بهرام پنجم یا بهرام گور در شاهنامه و جاهای دیگر آمده است که نموداری است از اینکه بهرام نمونه پادشاهی شده بود پهلوان گونه و جنگاور و شکارگر و خوشگذاران که کارها را به عهده وزیران خویش می‌گذاشت بویژه وزیر اعظم مهر نرسی که درمنابع ارمنی مشهور است به دشمن مسیحیان. آگاهی‌های از وزیر اعظم بهرام و پسرش یزدگرد دوم داریم و کمابیش از سال‌های باز پسین فرمانروایی یزدگرداول مهر نرسی از فیروزآباد فارس آمد که در آنجا کتیبه‌ای به یادگار گذاشته در کنار پلی که او ساخته بود و نام پسران او را می‌دانیم زروانداد که سرهیربدان یا بزرگ هیربدان شد در زمان بهرام و پسر دومش گشنسب سرخراجدار و سومی کاردار سردار کل سپاه شد. وی همچنین چهار آتشگاه در فارس به خود و سه پسران خویش وقف کرد که آثاری از آنها هنوز برپاست. بهرام ناگزیر از دست بردن به پیکارهای بسیاری در مشرق شد چه با خیون‌ها چه با بیابانگردان مهاجم تازه واردیعنی هفتالیان، و منابع ارمنی کم شمار و منابع اسلامی برآنندکه وی کلاً پیروزمند بود. وی میراثی از میزان نفوذ ساسانیان یا بهتر بگوییم از سلطه مستقیم ساسانیان درماوراءالنهر با سکه‌های بخارا برجای گذاشت که بعدها دراخم‌های واحه بخارا از سکه‌های بهرام تقلید شد با چهره او به گونه‌ای آشفته که تا زمان عباسیان ادامه یافت. اما پس از سلطنت بهرام نیروی ساسانیان درمشرق روبه سستی گذاشت و ایران بیشتر دربرابر فرمانروایان هفتالی در موضع دفاع بود (فرای، 1388:511).

شاید در زمان بهرام باشدکه نفوذ مشرق در امپراتوری ساسانیان رو به فزونی گذاشت، زیرا درمی‌یابیم که از این هنگام نام‌های اساطیری در امپراتوری رواج گرفت مانند جمشید، کاووس، قباد و دیگران و نیز عنوان کی (کدی) از کوی کهن که با آنکه در بعضی سکه‌های شاپور دوم دیده شده است در زمان یزدگرد دوم و از این به بعد رو به فراوانی رفت. این جان گرفتن گذشته‌های دور شاید حاصل پیروزی‌های ساسانیان باشد در مشرق که افسانه‌ها و سرودهای باستانی پیش از تاریخ مردم ایران از بیابانگردان ایرانی به وام گرفته شده بودند یا حتی از آبادی نشینان هم که یادگارهای گذشته دور را بهتر ازساکنان غرب ایران نگاه داشته بودند. از آن روکه در غرب سازمان حکومتی و زندگی شهری موجب شدند که ایرانیان ریشه‌های خود رابه فراموشی بسپرند (فرای، 1388:511).

درغرب امپراتوری بیزانس گرفتار تاخت و تازهای وحشیان گردید و پس از یک جنگ بی‌نتیجه میان بیزانس و ایران درآغاز فرمانروایی بهرام در422 پیمان صلحی بسته شد و بر آن پایدار ماندند. در ارمنستان بهرام دودمان بومی آنجا را با گماشتن ارتاکسیاس (یا به ارمنی آرتاشس) پسر بهرام شاپور را به پادشاهی باز آورد. اما این فرمانروای جدید بر بزرگان ارمنی که خواستار آن بودند تا بهرام او را از تخت فروکشد اهانت روا داشت و بهرام در 428یک فرماندار ایرانی برآنجا گماشت. این امر مایه خشنودی بعضی از بزرگان شد که به ارمنی خوانده می‌شدند. ولی بسیاری 439 از روحانیان ازجمله ساهاک کاتولیکوس پیشوای کلیسای ارمنی خواستار برگماری امیری ارمنی بودند به پادشاهی. پس بدین گونه اوضاع در ارمنستان نابسامان ماند (فرای، 1388:512).

در439 یزدگرد دوم جانشین بهرام شد و با بیزانس به جنگ برخاست. ولی امپراتور تئودوسیوس سخت خواستار صلح بود و یزدگرد هم ناگزیر از پرداختن به شرق شد. پس میان دو امپراتوری باردیگر پیمان صلح بسته شد و وضع موجود حفظ گشت. اما در مشرق فرمانروای ساسانی پیکارهای بسیاری کرد. تا آنکه توانست به جایگاه خویش باز گردد که در آنجا گرفتار مشکل ارمنستان شد. با آنکه مسیحیان در امپراتوری جدایی خود را از نظارت بیزانس ثابت کرده بودند و استقلال کلیسای مشرق را در شورای 421 اعلام کرده بودند ارمنیان روابط نزدیکی با بیزانس برقرارنموده بودند و ایرانیان در وفاداری آنان تردید داشتند. خوشبختانه آگاهی مشروح در آثار لازارپارپ والیشه داریم از اندیشه یزدگرد برای گرواندن ارمنیان به آیین زرتشتی به دست صدر اعظم یا وزیر اعظم‌اش مهرنرسی یا بازگرداندن آنان از ارتداد به آیین مزدایی. از فرمان مهرنرسی که به ارمنستان فرستاده شده بود که الیشه آن را باز نویس کرده استواز شرح همزمان «ازنیک» درباره دین ایرانی می‌توان دریافت که اساطیر زروان همچون پدر اهورامزدا و اهریمن در ایران در این زمان بسیار رواج داشته است و به این عقیده مهرنرسی همانند اساسی خویش پایبند بود، هرچند گسترش این اعتقاد در میان زرتشتیان آن زمان آشکارا روشن نیست. این فرمان ارمنیان را برانگیخت تا ازدین خویش دفاع کنند و شورشی علیه ایرانیان برخاست گو اینکه بعضی از بزرگان از جمله واساک امیر استان سیونیک هواداری از ساسانیان کردند ارمنیان از تئودوسیوس امپراتور بیزانس یاری خواستند که بی پاسخ گذاشته شد و در پیکار سخت به نام آواریرمسیحیان به رهبری واردان از خاندان ما میکونیان نابود شدند. واردان کشته شد و بسیاری از روحانیان و بزرگان اسیر گشتند. این رویدادهای برجسته درتاریخ ارمنستان که در زبان‌های دیگر نوشته نشده است نمودار فرمانروایی آرامی بود در قبال تعصب وزیر اعظم. اما مشرق همچنان درآشوب ماند و یزدگرد دوم ناچار از پیکار با بیابانگردان در بازپسین سال‌های پادشاهی خویش گشت (فرای، 1388:513).

با مرگ یزدگرد دو پسرش برای تاج و تخت به جان هم افتادند و منابع اسلامی بر سر اینکه کدام بزرگتر بود اختلاف دارند. ولی هرمزد به قدرت رسید و پیروز بر او تاخت و او را شکست داد و کشت. در طی این جنگ خانگی میان دو برادر، پادشاه آلبانیای قفقاز که در زمان یزدگرد ناگزیر از گرایش به آیین زرتشت شده بود سر به شورش برداشت و با مردم هون درشمال قفقاز همدست شد و علیه پیروز جبهه گرفت و جنگ روی نمود. پس از صلح پیروز دست از مشی سیاسی پدر برداشت و دیگر مزاحمتی برای مسیحیان ارمنی و آلبانیایی فراهم نساخت. بیابانگردان چند بار به تنگه دربند درآمده بودند و ساسانیان از بیزانس وجوهی دریافت کرده بودند برای کمک به خرج نگاهبانی آنجا و نیز تنگه داریال در برابر تاخت و تاز بیابانگردان به سوی هردو امپراتوری. پس برای دولت ساسانی بهترین راه برای حفظ منافع آن بود که با رعایای ارمنی وگرجی و آلبانیایی که رفته رفته در مسیحیت پایدارتر می‌شدند آشتی و آرامش در پیش گیرد (فرای، 1388:513).

سکه‌ای از پیروز یکم

در حدود 469م پیروز با  هفتالیان وارد جنگ طولانی مدت شد و عاقبت پس از نزدیک به 15 سال نبرد توسط ایشان کشته شد. این رویداد در منابع بیزانسی مانند پروکوپ یا پروکوپیوس آمده است و نیز درمنابع سریانی مانند یوشع استیلیتی و دربسیاری منابع اسلامی، از آن رو که این واقعه اثری بزرگ داشت. اینک ارمنیان به رهبری واهان مامیکونیان از عمو زادگان واردان سربه شورش برداشتند و شکسته شدند و چنین می‌نمود که فرمانروایی ساسانیان پابر جا شده باشد. ولی پیکار با هفتالیان موجب شد که ماورای ارس در482 از سپاه ساسانیان پرداخته شود و دو سال پس از این پیروز از دست دشمن شگرف شرقی خویش شکست یافت وکشته شد. سده پنجم برای ساسانیان زمان دگرگونی جبهه‌ها بود، زیرا که درجبهه بیزانس آرام ماند و جبهه شرق به آشوب گرایید. همچنان که در بیابان‌های سوریه در برابر غرب و دربند در برابرمردم هون باروها و دژها ساخته می‌شد در مشرق هم دیوارهایی تا مرو کشیده شد گو اینکه میدان اصلی کارزار درمغرب افغانستان امروزی بود (فرای، 1388:514).

ابن اثیر می‌نویسد: «در زمان قحطی در عهد پیروز کسی از اهل کشور از گرسنگی نمرد مگر یک نفر در یکی از دهات حدود «اردشیر خره». وی با پادشاه هیاطله که نامش خشنوار بود جنگی کرد و در خندقی او افتاد و بعد از آن اخشنوار(اخشنوار) برقسمت عمده بلاد خراسان دست یافت در این حال یکی از رجال پارسی که سوخرا (سوفر) نام داشت بر ترکان خروج کرد. او مردی بزرگ و با نفوذ بود و پیروز هنگامی که از سیستان به سلطنت رسید گویند که او را جانشین خود کرده بود. سوخرا با سردار هیاطله به جنگ پرداخت و وی را از خراسان بیرون راند و هرچه را از لشکر پیروز به غنیمت برده بود بازگردانید. مقام سوخرا تا بدانجا رسید که کسی جز شاه بر او برتری نداشت. آن زمان کشور هیاطله تخارستان بود و پس از آنکه هیاطله پیروز را در جنگی با برادرش کمک کردند طالقان را هم به آنان بخشیده بود. مدت پادشاهی پیروز بیست و شش سال و بقولی بیست و یک سال بود.»(مشکور، 1367:601).

بزرگان ایرانی برادر پیروز ولگاش یا بلاش (ولاش) را به شاهی برداشتند و با هفتالیان صلح کردند و بدانان خراج پرداخته شد. ضمناً شورشیان ارمنی به رهبری واهان به آزادی مذهبی رسیدند که بی بیم از گرایاندن اجباری به کیش زرتشتی همچنان مسیحی بمانند. به دیده ساسانیان دوران اخیر ارمنیان ایرانی بودند و فرمانروایی ارمنستان بایستی مستقیماً از ایران باشد و نه از طریق فرماندار. در پایان سلطنت پیروز یا اغاز پادشاهی بلاش نسطوریان از سوی ساسانیان تنها فرقه مسیحی رسمی شناخته شدند و این امر مایه آسان شدن روابط ساسانیان با مسیحیان شد.گو اینکه این پدیده به کشاکش میان مسیحیان و بویژه میان نسطوریان و یعقوبیان یا منوفیزیت‌ها پایان نداد (فرای، 1388:514).

بزرگان ارمنی چنانکه از منابع ارمنی به ما رسیده است بلاش را در برابر یک مدعی تاج  و تخت به نام زریر که پسر یا برادر پیروز بود یاری کردند و پس از شکست وگرفتاری او بلاش پادشاه جدید به نیکی پذیره شد. بنا برمنابع اسلامی در زمان پیروز خشکسالی و قحط و غلای هفت ساله‌ای مایه شور بختی شگرف ساکنان امپراتوری ساسانی گشت، چنان که از پیامد آن مردم تا مدتها در زحمت بودند بلاش برسرزمینی فرمان می‌راند برتنگی افتاده و به شوربختی گرفتارشده و از اینکه خراجگزار هفتالیان بود تحقیر گشته بود. بسیاری از منابع حتی از ذکر سلطنت او خودداری کرده اند. بلاش با وجود حسن نیتی که داشت در488 به دست بزرگان از سلطنت رانده شد. بزرگان قباد پسر پیروز را به پادشاهی برداشتند (فرای، 1388:515).

قباد در میان هفتالیان بنابر منابع اسلامی همانند گروگان زیست و هفتالیان بدو در رسیدن به پادشاهی یاری کردند. سلطنت قباد دورانی از دگرگونی در تاریخ ساسانیان بودکه نه تنها چشمها را از شرق به غرب کشاند بلکه بیشتر به سبب دگرگونی شگرفی بودکه با ظهور مزدک پدیدار شد. جنبش مزدکیان نیز مانند همه جنبش‌های اجتماعی شرق نزدیک وابسته به مذهب و شورشی بود علیه راست دینی زرتشتی. درباره مزدک و اندیشه‌هایش بسیاری مطالب نوشته‌اند ولی یکسان نیست، نه در ریشه آن و نه در مضمون فکری آن. در سراسر شرق نزدیک در این هنگام مسیحیت و یهود و کیش زرتشتی به سوی استواری و راست دینی و نیز اعمال دینی پذیرفته شده از مرکز دینی گام برداشته می‌شد. ولی کافران هنوز وجود داشتند و فرقه‌های گوناگون دین‌های نامبرده برپا بودند. بویژه درجاهای دور افتاده درکوه‌ها و واحه‌ها. از دید اندیشه دینی چنانکه دراثر اخیر عربی ملل و نحل شهرستانی آمده است مزدک گرایش‌هایی به مانوی داشت گو اینکه خود روحانی یا از بزرگان ایرانی بود. آموزش‌های دینی او هرچه بوده باشد اجرای اصول سوسیالیسم شدید یا کمونیسم بود که مایه انقلاب در ایران گشت (فرای، 1388:515).

سکه‌ای از قباد یکم

بلعمی می‌نویسد: «پس قباد به پادشاهی بنشست و سوخرا را خلیفت کرد برهمه پادشاهی او گفت: تا با من نبودی پسرت با من بود و حق وی واجب شد به خدماتی که مرا کرد اندر این راه و ترا نیزحق داشت، و ملك بتو سپرد، دیگر آنکه خون فیروز را طلب کرد و آن خواسته‌ها باز ستاندی، و همه کار خویش بیرون پرده بدو سپرد. سوخرا کار همی‌راند و قباد داد بگسترد و جهان آبادان کرد و شهرهای بسیار بنا کرد و هیچ مللی چندان بنا نکرد که قباد. به حدود اهواز و فارس شهری بنا کرد نام آن ارجان و دیگر شهر بنا کرد نام آن کازرون، و شهر دیگر بنا کرد نام آن حلوان. چون از ملک قباد پنج سال بگذشت سوخرا همه‌ی کارها بگرفت و از در دست قباد چیزی نبود. قباد آن خواری نتوانست بردن و با سوخرا چیزی نتوانست گفتن که همه سپاه با او بودند و لشکرهمه هواخواه او. پس قباد حیلت کرد و او را سپهبدی بود به‌دری شاپور نام. از دهی نام آن مهران، او را بخواند. شاپور با همه سپاه سوى و آمد (مشکور، 1367:647).

قباد خلوت کرد و گله‌ی سوخرا بکرد. شاپور گفت من شاه را از سوخرا برهانم. پس چون دیگر روز ببود سوخرا در برقباد نشسته بود، سپهبدان درآمد و بایستاد و با سوخرا مناظره کرد و او را سخن‌های درشت گفت سوخرا شاپور را جواب باز داد سپهبد خشم گرفت و او را دشنام داد. سوخرا با وی جنگی کرد و قباد خاموشی همی بود. شاپور کمر از میان بگشاد و اندر گردن سوخرا کرد و بزندان برد. سوخار مردی بود پیر و سپهبد جوان بود با وی برنیامد. پس اندر در شب سوخرا را اندر زندان بکشت و قباد از دست او رهائی یافت و این مثل شد که گفتند: «باد سوخرا فرونشست و بادشاپور مهران بوزید». وقباد کار مملکت باز دست خویش گرفت. گویند زرمهر پسر سوخرا را نیز بکشت ولیکن درست نیست. این شاپور را مهران نیز خواندندی و قباد کار خویش همه بدو سپرد (مشکور، 1367:647).

پس قباد صدهزار مرد سوار گرد کرد و شاپور را سپاه سالارخویش کرد و به خزران فرستادش تا آنجا حرب کند. پس برفت و ظفر یافت و بازآمد با غنیمت بسیار، و به ارمینیه شهری بنا کرد نام آن «آمل». قباد را ده پسر آمد لیکن انوشیروان را گرامی‌تر و عزیزتر داشتی. پس چون ده سال از ملک قباذ بگذشت مردی بسوی او بیرون آمد نام او مزدک از زمین خراسان بود از شهر «نسا» و دعوی پیغامبری کرد و ایشان را هیچ شریعتی نو ننهاد مگر همان شریعت مغی و آتشی پرستیدن و مادر و دختر و خواهر را بزنی کردن و به حلال داشتن، مگر آنکه نکاح از زن بیفکند و ملک از خواسته برگرفت و گفت: خدای این جهان را میان این خلق راست نهاد .کسی را کم و بیش نداد (مشکور، 1367:648).

همچنان که مانی زندیق اعظم شد مزدک هم کافر بزرگ به شمار رفت در رفتارهای اجتماعی بنا بر نوشته‌های منابع اسلامی، زیرا که مزدک در منابع یونانی و سریانی یا ارمنی که از مانویگری (که واژه کلی است برای کفر) وآشوب‌های آن در دوران قباد یاد کرده‌اند مطلبی نیامده است. اعتقاد مزدک هرچه بوده باشد قباد ظاهراً آموزش‌های اورا پذیرفت که ثروت باید از آن همگان باشد. بسیاری از پژوهندگان برآنندکه قباد بدین شیوه خواستار ناتوان ساختن بزرگان بود. هرگاه روایت شاهنامه را معتبر بدانیم مزدک به هنگام روی نمودن تنگی و قحط و غلا بر آن شد تا مستمندان و تهیدستان آنچه را نیاز دارند از توانگران بگیرند و نیز از انبارهای دولتی و برای این کار نظر مساعد پادشاه را هم گرفت. آشکار است که مزدکیان هواداران بسیار در میان روستاییان یافتند و فئودال‌ها بی‌گمان با آنان سخت دشمن بودند و در بیشتر آثار یک اتهام کلی پیوسته دیده می‌شود و آن گسستن پیوند خانواده بود و مباح بودن زنان بر همه مردان. بزرگان و روحانیان واکنشی کردند و قباد را از تخت فروکشیدند و به زندان افکندند و نکشتند، شاید از آشوب مردم که گویا قباد درمیان آنان محبوبیتی داشت می‌ترسیدند. قباد گریخت و به پناه هفتالیان رفت و برادرش زاماسپ در496 پادشاه شد ولی کار قباد به پایان نرسیده بود و با یاری هفتالیان به ایران باز آمد و زاماسپ بی‌پیکار تاج و تخت را به وی تسلیم کرد. این رویداد شاید در 499 باشد که در آن قحط و غلایی در امپراتوری روی نمود که مایه بسیاری ناخشنودی گشت. از پیامد نابسامانی اجتماعی و اقتصادی در سراسر امپراتوری قباد بر آن شد تا برای به پیوستن همگان به جنگ با بیزانس دست زند. زیرا  ناگزیر بود تا وجوهی فراهم کند که وام‌های خود را به هفتالیان و دیگران بپردازد. بهانه اساسی جنگ همانا کوتاهی نمودن امپراتور بیزانس بود در فرستادن پول به ایران برای یاری به دفاع از استحکامات دربند قفقاز که از مدت‌ها پیش ادامه داشت در502 تئودوزیوپولیس که امروزه «ارزروم» خوانده می‌شودگرفته شد و سپس قباد آمد (دیار بکرامروز) را شهربندان کرد که درژانویه 503 فروافتاد.کشاکش میان دو نیروادامه یافت ولی ایرانیان غنیمت بسیار گرفتند چه با پیروزی چه با مصادره اموال وگرفتن خراج از شهرهای بیزانس. در506پیمان صلح بسته شد و بیزانس مبلغ فراوانی به قباد برای پس دادن «آمد» و دیگر شهرها پرداخت. اما بیزانسیان هم بی توفیق نبودند، ایشان هم اجازه یافتند تا دژها و استحکاماتی که در «دارا» و دیگر شهرهای مرزی برخلاف پیمان‌های گذشته دو دولت برپا کرده بودند در دست داشته باشند (فرای، 1388:516).

ضمناً در درون ایران مزدکیان همچنان ماندند.گو اینکه هیچ گواهی نداریم بر اینکه قباد در باز پسین سال‌های پادشاهی از آنان فعالانه پشتیبانی می‌کرد. ولی از نابسامانی راه یافته درکشور ناگزیر شدند از تجدید نظر در خراج‌ها و نظام مالکیت زمین بزرگان فرودست‌تر یعنی آزادان بر نیرو و پایگاه خود افزودند و از آن مالکان بزرگ و فئودال‌ها کاسته شد. آنچنان که هرگز به پایگاهی که بیش از قباد داشتند نرسیدند پیگولوسکایا بی‌گمان درست می‌گوید که جنبش مزدکی فرصتی شد برای قباد که از قدرت بزرگان بلند پایگاه بکاهد و بزرگان فرودست‌تر را با تاج و تخت پیوند استوارتری بدهد. از آن رو که آشوب مزدکیان آغازی بود برای گسترش اصلاحات اقتصادی و اجتماعی قباد که در زمان خسرو به نتیجه رسید. مزدک گویا در پایان سلطنت قباد با توطئه پسرش خسرو اعدام شد با بسیاری از پیروانش. اما نام مزدکی تا دیری در دوره اسلام بیانگر آشوبگران و سرکشان بود و نمودی است از تاثیر بزرگ آشوب ایشان برزندگی اجتماعی درزمان ساسانیان .نمی توان تاثیر فوری این آشوب را برآورد کرد تنها سنجش اوضاع قبل و بعد از اصلاحات قباد و پسرش در جامعه ایران می‌توان میزان تغییرات مهمی را که در جامعه ایران پدید آمد استنباط کرد (فرای، 1388:517).

موضوع جانشینی ذهن قباد را در باز پسین سال‌های عمرش به خود مشغول داشته بود. از آن رو که می‌خواست جانشین خود را خود تعیین کند و آن را به خواست بزرگان نگذارد. در 518 ژوستن امپراتور بیزانس شد و قباد از او می‌خواست که کهنترین پسرش خسرو را به فرزندی بپذیرد که دراین صورت پشتیبانی از خسرو به عهده ژوستن می‌افتاد. نخست ژوستن دچار هیجان شد ولی او را از پذیرفتن این تعهد باز داشتند و بنابراین روابط دو کشور به سردی گرایید. رویدادهای ماورای ارس مایه آشفتگی در پایان سلطنت قباد گشت و ایرانیان از سرکشی یکی از بزرگان گرجی بر پادشاه هوادار بیزانس به نام گورگن که ناگزیر شد به سوی غرب به لازستان درکرانه دریای سیاه در 523 (پروکوپ،ای،12) بگریزد پشتیبانی کردند. یک مرزبان مرزدار ایرانی در متسختا نزدیک تفلیس کنونی مستقر شد. ولی جنگ برای پشتیبانی از پادشاه رانده شده به پشتیبانی بیزانس ادامه یافت. با قدرت یافتن ژوستینین در 527 یک سردار شایسته به نام بلیزاریوس به جنگ ایران به بین النهرین گسیل شد. با آنکه نخست شکست یافت سپس برسپاه ساسانی دربیرون باروهای(دارا) پیروز شد عربان دستیار هر دو سوی جنگ کارهای برجسته‌ای دراین پیکارها کردند (فرای، 1388:517).

یک قیبیله عرب به نام «کنده» در506 به بخش‌های اشغال شده عراق درآمد و اندکی بعد یک پادشاهی قبیله‌ای درکانون عربستان شمالی بر پا شدکه تا حدودی نیرومندگشت، زیرا حارث بن عمرو تا آنجا نیرو گرفت که توانست منذر سوم پادشاه لخمی را که در حمایت ساسانیان بود شکست دهد و حیره پایتخت او را تصرف کند، گو اینکه حیره تنها مدت کوتاهی از 525تا528 درتصرف او ماند. منذر قلمرو خود را باز گرفت و قباد از او درتاختن به سوریه پشتیبانی کرد. در جنگی در کالینیکوم در531 بلیزاریوس شکست یافت ولی ایرانیان و همدستان عرب ایشان آنچنان کشته فراوان داشتند که عقب نشینی کردند پس بلیزاریوس به شمال آفریقا گسیل شد تا با واندال‌ها پیکار کند. اما پیش از آنکه قباد بتواند از رفتن سردار بیزانسی بهره گیرد در گذشت (فرای، 1388:518).

منابع:

تاریخ سیاسی ساسانیان (تالیف: محمد جواد مشکور،1367، ناشر: دنیای کتاب)

تاریخ باستانی ایران (نویسنده: ریچارد نلسون فرای،1388، انتشارات علمی و فرهنگی)

ایران در زمان ساسانیان (نویسنده: آرتور کریستینسن، 1390،انتشارات صدای معاصر)

تمدن ساسانی ( نویسنده: علی سامی، 1389، انتشارات سمت)

برچسب: ساسانی; هپتالیان; پیروز
اثر یا گردآوری: کیارش کاظمی;منبع: تاریخ سیاسی ساسانیان (دکتر محمد جواد مشکور)- تاریخ باستانی ایران (ریچارد فرای)   -  لینک منابع: http://www.kherada.com/DMan.aspx?Id=555   -  

آخرین مطالب مرتبط:

1403/01/31 07:50
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: