آلن تورینگ، مردی که بسیار می‌دانست!

آلن تورینگ، مردی که بسیار می‌دانست!

آلن ماتیسون تورینگ در سال ۱۹۱۲ از پدر و مادری بریتانیایی در لندن زاده شد. پدرش از کارکنان خدمات کشوری انگلیس در هند بود. خدمات کشوری، سازمانی بود که از سال ۱۸۵۸ به بعد تا زمان استقلال هند، عهده‌دار امور کشوری در هند بود؛ وظایفی که پیش از آن توسط شرکت هند شرقی انجام می‌گرفت. پدر و مادر تورینگ خود ناچار بودند در هند زندگی کنند، اما می‌خواستند ........

تاریخ ثبت: (1394/04/21 )  تاریخ بروزآوری: (1394/04/21 )

این مطلب (1,568)  بار مطالعه شده است.

این مطلب را با دوستان خود در واتساپ به اشتراک بگذارید.

اگرچه بسیاری تورینگ را آغازگر علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی خوانده‌اند و از این دیدگاه شخصیتی بسیار مدرن پنداشته می‌شود، بهترین عنوان برای توصیف‌کردن شخصیت علمی و فکری وی، همان عنوان قدیمی «فیلسوف طبیعی» است. کارهای تورینگ در زمینه ریاضی، رمزنگاری و رمزگشایی، منطق، آمار، زیست‌شناسی و تفکر ماشینی، در چارچوب خط‌کشی‌های تنگ‌نظرانه میان رشته‌های مختلف قابل درک نیست. تورینگ پرسش‌هایی داشت که در اثر یافته‌ها و آموخته‌های تازه‌اش پیوسته تغییر شکل و جهت می‌دادند، اما هرگز از پرسش‌های بنیادینش دست نشست و تا جایی که ظرفیت دانش و فناوری زمانه‌اش اجازه می‌داد، در دوران زندگی کوتاهش پی‌گیر آن‌ها شد و راه رسیدن به پاسخ‌ها و پرسش‌‌هایی تازه‌تر را بر‌نسل‌های آینده گشود. چیزی که در بررسی زندگی علمی تورینگ باید در نظر داشت، پیوستگی اندیشه‌ها و کارهای وی است. تورینگ کمی پیش از چهل و دو سالگی‌اش درگذشت و با در نظر گرفتن اندازه و کیفیت کارهایی که تا پیش از مرگش انجام داد، باید دریافت که تنها ماجراجویی‌های پریشان یک ذهن درخشان نمی‌توانست در طول یک زندگی به‌نسبت کوتاه، به چنین دستاوردهایی بیانجامد. بیایید نگاهی کوتاه بیاندازیم به برخی از برجسته‌ترین رخدادها و دستاوردهای زندگی آلن تورینگ.


زندگی‎نامه آلن تورینگ، مردی که بسیار می‌دانست!
آلن ماتیسون تورینگ در سال ۱۹۱۲ از پدر و مادری بریتانیایی در لندن زاده شد. پدرش از کارکنان خدمات کشوری انگلیس در هند بود. خدمات کشوری، سازمانی بود که از سال ۱۸۵۸ به بعد تا زمان استقلال هند، عهده‌دار امور کشوری در هند بود؛ وظایفی که پیش از آن توسط شرکت هند شرقی انجام می‌گرفت. پدر و مادر تورینگ خود ناچار بودند در هند زندگی کنند، اما می‌خواستند فرزندان‌شان در انگلیس بزرگ شوند و آموزش ببینند، پس آلن و برادر بزرگترش جان را به یک زوج بازنشسته ارتشی سپردند و کودکی آلن به این شکل سپری شد.

 

اگرچه گزارش‌هایی از درخشش آلن کوچک در دبستان، در زندگی‌نامه‌های وی آمده‌است، نخستین نشانه چشم‌گیر و مستقل از جدیت و پی‌گیری تورینگ در آموختن را می‌توان در چهارده سالگی وی دید؛ زمانی که نخستین روز دبیرستان فرا می‌رسد و او باید به مدرسه شربُرن برود که در ۹۷ کیلومتری خانه قرار دارد.

 

از بخت بد، روز نخست مدرسه با اعتصاب سراسری در بریتانیا همزمان می‌شود و آلن نمی‌تواند از سیستم حمل و نقل همگانی برای رسیدن به مدرسه استفاده کند. اما او این فاصله را با دوچرخه می‌پیماید و شب پیش از شروع مدرسه را در مهمان‌خانه‌ای در میانه راه می‌گذراند تا روز نخست دبیرستان را از دست ندهد. با وجود این، کشش فراوان وی به ریاضی و دانش‌های تجربی، در سیستم آموزشی آن زمان با استقبال چندانی روبه‌رو نمی‌شود. آموزگارانش اگرچه تأیید می‌کنند که ریاضی وی در سطح بالایی است، از دستخط ناخوانایش و شیوه نگارش شخصی و نه‌چندان آسان وی گلایه دارند. اما گلایه اصلی در درس‌هایی مانند ادبیات کلاسیک و آموزش کلیسایی است؛ درس‌هایی که آلن در آن‌ها به دشواری نمره قبولی می‌گیرد! خود وی نیز از آموزگارانش شکایت دارد و از جمله به مادرش شکوه می‌کند که آموزگار نادانش گفته‌است آلمان در جنگ جهانی اول بازنده شد زیرا دانش را مهمتر از آموزه‌های کلیسایی انگاشت.

 

دوران دبیرستان تورینگ نقش بسیار مهم و پررنگی در باقی زندگی وی و اندیشه‌ها و پژوهش‌هایش دارد، نه به خاطر آنچه که در مدرسه می‌آموزد، که به دلیل رشته دوستی محکمی که با یک هم‌کلاسی ایجاد می‌کند. در این دوره، دوستی به نام کریستوفر مورکام پیدا می‌کند که مانند تورینگ شیفته دانش و ریاضیات است، آزمایشگاه کوچک خود را دارد و به رصد کردن ستاره‌ها می‌پردازد. دوستی بسیار ژرف و استواری میان آلن و کریس شکل می‌گیرد که محور اصلی آن، ماجراجویی علمی است. آلن و کریس با هم در امتحان ورودی دانشگاه کمبریج شرکت می‌کنند، اما در این زمان حادثه‌ای اتفاق می‌افتد که ذهن و روان تورینگ را برای همیشه دگرگون می‌سازد.

 

کریس به دنبال نوشیدن شیری آلوده‌، به سل گاوی مبتلا می‌شود و جان می‌سپارد. مرگ این دوست و همکار، جدا از اندوهی که به آلن وارد می‌کند، او را درگیر همان پرسشی می‌سازد که هر داغدیده‌ای ناخودآگاه با آن روبه‌رو است: آیا هستی آن شخص تمام شده‌است؟ تورینگ نوجوان به این باور می‌رسد که روان دوست درگذشته‌اش همچنان زنده و حاضر با او است، اما خاموشی جسم او مسئله دیگری را برای تورینگ مطرح می‌کند: آیا ذهن درخشان کریستوفر مورکام را می‌توان بازیافت؟یافتن پاسخ علمی این مسئله از آن پس به یکی از اصلی‌ترین اندیشه‌های تورینگ تبدیل می‌شود: آیا ذهن انسان تنها وابسته به پیکر او است؟ آیا کنش‌های خلاقانه را نیز می‌توان به ساختار مادی مغز نسبت داد، یا تنها عملکردهایی مانند محاسبه‌های ریاضی را باید حاصل ساختار مادی مغز دانست؟

 

اگر چنین است، پس منبع تفکر خلاقانه، آفرینش هنری، لذت، درد و حس‌های دیگر کدام است؟ سپس از دیدگاهی کاربردگرایانه‌تر، پرسش را وارونه می‌کند: آیا می‌توان ماشینی ساخت که بیاندیشد؟ جداسازی علمی این مسئله به خرده‌مسئله‌هایی قابل مطالعه و سپس پاسخ دادن به هر یک از آن‌ها، پیشه اصلی تورینگ در باقی عمرش می‌شود: آیا ساز‌و‌کار ذهن انسان به تمامی مکانیکی است؟ تورینگ طی چندین مرحله، در نهایت به این نتیجه می‌رسد که پاسخ این پرسش مثبت است. سپس بر آن می‌شود که ثابت کند می‌توان ماشینی ساخت که مانند انسان بیاندیشد.

 

تورینگ نوجوان تا پیش از آن نیز به پرسش‌های فلسفی مهمی در این باره اندیشیده‌است: اگر دیدگاه لاپلاس از قرن هجدهم و نوزدهم را بپذیریم که می‌گوید با دانستن مکان و سرعت همه ذره‌های جهان در یک لحظه، می‌توان وضع جهان در هر لحظه دیگری را محاسبه کرد، آیا مغز انسان که خود ساختاری فیزیکی است، می‌تواند به رفتار ارادی و آزادانه‌ای فرمان دهد؟ در ظاهر پاسخ منفی است. اما تورینگ در ضمن می‌داند که دیدگاه لاپلاس بر پایه فیزیک کلاسیک است و اکنون قرن بیستم است و فیزیک تازه‌ای (مکانیک کوانتومی) کشف شده‌است که پیش‌بینی‌های جزمی ندارد (دست‌کم بر پایه خوانش کپنهاگی). تورینگ در همان نوجوانی آن‌قدر جسور بود که به یافتن پاسخ این پرسش فلسفی بپردازد. از نظر او در این دوره (چنان که در نامه‌ای به مادر کریس مورکام، پس از مرگ او می‌نویسد)، حرکت غیرجزمی الکترون‌ها و بقیه ذره‌های تشکیل‌دهنده مغز انسان، منشاء اراده آزاد او است و بقیه بدن نقش برجسته کردن این اراده را دارد؛ دیدگاهی که تورینگ به احتمال از ادینگتون برگرفته‌است.

 

کمبریج

تورینگ در سال ۱۹۳۱ در کالج کینگ در دانشگاه کمبریج پذیرفته می‌شود. دوران دانشگاه برای تورینگ بسیار درخشان‌تر از دوره دبیرستان است. اما در عین این که محیط علمی کمبریج و فرهنگ مدارای درون آن به پرورش تورینگ کمک می‌کند، او زیر نفوذ اندیشه حاکم بر محیط ریاضی آن، که مرز محکمی میان ریاضیات نظری و کاربردی می‌نهاد، قرار نمی‌گیرد. همین، شاید یکی از مهم‌ترین ریشه‌های بزرگی تورینگ و اهمیت کارهای وی باشد. وی بیشتر تابع قانون طبیعت بود تا قانون‌های رسمی. اندرو هاجز (Hodges)، زندگی‌نامه‌نگار تورینگ، می‌گوید او شاید سلوک برتراند راسل را داشت و فرض می‌کرد چیرگی بر چنان دانش دشواری، به او اجازه تاختن بر دیگران را می‌دهد! تورینگ در زندگی عادی‌اش فرد آرام یا شاید حتی گوشه‌گیری بود.

 

گفتارش با لکنت همراه بود و تا پایان عمر پیوسته ناخن‌هایش را می‌جوید! اما در بیان و بحث کردن اندیشه‌های علمی و فلسفی، نشانی از آن شخصیت آرام نداشت؛ بی‌پروا می‌پرسید و می‌اندیشید.در میانه این دوران است که تورینگ به خواندن اندیشه‌های راسل در کتاب «مقدمه‌ای بر فلسفه ریاضی» می‌پردازد و نیز «اصول مکانیک کوانتومی» جان ‌فون‌نویمان را برمی‌گیرد. اگر به اندیشه‌های گذشته وی برگردیم، می‌توان حدس زد که مطالعه اندیشه‌های ادینگتون درباره مکانیک کوانتومی و ساز‌و‌کار تفکر، او را به مطالعه بیشتر در مکانیک کوانتومی از یک سو و منطق ریاضی از سوی دیگر، واداشته‌است.

 

در سال ۱۹۳۵ تورینگ به درس مبانی ریاضیات ماکس نیومن می‌رود که به منطق ریاضی می‌پردازد؛ شاخه‌ای که در این زمان به نسبت مهجور است و سرمایه‌گذاری زمانی روی آن، برای تورینگ نویدبخش آینده شغلی درخشانی نیست، اما تورینگ جوان به دنبال چیز دیگری است و اتفاقاً منطق ریاضی در نهایت زیرساخت مهم‌ترین دستاوردهای او می‌شود. در این درس‌ها است که تورینگ با «قضیه‌های ناتمامی» گودل آشنا می‌شود. گودل (ریاضی‌دان اتریشی-مجار-امریکایی) این قضیه‌ها را در سال ۱۹۳۱ برای رد کردن طرح دیوید هیلبرت ارائه کرد.

 

هیلبرت در آغاز قرن بیستم شرط‌هایی را برای گزاره‌های ریاضی متناهی معتبر تعیین کرده ‌بود: خودسازگاری، تمامیت و تصمیم‌پذیری. گودل نشان داده‌بود که خودسازگاری و تمامیت به طور همزمان قابل دستیابی نیستند و اثبات او بر پایه این فرض بود که هر گزاره‌ای درباره اعداد را می‌توان با اعداد نمایش داد. در اینجا مجال کافی برای پرداختن به اندیشه‌ها و گزاره‌های گودل، راسل و هیلبرت نداریم و این اشاره بسیار کوچک برای بازگشتن به داستان تورینگ است، زیرا همین خط اندیشه‌ها بود که به یکی از مهم‌ترین آثار تورینگ انجامید. قضیه‌های گودل، مسئله تصمیم‌پذیری را بی‌پاسخ گذاشتند، یعنی این مسئله که آیا اساساً همیشه روشی وجود دارد که بتوان با آن اثبات‌پذیری یک گزاره را تحقیق کرد یا خیر. پاسخ دادن به این پرسش، نیازمند تعریفی دقیق از روش بود و بنابراین در مرز مشترک ریاضی و فلسفه قرار می‌گرفت.

 

تورینگ به کار کردن روی این مسئله پرداخت و در پایان سال ۱۹۳۶، مقاله معروفش با عنوان «درباره اعداد رایانش‌پذیر، با کاربردی بر مسئله تصمیم‌پذیری» را منتشر کرد. این مقاله تورینگ، مانند بسیاری از آثار بعدی‌اش، اگرچه یکی از مهم‌ترین آثار ریاضی در قرن بیستم انگاشته می‌شود، زبان و روشی بسیار متفاوت از ادبیات ریاضی آن دوره دارد. همان گونه که عنوان مقاله می‌گوید، پاسخ مسئله تصمیم‌پذیری تنها یکی از کاربردهای این ایده تازه است: رایانش‌پذیر بودن (computability). او پرسش هیلبرت را هم در همین چارچوب تازه بازگو می‌کند و به آن پاسخ می‌دهد. مقاله با این پرسش آغاز می‌شود که چگونه می‌توان رشته‌ای نامتناهی (مانند رقم‌های عدد پی) را در قالبی متناهی بیان کرد؟ چگونه می‌توان گفت روش مشخصی برای یافتن آن وجود دارد؟ برای پاسخ دادن به این پرسش، تورینگ «کامپیوتر» را به شکل یک ماشین تصویر می‌کند: ماشینی با تعداد حالت‌های مشخص (یعنی شماری معلوم از دستورالعمل‌ها) که با یک نوار کاغذی به عنوان حافظه کار می‌کند.


روی این نوار خانه‌هایی هست که بر هر کدام نمادی نوشته شده (بیش از دو نماد ۰ و ۱ لازم نیست، اما او از آغاز چنین محدودیتی را برنمی‌گزیند) و در هر زمان ماشین می‌تواند در حال خواندن یکی از این خانه‌ها باشد… آیا این مفهوم شما را به یاد چیزی نمی‌اندازد؟ امروز هنگامی که «درباره اعداد رایانش‌پذیر، با کاربردی بر مسئله تصمیم‌پذیری» را می‌خوانیم، چنین می‌نماید که نویسنده آن تصویر روشنی از معماری کامپیوتر مدرن در ذهن دارد و می‌خواهد آن را با مدل‌سازی ساده‌ای برای ما توضیح دهد و از این رو است که این مقاله تاریخی را (که تورینگ در ۲۳ سالگی نوشته‌است) به درستی آغازگر پیدایش کامپیوتر و علوم کامپیوتر امروزی می‌دانند. «کامپیوتر» در همان زمان نیز وجود داشت: «کامپیوتر» به کارکنانی گفته می‌شد که در شمار بالا در اتاق‌های محاسبه می‌نشستند، با ماشین حسابی در برابر هر یک و به طور پیوسته هر یک قسمتی از یک محاسبه عددی سنگین را انجام می‌دادند. «کامپیوتر» انسان بود.

 

تورینگ به ماشین می‌اندیشید: ترکیبی از حافظه دیجیتالی (که تورینگ با نوار کاغذی ساده‌ترین مدل آن را شرح می‌دهد) و مجموعه متناهی دستورالعمل‌هایی برای پردازش آ‌نچه که از روی نوار کاغذی خوانده می‌شود، با قابلیت بازنویسی این حافظه کاغذی. تورینگ «ماشین» خود را ریاضی‌وار شرح می‌دهد: جامع و مانع، و سپس مانند یک ریاضی‌دان پیش می‌رود و از مجموعه‌ای که ساخته، استفاده می‌کند تا به مرحله بعدی برود. اما مرحله بعدی خود ریاضیات است: تورینگ استدلال می‌کند که با چنین ماشینی می‌توان هر گونه محاسبه ریاضی را انجام داد و برای این کار تنها به شماری متناهی از نمادها نیاز داریم که در ترکیب‌های مختلف می‌تواند شماری نامتناهی از نمادهای مرکب را بیافریند.

 

او این مجموعه گسسته نامتناهی را با حالت‌های ذهنی مختلف یک «کامپیوتر» انسانی مقایسه می‌کند و نتیجه می‌گیرد که می‌توان حالت‌های مختلف ذهنی را نیز برشمرد و در مجموعه‌ای گسسته (هرچند نامتناهی) قرار داد. سپس عمل‌های ریاضی را مورد بررسی قرار می‌دهد و نشان می‌دهد که می‌توان عملیات پیچیده را به عمل‌های کوچکتر شکست، تا جایی که هر عمل بنیادی شامل خواندن نمادی از روی حافظه کاغذی یا بازنویسی آن نماد یا رفتن به خانه‌ای دیگر باشد. او حتی به ترتیب خوانده شدن خانه‌ها و فاصله میان دو خانه که به طور متوالی خوانده می‌شوند، نیز می‌پردازد (مفهوم حافظه کاری کامپیوتر و cache پردازنده و دسترسی به حافظه). حتی مفهوم نرم‌افزار نیز در این مقاله وجود دارد: «کامپیوتر» انسانی می‌تواند در حالت‌های ذهنی مختلف باشد و یک پله محاسباتی می‌تواند شامل تغییر حالت ذهنی «کامپیوتر» نیز باشد. از این جهت، مفهوم ماشین محاسبه‌گر تورینگ جلوتر از همتایانش در امریکا (مشهورتر از همه، جان فون نویمان) است که با مجموعه ثابتی از دستورالعمل‌ها کار می‌کنند.

 

پس از نشان دادن این که کارکرد «کامپیوتر» انسانی را می‌توان به مجموعه‌ای از پله‌های بسیار ساده، مشخص و متمایز تقسیم کرد، اکنون تورینگ به آسانی استدلال می‌کند که می‌توان ماشینی ساخت که همین کارها را انجام دهد. به یاد آوریم: رهیافت تورینگ، ساختن (ذهنی یا عملی) یک ماشین‌حساب پیچیده‌تر نیست؛ او می‌خواهد یک مغز مصنوعی بسازد، چیزی که بتواند بیاندیشد. تورینگ نخست نشان می‌دهد که کارکرد منطقی مغز انسان را می‌‌توان به شکل فرآیندی گسسته مدل کرد و سپس استدلال می‌کند که با دانستن فرآیند، می‌توان ماشینی ساخت که این فرآیند را به انجام رساند. باید توجه کنیم که تورینگ در این مرحله از زندگی‌ علمی‌اش و در این مقاله، به کارکردهایی از مغز نمی‌پردازد که ممکن است به شکل محاسبه ریاضی قابل مدل‌سازی نباشند. او هنوز تردید دارد که بتوان همه کارکردهای مغز (ازجمله چیزهایی مانند آفرینش هنری) را به شکل مکانیکی بیان کرد.

 

تورینگ سپس از مفهوم این ماشین (که امروزه ماشین تورینگ خوانده می‌شود) و این که مجموعه عملکردهای پایه‌ای آن متناهی است، استفاده می‌کند تا ثابت کند که عددهایی «رایانش‌ناپذیر» وجود دارند: هر عدد رایانش‌پذیری را می‌توان با چنین ماشینی حساب کرد، هرچند شمار رقم‌های آن نامتناهی باشد.

 

پس مجموعه نامتناهی (اما قابل شمارشی) از این ماشین‌ها را می‌توان با مجموعه اعداد رایانش‌پذیر متناظر کرد. اکنون عددی را در نظر بگیرید که رقم nام آن با nامین رقم ماشین nام متفاوت باشد. چنین عددی با هر یک از عددهای رایانش‌پذیری که برشمردیم دست‌کم در یک رقم متفاوت است، بنابراین در مجموعه اعداد رایانش‌پذیر جای نمی‌گیرد، پس عددی رایانش‌‌ناپذیر است.

 

“مفهوم ماشین محاسبه‌گر تورینگ جلوتر از همتایانش در امریکا (مشهورتر از همه، جان فون نویمان) است که با مجموعه ثابتی از دستورالعمل‌ها کار می‌کنند.”

 

تورینگ با بهره‌گیری از این مفهوم نشان می‌دهد که اعداد رایانش‌ناپذیر وجود دارند، اما در ضمن به این مسئله می‌پردازد که چرا باید چنین عددهایی وجود داشته‌باشند؟ اگر رشته رقم‌های یک عدد متناهی است، چگونه می‌تواند حساب‌ناشدنی باشد؟ بررسی بیشتر نشان می‌دهد که مشکل در تصمیم‌ناپذیری خود فرآیند برگزیدن ماشین‌ها است: ماشینی وجود ندارد که با آن بتوان جدول عملکردهای پایه‌ای یک ماشین را بررسی کرد و از آن فهمید که آیا این ماشین می‌تواند رشته‌ای نامتناهی از اعداد را محاسبه کند یا نه. اگر چنین ماشینی وجود می‌داشت، می‌شد آن را برای بررسی خودش به کار گرفت، و این به تناقض می‌انجامد (این مسئله امروزه به نام مسئله ایستایی معروف است). از این تناقض می‌توان استفاده کرد تا نشان داد که پاسخ مسئله تصمیم‌پذیری هیلبرت منفی است.

 

در همین زمان، نتیجه‌های این مقاله در اثر دیگری توسط آلونزو چرچ (منطق‌دان امریکایی در پرینستون) به دست می‌آید. روش چرچ به کلی متفاوت از روش تورینگ است، اما تا جایی که به اعداد حساب‌پذیر و پاسخ به پرسش تصمیم‌پذیری هیلبرت مربوط می‌شود، هر دو مقاله به نتیجه یکسانی می‌انجامند. اثر تورینگ با اعتراض چرچ رو‌به‌رو می‌شود و نیومن ناچار می‌شود برای انجمن ریاضی لندن توضیح دهد که اثر تورینگ به چه شکل متفاوت از کار چرچ و ایده‌ای تازه و مستقل است. ایده چرچ امروزه گاهی با عنوان فرضیه چرچ-تورینگ شناخته می‌شود، اما در‌واقع شیوه تورینگ از خارج از جهان رسمی ریاضی آغاز می‌شود و ایده ساز و کار فیزیکی محاسبه را وارد کار می‌کند و حیطه تازه حساب‌پذیری را در ریاضی می‌گشاید. همچنین شیوه توضیح دادن فرآیند محاسبه در ماشین تورینگ، ایده برنامه‌نویسی را که پیش‌تر از آن، از کار گودل برآمده‌است، به زبان دستورالعمل‌ها درمی‌آورد. تورینگ پس از آن دو سال در فاصله ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۸ را در مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون می‌گذراند. رفتن تورینگ به پرینستون با توصیه‌نامه شخصیت بزرگ دیگری در ریاضیات قرن بیستم بوده‌است: جان فون‌نویمان. در پرینستون، تورینگ زیر نظر آلونزو چرچ روی رساله دکترایش در زمینه منطق ترتیبی (ordinal logic) کار می‌کند و مقاله‌ای با عنوان Systems of logic based on ordinals می‌نگارد.

 

در این اثر، تورینگ اندیشه پیشینش در مقاله «اعداد رایانش‌پذیر…» را دنبال می‌کند و می‌خواهد ببیند آیا می‌توان فعالیت‌هایی از مغز را که نتیجه پیمودن مسیر کاری مشخصی نیستند، نیز به شکل دستورهای رسمی بیان کرد یا نه. هدف او بررسی ساز و کار اندیشه‌های خلاقانه است و برای این کار از منطق ترتیبی بهره می‌گیرد که نظریه شیوه‌های مختلف چیدن شماری نامتناهی از چیزها است. گودل پیش‌تر نشان داده‌بود که وقتی درستی یک گزاره اثبات‌ناپذیر را درمی‌یابیم، نمی‌توان این کار را با دنبال کردن دستورهای مشخصی انجام داد. می‌توان برای هر گزاره‌ای از این نوع دستورهای مشخصی نوشت، اما همین مجموعه از دستورها به کار صحت‌سنجی یک گزاره اثبات‌ناپذیر دیگر نخواهندآمد، و این چرخه نامتناهی خواهدبود. آیا دستورهای سطح بالاتری وجود دارند که این فرآیند را توصیف کنند؟ این دستورها، همان منطق ترتیبی را شکل می‌دهند. اگرچه نتیجه‌هایی که تورینگ در این اثر به دست می‌آورد، بیشتر منفی هستند، اما شاخه تازه‌ای از منطق ریاضی را می‌گشایند. با این اثر، تورینگ در ماه ژوئن ۱۹۳۸ درجه دکترای خود را از پرینستون دریافت می‌کند. این دوره دوساله در کارهای بعدی تورینگ از جهاتی دیگر نیز اثر مهمی دارد. از یک سو در این مدت فرصت می‌یابد برای نخستین‌بار روی طراحی یک ماشین حسابگر کار کند و از سوی دیگر به مطالعه رمزنگاری ‌بپردازد.

 

تورینگ و ویتگنشتاین

در سال ۱۹۳۸ و پس از پایان دوره دکتری، تورینگ به کمبریج بازمی‌گردد. در آنجا ماشین محاسبه‌گر دیگری را طراحی می‌کند: دستگاهی مکانیکی برای تخمین زدن سری فوریه (Fourier) تابع زتای ریمان، دستگاهی برای آسان کردن مسئله کلاسیک یافتن صفرهای این تابع. در کمبریج، تورینگ همچنین در کلاس‌های لودویگ ویتگنشتاین در زمینه مبانی ریاضیات حاضر می‌شود که از نظر سبک، بیشتر به جلسه‌های بحث سقراط شبیه است. بحث‌های درون این کلاس‌ها توسط حاضران نگاشته و بعدها تدوین و منتشر گشته‌است و از جمله می‌توان بحث‌های مستقیم تورینگ و ویتگنشتاین را در آن میانه بازخواند که به اهمیت اصل‌گذاری کردن ریاضیات و مشکل‌هایی که در این فرآیند اتفاق می‌افتد، می‌پردازند.

 

تورینگ مدافع فرمالیزم در ریاضیات است، اما استدلال ویتگنشتاین این است که ریاضیات حقایق تازه‌ای کشف نمی‌کند، بلکه آن‌ها را اختراع می‌کند. هرچند به جز مناظره‌های درون کلاس، سندی از داد و ستدهای فکری دیگر تورینگ و ویتگنشتاین باقی نمانده، اما به نظر می‌رسد ویتگنشتاین دست‌کم یک اثر بسیار مهم بر اندیشه تورینگ می‌نهد: یافتن حقایق از راه یافتن تناقض. همین ایده مبنای کار ماشین بمب می‌شود که تورینگ بعدها و در جریان جنگ دوم برای یافتن کلیدهای رمز انیگما (سیستم رمزنگاری آلمانی‌ها) به کار می‌برد.

 

 

آلن تورینگ -- اثر جین ویکد

آلن تورینگ -- اثر Jin Wicked

 

رمزنگاری و بلچلی پارک

در همین زمان، از راه کانال‌های ارتباطی کمبریج، تورینگ به مسئله رمزنگاری علاقه‌مند می‌شود. او پیش‌تر نیز در پرینستون به مطالعه در این زمینه پرداخته‌است. این که چگونه آدم کم‌حرفی مانند تورینگ به دستگاه رمزگشایی انگلیس راه می‌یابد، مانند یک معمای تاریخی است اما نتیجه‌های آن بسیار واضح و چشم‌گیر است. تورینگ از ۱۹۳۸ به طور نیمه‌وقت مشغول کار کردن روی پروژه سرّی رمزگشایی از ارتباط‌های انیگمای آلمانی‌ها می‌شود، اما از روز بعد از اعلام جنگ بریتانیا به آلمان (ورود بریتانیا به جنگ دوم)، به صورت تمام‌وقت به کار کردن روی پروژه‌های رمزگشایی می‌پردازد و در دوران جنگ به یکی از تعیین‌کننده‌ترین شخصیت‌های نبرد تبدیل می‌شود. به طور خلاصه، او در این دوران سه دستاورد مهم دارد: نخست این که به بررسی کدهای انیگما می‌پردازد و آن‌ها را تحلیل کرده و سپس روشی برای رمزگشایی آن‌ها می‌یابد. خودش در این باره گفته‌است این مسئله را انتخاب کرده زیرا «هیچ کس دیگری به آن نمی‌پرداخت و می‌توانستم آن را به کل برای خودم داشته باشم.». دوم این که ماشین Bombe را طراحی کرد که بخش مهمی از کار شکستن کد را به شکل مکانیکی انجام می‌داد. در طراحی این ماشین و البته در پرداختن به مسئله رمزگشایی کدهای انیگما، وی از کارهای همتایان لهستانی خود و به طور خاص، ماریان ریفسکی (Marian Rejewski) الهام گرفته‌است. دستاورد سوم وی در این دوره، پرداختن به یک نظریه برای اطلاعات و آمار است که رمزگشایی را رسماً تبدیل به شاخه‌ای از دانش می‌کند.

 

کوشش‌های تورینگ در دوران جنگ با دشواری‌هایی نیز همراه بود. اگرچه محیط بلچلی پارک (مقر اصلی پروژه رمزگشایی انگلیس در دوران جنگ دوم) از بسیاری از آداب و قانون‌های نظامی رها بود، اما کار کردن روی یک پروژه کاربردی با افراد دیگر، میزانی از حس همکاری و سازماندهی را می‌طلبید که با ذائقه تورینگ هماهنگ نبود.تورینگ بر‌اساس قانون خویش رفتار می‌کرد. مشهور است که لیوان چایش را برای آن که دزدیده نشود با زنجیر به لوله‌های رادیاتور بسته ‌بود. همچنین در ماه ژوئن که تب یونجه آزارش می‌داد، در حالی سوار بر دوچرخه‌اش سر کار می‌رفت یا بازمی‌گشت که یک ماسک گاز جنگی بر صورت داشت تا او را از گرده‌های حساسیت‌زای گیاهان حفظ کند.

 

جالب‌تر آن ‌که زنجیر دوچرخه‌اش نیز مشکلی داشت که پس از مسافت معینی از جا درمی‌رفت، اما تورینگ به جای تعمیر کردن آن، شمار دورهایی که رکاب می‌زد را می‌شمرد و در آستانه در رفتن زنجیر از دوچرخه‌اش پیاده می‌شد تا آن را با دست جا بیاندازد! شاید چون تورینگ در همه دوره‌های دیگر زندگی علمی‌اش در دانشگاه یا محیط‌های پژوهشی دانشگاهی بوده‌است، دوران بلچلی‌پارک تنها دوره‌ای باشد که گزارش‌هایی از شخصیت «نامعمول» او را از زبان اطرافیانش می‌توان دریافت، کسانی که این‌گونه شخصیتی را عجیب می‌یافتند.

 

پرسش‌هایی که درباره راهبرد کاری و منابع مورد نیاز مطرح بود، وی را زیر فشار قرار می‌داد. اما از سوی دیگر کار کردن در این محیط در دوران جنگ به وی فرصت داد تجربه‌ای عملی با فناوری روز در بالاترین سطح آن پیدا کند. بدون این تجربه، به احتمال بسیار تورینگ به ساختن عملی کامپیوتر دیجیتال راه نمی‌برد. با بهره‌گیری از همین تجربه بود که در سال ۱۹۴۴ با دستیاری یک مهندس توانست یک دستگاه رمز‌نگاری گفتاری (با نام دلیله) بسازد، که مقدمه‌ای بود برای مهارت آموختن در الکترونیک، تا بتواند ماشین حسابگر خود را در سال ۱۹۴۵ بسازد.دوران بلچلی‌پارک برای تورینگ اتفاق‌های دیگری نیز در بر دارد: او رابطه دوستانه‌ای با همکاری به نام جوآن کلارک پیدا می‌کند و در سال ۱۹۴۱ از او تقاضای ازدواج می‌کند، که جوآن می‌پذیرد. اما خود تورینگ است که درمی‌یابد با ویژگی‌های شخصی خود نمی‌تواند وارد چنین رابطه‌ای شود و نامزدی آن دو دیری نمی‌پاید، اگرچه رابطه دوستانه‌شان را تا سال‌های بعد از جنگ حفظ می‌کنند.

 

همچنین در این دوره، تورینگ که همیشه دونده خوبی بوده، برای ماراتن آموزش می‌بیند و در این رشته تا نزدیک به سطح قهرمانی پیشرفت می‌کند. گاهی که برای جلسه‌های رسمی باید از بلچلی‌پارک به لندن می‌رفت، این فاصله ۶۴ کیلومتری را می‌دوید. تورینگ در پایان سال ۱۹۴۲ به امریکا سفر می‌کند تا به نیروی دریایی امریکا برای رمزگشایی از انیگما و ساختن ماشین‌های بمب و همچنین به آزمایشگاه بل برای ساختن دستگاه مخابره امن (رمزنگاری شده) گفتار، کمک ‌کند. این دیدار او از امریکا کوتاه است و در ماه مارس سال ۱۹۴۳ به انگلیس بازمی‌گردد.با پایان جنگ، تورینگ فرصت آن را می‌یابد که به دنیای ماشین‌های اندیشمند خود بازگردد.

 

آزمایشگاه ملی فیزیک

تورینگ از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۷ در آزمایشگاه ملی فیزیک مشغول به کار می‌شود و به طراحی ACE (موتور رایانش خودکار) می‌پردازد. تجربه‌های فنی مختلف در دوران جنگ و موفقیت در ساختن ماشین بمب برای شکستن رمزهای انیگما، اعتقاد او به ماشین را محکم‌تر کرده ‌است. از یک سو مشاهده سرعت مگاهرتزی قطعه‌های الکترونیکی در ماشین‌های ارتباط صوتی امن، او را بر آن داشت که الکترونیک راه ساختن «مغز مکانیکی» است و از سوی دیگر اعتقاد پیش از جنگ او به غیرمکانیکی بودن برخی فعالیت‌های مغز (مانند اندیشه خلاق) ظاهراً از میان رفته و اکنون او به دنبال ساختن ماشین جهانی است، یعنی (همان گونه که خود شرح داده) ماشینی که معماری آن اساساً در مقاله رایانش‌پذیری توضیح داده ‌شده و می‌تواند کارکرد هر ماشین دیگری را شبیه‌سازی کند.

 

طرح ACE که تورینگ در سال ۱۹۴۶ ارائه می‌کند، شباهت‌های بسیاری به طرح EDVAC دارد که سال پیش از آن در امریکا از سوی فون‌نویمان ارائه شده است، اما طراحی قطعه‌هایACE کار خود تورینگ است و دو تفاوت عمده نیز با EDVAC دارد: نخست این که ACE از ایده ماشین جهانی تورینگ آمده و عملیات ریاضی تنها یکی از کاربردهای آن است. تفاوت دوم (و کاربردی‌تر) در آن است که تورینگ برای ACE یک نظریه برنامه‌نویسی نیز تدوین کرده ‌است، که در آن هم دستور‌های محاسباتی و هم داده‌ها می‌توانند تغییر کنند.

 

در نوشته‌های تورینگ در این دوره می‌توان کم‌کم رگه‌های یک نظریه هوش مصنوعی را دید: تورینگ این پرسش را مطرح کرد که آیا می‌توان ماشینی ساخت که به خوبی شطرنج بازی کند؟ سپس استدلال می‌کند که چنین طرحی ممکن است، به شرط آن که گاهی امکان خطا را نیز برای ماشین در نظر بگیریم و بپذیریم.

 

طرح تورینگ برای ACE (که ماشینی با ۳۲kb حافظه است) در آزمایشگاه‌های فیزیک ملی مدت زیادی معطل می‌ماند و اراده‌ای از سوی آن نهاد برای عملی ساختن فوری آن دیده نمی‌شود. تورینگ دلیلی برای صبر کردن نمی‌بیند و برای یک سال فرصت مطالعاتی به کمبریج بازمی‌گردد.در این یک سال، در کنار ادامه آموزش برای دویدن ماراتن (که او را به استانداردهای المپیک نزدیک می‌کند)، تورینگ گزارشی درباره «نشانه‌های» هوش مکانیکی برای آزمایشگاه فیزیک ملی می‌نویسد.

 

در این زمان او در کمبریج با زیست‌شناسی پس از جنگ نیز آشنا می‌شود و ایده‌هایش درباره هوش مصنوعی از جهتی دیگر گسترش می‌یابد: با افزایش پیچیدگی یک ماشین، نقطه‌ای می‌رسد که می‌توان از رفتار آن تعبیر به هوش کرد. او برای نشان دادن مسیری که به این نقطه می‌انجامد، به قلمرو رفتارشناسی و نیز آموزش وارد می‌شود: به جای شبیه‌سازی ذهن یک انسان بزرگسال، می‌توان ذهن یک کودک را شبیه‌سازی کرد و آن را آموزش داد (ایده‌ای که امروزه در نظریه شبکه‌های عصبی می‌توان همانندش را یافت). او سپس به بررسی روند آموزش می‌پردازد و آن را به مجموعه‌ای از تشویق‌ها (برای تثبیت یک رفتار) و تنبیه‌ها (برای تغییر آن) تقسیم می‌کند و روی آن‌ها بحث می‌کند. این گزارش تورینگ برای آزمایشگاه فیزیک ملی در سال ۱۹۴۸ ارائه می‌شود و هیچ واکنش خاصی را برنمی‌انگیزد (این گزارش تا سال ۱۹۶۸ منتشر نشد). تورینگ در این زمان از این نهاد جدا می‌شود.

 

دانشگاه منچستر

ماکس نیومن، همان استاد منطق در کمبریج که راه آلن تورینگ را به این حیطه گشود، اکنون استاد ریاضی محض در دانشگاه منچستر است. یک مهندس الکترونیک به نام اف.‌سی‌.‌ویلیامز و گروهش، طرح ساخت کامپیوتر الکترونیکی را از نیومن برگرفته و آن را در منچستر ساخته‌اند. نیومن شغل دانشگاهی ثابتی در این دانشگاه به تورینگ پیشنهاد می‌کند تا به طور خاص روی این کامپیوتر کار کند. تورینگ در سال ۱۹۴۸ این شغل را می‌پذیرد و به منچستر می‌رود. مطبوعات از کامپیوتر منچستر با نام «مغز» یاد می‌کنند و تورینگ نیز هیچ اعتراضی به این عنوان ندارد. اما مایکل پولانی (Michael Polanyi) که شیمیدان و متخصص فلسفه مسیحی دانش است و نیز یک جراح مغز در منچستر به نام جفرسون، به این عنوان اعتراض دارند. به احتمال، پولانی به تورینگ پیشنهاد کرده‌است که دیدگاه‌هایش در این زمینه را منتشر کند، کاری که تورینگ در سال ۱۹۵۰ با انتشار مقاله «سازو کار رایانش و هوشمندی» (Computing Machinary and Intelligance) انجام می‌دهد.

 

این مقاله اکنون برای بازی تقلید یا شبیه‌سازی (imitation game) مشهور است که بیشتر با عنوان آزمون تورینگ شناخته می‌شود. اما استوارترین بخش آن، تشریح ماشینی با وضعیت‌های گسسته است، که همان ماشین تورینگ سال ۱۹۳۶ است، اما با توضیح روشن‌تری از چگونگی ساختار فیزیکی آن. سپس کامپیوترهای دیجیتال به عنوان نمونه‌ای از چنین ماشین‌هایی معرفی می‌شوند: «ویژگی خاص کامپیوترهای دیجیتال، در این که می‌توانند هر ماشین دیگری با حالت‌های گسسته را شبیه‌سازی کنند، آن‌ها را در رده ماشین‌های عمومی قرار می‌دهد.»تورینگ در این مقاله و در این سال‌ها بر این باور است که مغز انسان را نیز باید یک ماشین از همین نوع (ماشینی با حالت‌های گسسته) دانست. ادعای او این است که ویژگی‌هایی از مغز که به اندیشیدن یا هوش مربوط هستند، همگی در رده ماشینی با حالت‌های گسسته هستند. (حالت‌های گسسته، به این مفهوم است که هر حالت ترکیبی از آرایش‌هایی است که به شکل گسسته از آرایش‌های دیگر قابل تمایز هستند، مانند حالت‌های روشن و خاموش یک لامپ.) سپس به همان ادعای ریاضی پیشین تورینگ بازمی‌گردیم: کارکرد یک ماشین با حالت‌های گسسته، رایانش‌پذیر است. به این ترتیب، تورینگ همه کارکرد مغز (از جمله آفرینش هنری و چیزهایی مانند آن) را رایانش‌پذیر می‌داند. همچنین چنین ماشینی قابلیت یادگیری دارد. اما یادگیری به معنای تغییر‌دادن دستورالعمل‌های ماشین است.

 

چگونه ماشینی با مجموعه‌ای متناهی از دستورها (برنامه‌ها) می‌تواند چنین قابلیتی داشته‌باشد؟ تورینگ مجموعه دستورالعمل‌های ثابت را به قانون اساسی تشبیه می‌کند، که مجموعه‌ای کوچک‌تر و بنیادی‌تر است و سپس دستورهای سطح بالاتر می‌توانند تغییر کنند. در ادامه مقاله «سازوکار رایانش وهوشمندی»، تورینگ ساز‌و‌کار این ماشین جهانی را از بیرون به آزمون می‌گذارد (آزمون تورینگ). این آزمون ساختار یک بازی را دارد. به طور خلاصه، در یک سوی بازی یک زن یا مرد در اتاقی نشسته‌است که ممکن است این شخص جای خود را به ماشین بدهد. در اتاقی دیگر، شخص دیگری هست که از فرد نخست (انسان یا ماشین) مجموعه‌ای از پرسش‌ها را از راه ارتباط متنی می‌پرسد. پرسش این است که آیا می‌توان ماشینی ساخت که در این بازی از انسان قابل تشخیص نباشد، یعنی فرد دوم نتواند پاسخ‌های ماشین را از پاسخ‌های انسانی تشخیص دهد؟ تورینگ با این بازی می‌خواهد بگوید که شبیه‌سازی موفقیت‌آمیز هوش، خود هوش است. تورینگ در ادامه خود را در جایگاه متهم می‌گذارد و مجموعه‌ای از پرسش‌ها درباره ماهیت این هوش ماشینی را از خود می‌پرسد (مانند ارتباط هوش با روح، مسئله هوشیاری و پرسش‌هایی از این دست). او به برخی از این پرسش‌ها پاسخ می‌دهد، و برخی را اساساً بی‌پاسخ می‌گذارد، شاید چون آن‌ها را پرسش‌هایی معتبر نمی‌داند! اطمینان تورینگ از هوش مصنوعی که از پیچیدگی ساختار ماشین برمی‌آید را شاید روشن‌تر از همه بتوان در این جمله‌ها از وی دید:

 

«این دیدگاه که ماشین‌ها نمی‌توانند شگفتی‌ساز شوند، به نظر من ناشی از مغالطه‌ای است که فیلسوفان و ریاضی‌دانان به طور ویژه در معرض آن هستند: این فرض که به محض ارائه شدن یک واقعیت (fact) به ذهن، همه پیامدهای آن واقعیت بلافاصله همراه با آن به ذهن می‌رسند، در بسیاری از شرایط، فرضی سودمند است، اما به آسانی می‌توان فراموش کرد که نادرست است. یک پیامد طبیعی این فرض آن است که در پی آن فرض می‌کنیم هیچ سودی در پژوهیدن پیامدهای قانون‌های کلی نیست.» اما مسئله عددهای رایانش‌ناپذیر و رابطه آن با ذهن نیز باید مورد بحث قرار گیرد.

 

مدلی از ماشین Bombe

تورینگ از این مسئله غافل نیست که سیستم عصبی انسان سیستمی با حالت‌های پیوسته است (و از این رو حالت‌هایی متناظر با عددهای رایانش‌ناپذیر دارد). او نشان می‌دهد که کارکرد هر ماشینی با حالت‌های پیوسته را نیز می‌توان با ماشینی با حالت‌های گسسته شبیه‌سازی کرد. اما ساختار فیزیکی ماشین اکنون نقش مهم‌تری پیدا می‌کند. آیا ویژگی‌های جهان فیزیکی (از جمله خاصیت کوانتوم مکانیکی آن و قانون‌های دیگری که هنوز نمی‌دانیم) یک‌سره رایانش‌پذیر است؟ اگر نه، کارکرد مغز نیز به عنوان جسمی مادی رایانش‌پذیر نیست. اما دیدگاه تورینگ آن است که وقتی ماشین جهانی را ساخته‌ایم، ویژگی‌های فیزیکی جهان چندان مهم نخواهندبود، چرا که این ماشین همه‌گیری ریاضیاتی دارد.

 

این بحث را در این‌جا بیش از این پی نمی‌گیریم، اما فقط باید اشاره کنیم که ادامه (یا شاید تکامل) ایده‌های تورینگ در این زمینه‌ها را می‌توان در اندیشه‌های ریاضی‌دان معاصر، راجر پنروز، پی گرفت. از ماه جولای سال ۱۹۵۱، تورینگ توانست از کامپیوتر سودمندتری در دانشگاه منچستر استفاده کند و گروه او مقاله‌هایی در زمینه «کاربرد کامپیوترهای دیجیتال در بازی‌ها» را در سال ۱۹۵۳ منتشر کرد که در زمینه هوش ماشینی، پیشرو است. البته این مجموعه مقاله‌ها، اثری بر پژوهش‌های مستقل و تازه نیوول، سایمون، مینسکی و مک‌کارتی در امریکا نگذاشته‌است.

 

لوگوی گوگل در 23 جون 2012

لوگوی گوگل در 23 جون 2012

 

بازگشت به علایق کودکی

تورینگ که از کودکی به شیمی و زیست‌شناسی علاقه داشته و در این رشته‌ها آزمایش‌های مستقلی انجام می‌داده‌است، از سال ۱۹۵۰ به بعد دوباره به زیست‌شناسی باز می‌گردد و کارهای مهمی در زیست‌شناسی ریاضیاتی انجام می‌دهد. او شکل ساده شده یک مسئله رشد در زیست شناسی را برمی‌گیرد و آن را با معادل‌های دیفرانسیل غیرخطی توصیف می‌کند. تورینگ نشان می‌دهد که چگونه شکست تقارن به دنبال ناپایداری شیمیایی می‌تواند به ناهمگنی داینامیکی بیانجامد که از شرایط اولیه همگن آغاز شده‌است. همچنین روی علت پیدایش الگوهای فیبوناچی در گیاهان کار می‌کند و هرچند نمی‌تواند این مسئله را حل کند، اما پژوهش او در این زمینه و با بهره‌گیری از کامپیوتر، یکی از نخستین نمونه‌های کاربرد محاسبات عددی در زیست‌شناسی است.

 

آن سیب گاززده لعنتی

از دسامبر ۱۹۵۱ مسیر زندگی تورینگ دستخوش تغییر زیادی می‌شود. وقوع چند رویداد در زندگی شخصی تورینگ چنان تأثیرگذار است که درنهایت به افسردگی و گوشه‌گیری او منجر می‌شود. این سرخوردگی و انزوای اجتماعی تا پایان عمر همراه تورینگ می‌ماند. با این همه، در این سال‌ها نیز پی‌گیر مسئله‌ای تازه (یا بازبینی مسئله‌ای قدیمی) است: او به مسئله فروکاهی تابع موج در مکانیک کوانتومی می‌اندیشد و این پارادوکس که عمل مشاهده به ثابت شدن داینامیک می‌انجامد. او ایده تازه‌اش برای رهایی از این پارادوکس را با شاگردش رابین گندی در میان می‌گذارد: «توصیف [سیستم] باید غیرخطی باشد، و پیش‌بینی [وضعیت آن] خطی.» احتمالاً او یک مکانیک کوانتومی غیرخطی را در ذهن داشته که فروکاهش تابع موج خودبه‌خود رخ دهد. در هر صورت، او یا در حل کردن این مسئله ناکام مانده یا آن را به پایان نرسانده ‌است. در روز دوشنبه، ۷ ژوئن ۱۹۵۴، تورینگ برای آخرین بار به اتاق خوابش می‌رود. نظافتچی خانه‌اش روز بعد پیکر بی‌جان او را بر تخت‌خواب می‌یابد، با سیبی گاززده در کنار تخت. آزمایش‌سم‌شناسی نشان داد که این سیب آلوده به سیانید بوده‌است و باور غالب بر این است که او با خوردن این سیب زهرآلود، خودکشی کرده‌است، هرچند کالبدشکافی دقیقی برای یافتن اثر سم در بدنش انجام نشد و مادرش نیز مرگ او را تصادفی می‌دانسته‌است. هیچ یادداشتی نیز از وی درباره خودکشی بر جای نمانده‌است.

 

“در روز دوشنبه، ۷ ژوئن ۱۹۵۴، تورینگ برای آخرین بار به اتاق خوابش می‌رود. نظافتچی خانه‌اش روز بعد پیکر بی‌جان او را بر تخت‌خواب می‌یابد، با سیبی گاززده در کنار تخت. آزمایش‌سم‌شناسی نشان داد که این سیب آلوده به سیانید بوده‌است.تورینگ کمی پیش از چهل و دومین زادروزش درگذشت.”

 

برخی می‌پندارند نشان سیب گاززده شرکت اپل نیز از سیب گاززده تورینگ برگرفته شده‌است. شرکت اپل چنین رابطه‌ای را تکذیب کرده‌است و یک مجری تلویزیونی نیز درباره درستی چنین رابطه‌ای از استیو جابز نقل کرده است: «نه این‌طور نیست، اما آه، خدایا، ای کاش این‌طور بود.» تورینگ کمی پیش از چهل و دومین زادروزش درگذشت. بیشتر اثرگذاری وی در حیطه رایانش و ریاضیات، پس از مرگ وی آغاز شد. افسردگی وی در سال‌های پایانی زندگی‌اش نارضایتی و دریغی تاریخی برای جامعه علمی جهانی و برای کشور انگلیس بوده‌است. به ویژه با در نظر گرفتن این که وی یک قهرمان جنگ و یکی از چهره‌های برتر قرن بیستم بوده‌است. در سپتامبر سال ۲۰۰۹، گوردون براون، نخست‌وزیر وقت انگلیس رسماً به خاطر شیوه برخورد دولت انگلیس با تورینگ، از وی عذرخواهی کرد. یادبودها و نمادهای فراوانی به نام آلن تورینگ بر پا داشته شده‌است، اما مشهورتر از همه احتمالاً جایزه تورینگ است که از سال ۱۹۶۶ به طور سالانه توسط انجمن ماشین‌های رایانش‌گر به یک نفر برای دستاوردهای فنی‌اش در زمینه رایانش داده می‌شود و به اعتقاد بسیاری، بالاترین جایزه در زمینه رایانش است که با جایزه نوبل قابل مقایسه است.در صدمین زادروز تورینگ، می‌توان به پرسشی اندیشید که هاجز (زندگی‌نامه‌نگار تورینگ) مطرح کرده‌است: اگر تورینگ پس از ۱۹۵۴ زنده می‌ماند، روی چه چیزی کار می‌کرد؟

 

پلاک آبی تورینگ

در ۲۳ جون ۱۹۹۸، در هشتاد و ششمین سال تولد تورینگ، «اندرو هودجس»زندگی نامه‌نویس او، پلاک آبی خانهٔ دوران کودکی وی در «وارینگتون کرسنت» لندن-هتل کولونید امروزه- را رو نمایی کرد. به یاد پنجاهمین سالگرد مرگ او پلاکی در ۷ جون ۲۰۰۴ در محل زندگی سابقش در ویلمسلو رونمایی شد.

برچسب: تورینگ; ماشین تورینگ; پدر کامپیوتر
اثر یا گردآوری: ;منبع: آی هوش   -  لینک منابع: http://www.ihoosh.ir/Articles/Article.aspx?id=50701   -  

آخرین مطالب مرتبط:

1403/02/05 01:58
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • «انجمن خرد» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • انجمن خرد از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • درج در قسمت هایی که با ستاره قرمز مشخص گردیده الزامی است.
  • تعداد کاراکترهای نام، ایمیل و نظر نباید به ترتیب بیش از 100، 300 و 500 بیشتر باشد . در صورت عدم رعایت متاسفانه نظر شما ثبت نخواهد گردید.
  • نظرات پس از تأیید مدیر سایت منتشر می‌شود.

نام:

پست الکترونیک:

متن نظر:

کد امنیتی:

نظرات: